ترجمه الغدیر جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 19

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پسر عمر آيا هدايت را از ضلالت تميز نمى داد، و برايش حق از باطل مشخص نگشته بود؟

آيا تشخيص نمى داد كداميك از آن دو جماعت متخاصم، تجاوز كار و مصداق " فئه باغيه " است؟ مى پنداشت پيامبر گرامى به مسلمانان اطلاع داده و پيش گوئى فرموده بود كه پس از وى فتنه ها و آشوب داخلى رخ مى دهد و امتش را مثل پاره هاى ابر سياه مى پوشاند و فرا مى گيرد و معذالك امتش را در كشاكش آن بى راهنما
و بى دستور رها كرده است تا به گمراهى و هلاكت در آيند، و راه نجاتشان را ننموده و آنچه به راه حق مى بردشان روشن نساخته و كلمه اى در اين خصوص و درباه اين مساله خطير و حياتى به زبان نياورده است؟

پيامبر رحمت آور، راهنمون بر تر از اين است و منزه از چنين پندارهاى نابخردانه اى كه پسر عمر درباره اش نمايد. حضرتش هيچ بهانه اى براى بهانه جويان نگذاشت و راه هر عذر و گريز از وظيفه را بروى افراد بسته و به همه امكان داده بود تا در كشاكش جنگ هائى كه پس از وى درمى گيرد دار و دسته تجاوز گر مسلح داخلى را بشناسند. و به همين روى، هر انسان ديندار، به روشنى دار و دسته تجاوز كار را از مجاهدان داخلى باز مى شناخت.

امير المومنين على "ع" مى فرمايد: " اين كار "يعنى جريانات داخلى جامعه "اسلامى" مرا سخت به خود مشغول و اهتمامم را جلب كرده و مرا به تفكر مداوام و بى خوابى واداشته بود و هر كار كردم آن را از ذهنم بدر كنم، نشد و ديدم راهى جز اين در برابرم نيست كه بجنگم يا به آنچه خدا بر محمد- صلى الله عليه- نازل گردانيده كافر شوم، زيرا خداى تبارك و تعالى راضى نمى شود كه بندگانش وقتى در كشور "يا جهان" از اوامرش سرپيچى مى شود ساكت باشند و گردن نهند و تصديق نمايند و امر به معروف و نهى از منكرنكنيد. بنابر اين ديدم جنگيدن برايم آسان تر و تحمل پذيرتر از اين است كه در دوزخ زنجيرهاى گران را بر تن هموار سازم "

آيا پسر عمر گوشش را پنبه كرده بود تا آن نداى قدسى پر طنين توفان آسا را نشنود، بانگ رسانى را كه خطاب به عائشه مى گفت: " پندارى همين الان است كه سگان " حواب " به طرفت پارس مى كنند، در حاليكه تو ظالمانه عليه على مى جنگى. "

و به همسرانش مى فرمود: " بندارى همين الان است كه سگان " حواب" به طرف يكى از شما پارس مى كنند. مبادا تو آن باشى اى دخترك سرخ گونه "اشاره به عائشه"

و به عائشه كه: " مواظب باش تو آن نباشى "


و به زبير: " تو با على مى جنگى در حالى كه به او ستم روا ميدارى "

/ 162