ترجمه الغدیر جلد 19
لطفا منتظر باشید ...
گوئى اين همان ابو سفيانى نيست كه وقتى مسلمانان قبيله بنى جحش بن رئاب از مكه به مدينه هجرت كردند خانه هاى آنان را تصاحب كرد و به عمرو بن علقمه فروخت، و درباره كارش چنين سروده اند:
به ابوسفيان از كارى بگو
كه عاقبتش پشيمانى است
بگو: خانه پسر عمويت را فروختى
تا با پولش غرامت جنگى بپردازى
خانه كسانى را كه با شما پيمان
داشتند و همعهد بودند
برگير آن را! برگير آن را!
چون طوقى به گردن آويختى اش
پندارى همان نيست كه اين قصيده را پس از جنگ" احد " سروده است:
با آنان مى جنگم و بانگ پيروزى سر مى دهم
و با پايه صليب آنان را مى رانم و از گرد خويش مى پراكنم
مويه كن " اى زن كافر " و به سخن دشمن اعتنائى نكن
و از گريه وشيون خسته مشو
پدرت و برادرانش از پى هم به خاك افتادند
از اشگ خويش به آنان بهره اى ده
و آتش كينه و اندوهى را كه در دل است فرو بنشان
زيرا همه اشراف قبيله " بنى نجار " را كشتم
و از خاندان هاشم دلاورى جوانمرد را و حمزه را كشتم
كه در هنگامه نبرد بى هراس و پايمرد بود