ترجمه الغدیر جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 19

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اگر آتش كينه ام را با خونشان فرو ننشانده بودم

تيرى در دلم همواره مى خليد و دلم را مى خراشيد و به اندوه مى كشيد.
در حالى برگشتند كه ژنده پوشانشان زخم برداشته بودند

و يكى كوفته بود وديگرى اندوهگين

و فقط كسانى از ما راتوانستند به قتل برسانند

كه به هيچ وچه با آنان كه از ايشان كشتيم همطراز و همپايه نبودند

پندارى او همان ابو سفيان نيست كه با نيزه بر سر بريده حمزه بن عبد المطلب زده مى گفت: " بچش اى نافرمان " پندارى همان نيست كه لگد بر مزار حمزه سيد الشهداء كوفته مى گفت: " حكومتى كه بر سر آن با شمشير كشمكش داشتيم، امروز به جنگ جوانكانمان افتاده و آن را بازيچه ساخته اند " يا همان نيست كه وقتى كردم را ديد چون توده ابنوهى از پى پيامبر "ص" روانند و حسد ورزيد گفت: " اگر مى شد دو باره جمعيتى بر سراين مردم مى ريختم " و پيامبر "ص" بر سينه او گوفته گفت:" در آن صورت خدا ترا خوار و مغلوب مى ساخت " يا او نبود كه به عثمان- روزى كه به خلافت نشست- گفت: " پس از قبيله تيم و عدى به دست تو افتاده، آن را مثل توپ دست به دست بگردان واركانش را بنى اميه قرار بده، اين جز سلطنت نيست، من بهشت و دوزخ سرم نمى شود. " يا او نبود كه پس از نابينا شدن به درگاه عثمان آمده پرسيد: اينجا كسى هست؟ گفتند: نه. گفت: خدايا اين حكومت را حكومتى جاهلى گردان، و اين سلطنت را سلطنتى غاصبانه، و اركان زمين "يا كشور" را از آن بنى اميه گردان " يا هم او نيست كه امير المومنين "ع" در نامه اش به معاويه معرفيش كرده و فرموده:" پيامبر "ص" از خاندان ما است و دروغگو كننده از شما ر و ابن ابى الحديد مى گويد: مقصودش ابو سفيان بن حرب است كه دشمن پيامبر خدا "ص"بود و او را دروغگو
مى شمرد و سپاه براى جنگيدن عليه او بسيج مى كرد. يا او نيست كه امير المومنين "ع" در نامه اى به محمد بن ابى بكر درباره اش مى گويد: " نامه معاويه تبهكار فرزند تبهكار را خواندم " يا او نيست كه امير المومنين "ع" در نامه اى به پسرش مى گويد: " اى پسر صخر اى پسر ملعون " و در معلون شمردن وى از پيامبر اكرم "ص" پيروى و تقليد مى نمايد، زيرا خود از پيامبر"ص" بارها شنيده و ديده بود كه ابوسفيان را لعنت مى فرستد. يا او نيست كه عمر بن خطاب درباره اش مى گويد: " ابو سفيان دشمن خدا است. خدا او را بدون اينكه در ازاى تسليمش تعهدى بسپاريم يا امان نامه اى با او به امضا رسانيم به چنگ ما در آورده، بنابر اين اى پيامبر خدا بگذار گردنش را بزنم. " يا هم او نيست كه عمر درباره اش مى گويد: " ابو سفيان از ديرگاه ستمكار است. " يا همان نيست كه شرح حالش را در جلدهاى سوم و هشتم خوانديم.

اين مختصرى از وضع آن موجود در دوره جاهليت و اسلام است. آيا بوجود چنين كسى- در دوره جاهليت و در دوره اسلامش- اسلام استحكام و حمايت و دوام مى يابد؟ آيا چنين موجودى در محشر و هنگامى كه پيامبر اكرم "ص" از آستان صاحب عرش رو مى آورد عهده دار آب نوشاندنش مى شود؟ آيا فضاى عرش آماده پذيرش چنين موجدات پليدى است؟ اگر چنين شود بايد فاتحه عرش و عرش نشينان را خواند!

/ 162