ترجمه الغدیر جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 19

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرح حال اين مرد ما را از مقدار علم و اطلاعش از احكام وفقه باخبر مى سازد. اين چه فقيهى است كه حكم نذر را نمى داند و اطلاع ندارد كه در نذر رجحان آنچه نذرمى شود شرط است و نذر كردن كار هاى بيهوده و آنچه عقلا ناپسند مى باشد باطل است و چنين نذرى منعقد نمى شود و متحقق نمى گردد؟ و انگهى مگر اين مطلب ساده ازمعضلات و مطالب عاليه فقه است كه هيچ كس غير از ابن عباس قادر به استنباط آن نباشد؟

در جهل و بى اطلاعى وى ازدين و فقه همين بس كه بلد نبود زنش راطلاق بدهد، و چنانكه در " صحيح " مسلم آمده ناتوانى و نادانى مى نمود و نمى دانست طلاق در هنگامى صورت مى گيرد كه زن از عادت ماهانه پاك گشته و همبسترى هم نكرده باشد. مسلم در "صحيح " مى نويسد: او زنش را در حاليكه در عادت ماهانه بود سه طلاق كرد.

به همين لحاظ پدرش او را حتى وقتى بزرگ شده و به سالخوردگى رسيده بود شايسته و لايق خلافت نمى ديد، ووقتى كسى گفتش عبد الله بن عمر را جانشين خود سازد، گفت: " خدا ترا بكشد " بخدا در اين پيشنهادت خدا را در نظر نداشتى. كسى را خليفه گردانم كه بلد نيست زنش را طلاق بدهد،؟
ظاهرا عمر پسرش را به هنگام وفات خويش درهمان بى اطلاعى و جهالتى مى دانسته كه در جوانى و در دوره پيامبر "ص" و به هنگام طلاق همسرش بوده است و گر نه همه كسانى كه به وسيله انتخاب به خلافت رسيده اند اگرنگوئيم به هنگام تصدى خلافت يا تا آخرين روز حيات- حد اقل از اول عمر فقيه و عالم به قوانين اسلامى نبوده اند. خود عمر در همين مساله وضعى شبيه پسرش داشت و حكم طلاق را نمى دانست تا از پيامبر "ص" پرسيد، و فرمود: " به او بگو به زنش رجوع كند، آنگاه بگذارد زنش پاك شود آنگاه به حالت عادت زنانه در آيد و سپس پاك شود آن هنگام اگر خواست به همسرى نگاهش دارد يا اگر خواست طلاق دهد. "

پس، اين كه عمر پسرش را به هنگام پيرى در جهالت جوانيش مى داند، نشان مى دهد كه جهل ملازم و دائمى، صفتى خاص پسر عمر بوده و با آن جهل هميشگى و سراسر عمر از ديگران متمايزگشته است نمى دانم اين چه جهل عميق و ريشه دار و ثابتى بوده و چه مرتبه اى از آن كه پدرش- كسى كه در افكار عمومى و تاريخ اسلام با اخبار عجيبش شهرت يافته است- او را جاهل و بى اطلاع خوانده است كسى كه " عمر " او را جاهل و نادان بخواند نادانيش را حد واندازه اى نيست!

از اخبارى كه ميزان دينشناسى او را به دست مى دهد يا مى نمايد تا چه حد پير و هوى و دلخواه بوده و در پى احياى بدعت و ترك تشريع الهى و سنت پيامبر "ص" اين است كه نماز جماعت را درسفر تمام و چهار ركعتى و در اقامتگاهش به صورت قصر خوانده است تا بدعتى را تثبيت و تاييد نمايد كه عثمان در آئين محمد "ص" بوجود آورده و دنيا پرستان و طرفداران مسلك و گرايش امويان از قبيل پسر عمر پيروى كرده اند. اين را مالك در " موطا " ثبت كرده، و احمد حنبل در " مسند " اين را از قول خودش كه " با پيامبر "ص" در منى نماز را دو ركعتى خواندم و نيز با ابوبكر و عمر و با عثمان در قسمت اول حكومتش، آنگاه تمام خواندم "
از كارهاى فقهى عجيبش آن است كه ابو داود در " سنن " از قول سالم ثبت كرده كه ميگويد: " عبد الله بن عمر پا پوش زنان احرام پوش را مى بريد. بعد كه صفيه دختر از عبيد سخن پيامبر"ص" را از قول عائشه برايش نقل كردكه پوشيده پا پوش را براى زنان اجازه داده است از آن كار دست برداشت " پيشوايى شافعيان در كتاب " الام " مى نويسد: " پسر عمر براى زنان فتوى مى داد كه چون احرام بپوشند پا پوش خويش بر كنند، تا آنكه صفيه به او خبر داد كه عائشه به زنان اجازه مى دهد پا پوش خويش بر نكنند، پس دست از آن كار برداشت ". اين را بيهقى " در سنن " با دو عبارت ثبت كرده است و احمد حنبل در " مسند " ش به عبارت ابو داود.

/ 162