ترجمه الغدیر جلد 19
لطفا منتظر باشید ...
بخدا فكر نمى كنم اينها در پى خوانخواهى او باشند، زيرا مى دانند او ظالم بوده است. اينها مزه لذائذ دنيا را چشيده اند واز آن خوششان آمده و خواهان دوام و ادامه اش شده اند و ضمنا فهميده اند اگر صاحب حق "يا مجرى قانون اسلام"دستش به آنها برسد ميان آنها و آنچه مى خورند و مى چرند مانع و حايل خواهد گشت. ضمنا آنان سابقه درخشانى در اسلام ندارند كه به وسيله آن در خور فرمانروائى و حكومت گردند و مردم از آنان اطاعت نمايند. ناچار پيروان خود را با اين سخن گول زده اند كه پيشواى ما بناحق و مظلومانه كشته شده است. تا به اين وسيله ديكتاتور و پادشاه بشوند. و اين حيله بدخواهانه اى است كه به وسيله اش بدين موقعيت رسيده اند كه مى بينيد، و اگر اين حيله نبود از مردم حتى دو نفر هم با اينها بيعت نمى كردند."
5- عبد الله بن بديل بن ورقاء خزاعى در نطقى مى گويد: " امير المومنين اين جماعت اگر خواستار خدا بودند و براى خدا كار مى كردند با ما مخالفت نمى ورزيدند. اما اينها از آن جهت با مامى جنگند كه از برابرى حقوق گريزانند
و دوستدار تبعيض اقتصاديند ومى خواهند قدرت سياسى خود را نگهدارى كنند و " مال و منال دنيائى را كه درچنگ دارند از كف ندهند و به خاطر كينه اى كه در دل گرفته اند و دشمنى يى كه از حوادث گذشته كه تو اى امير المومنين به وجود آورده اى در دل مى پرورند آن كينه هاى كهن و به خاطر اين كه پدران و برادرانشان را كشته اى"
6- شبث بن ربعى به معاويه مى گويد: " بخدا بر ما پوشيده نيست كه چرا با ما مى جنگى و در پى چه هستى ..."- سخنش به تمامى در همين جلد خواهد آمد.
وردان مستخدم عمرو بن عاص به او مى گويد: " دنيا و آخرت در دلت با هم ستيزه و كشمكش نمودند. در دل انديشيدى: همراه على آخرت منهاى دنيا است و در آخرت جبران دنيا مى شود. و همراه معاويه دنياى بدون آخرت است و در دنيا آنچه جاى نعمت آخرت را بگيرد نيست. " عمرو عاص در جوابش مى سرايد:
خدا " وردان" و شوخ چشميش را نابود كند
بجان تو " وردان " آنچه را در دلم مى گذشت بيان كرد
هنگامى كه دنيا بر نفس جلوه فروخت
برايش طمع نمودم و در طبيعت و سرشت آدمى چربخواهى هست!
در درون آدمى دو نفس هست: يكى پرهيز مى نمايد و ديگرى تابع حرص و دستخوش طمع است
و آدمى "چون خويشتن به نفس دومى بسپارد" در حال سيرى به خوردن كاه مى پردازد!
ديدم على دينى است كه دنيارا همراه ندارد
و آن ديگرى دنيا را دارد و قدرت سياسى را
آنگاه از روى طمع و در عين آگاهى دنيا را بر گزيدم
و در اين كار هيچ برهانى نداشتم!