ترجمه الغدیر جلد 19
لطفا منتظر باشید ...
آنگاه گزافه اى را كه جاعل اين روايت، در محاسبه و ارزشيابى عثمان گفته بنگر و ببين كه او را جائز ثواب عبادت فرشتگان از اول تا آخرشان دانسته، فرشتگانى كه معصومند و بى گناه و سر به فرمان و در اطاعت دائم، و بهشتى را نصيبش شمرده كه پيامبر "ص" از وصف آن عاجز آمده است، و عثمان همان است كه شرح حالش را در جلد نهم و پيش از آن خوانده و ديده ايد كه اصحاب راست رو و عادل چه عقيده اى درباره او و بدعت هايش داشته اند، و بر ريختن خونش همداستان بوده اند. بنابر اين چگونه آن همه ثواب را جائز است و چنان بهشتى را نصيب مى گيرد؟ و چرا اين تعظيم و تكريم در حق نسل شجره معروفى كه در قرآن به وصف در آمده است؟ پناه بر خدا از بيهوده گوئى و مبالغه در فضيلت تراشى و نسنجيده و ياوه گفتن درباه اين و آن
12- ابن عساكر و ابن منده و خلعى و طبرانى و عقيلى، از سهل بن يوسف بن سهل بن مالك، از پدرش از جدش چنين ثبت كرده اند: " وقتى پيامبر "ص" از حجه الوداع به مدينه برگشت، به منبر رفته پس از سپاس و ستايش خدا فرمود: مردم ابو بكر به هيچ وجه مرا نيازرده پس اين حق را براى او بشناسيد. مردم من از ابو بكر و عمر و عثمان و على وطلحه و زبير و سعد و عبد الرحمن بن عوف و مهاجران نخستين خشنودم، پس اين حق را براى آنان بشناسيد. مردم خدا از مجاهدان " بدر " و " حديبيه "در گذشته است. مردم احترام مرا در مورد اصحاب و خويشاوندان و داماد هايم نگهداريد، مبادا خدا شما را به خاطر ستمى كه بر يكى از ايشان روا داشته ايد، باز خواست كند، زيرا عذرتان پذيرفته نخواهد بود. مردم زبان خويش از بد گوئى مسلمانان باز گيريد، و چون تنى از مسلمانان در گذشت از او به نيكى ياد كنيد. "
ابن عبد البر در " استيعاب " مى نويسد: " روايتش "يعنى روايت سهل بن مالك،بر وجود خالد بن عمرو قرشى اموى مى چرخد و او زشت روايت است و روايتش متروك. " و پس از ذكر اين روايت مى گويد: " روايتى زشت و جعلى است. درباره وى گفته اند كه از انصار است،لكن اين سخن صحيح نيست. و در سند روايتش افراد ناشناخته و مجهولى كه به ضعف روايت مشهورند قرار دارند و روايتش بر وجود سهل بن يوسف بن مالك بن سهل مى چرخد كه از پدرش از جدش روايت مى كند و جملگى ناشناخته اند "
ابن منده مى گويد: " روايتى عجيب و بيگانه است كه بدين صورت نديده ايمش. "
عقيلى مى گويد: " سندس مجهول است و قابل پيروى نيست. " عجيب است كه حافظان حديث، درباره اين روايت مى گويند: عجيب و بيگانه و ناشناخته است، و خود آن رااز طريق خالد بن عمرو ثبت كرده اند،در حالى كه در جلد هشتم ديديم كه اساتيد سند شناسى و علم رجال گفته اند كه او دروغسازى روايتساز است و از زبان راويان ثقه و مورد اعتماد روايات جعلى نقل كرده است و آنهم به تنهائى و روايتى كه وى به تنهائى نقل نمايد قابل استناد نيست، و رواياتش جعلى و باطل و بى اساس است. و دارقطنى در " افراد " با قاطعيت مى گويد كه اين روايت فقط از طرف خالد بن عمرو روايت شده و هيچ كس ديگر نقلش نكرده است.
اين روايت را سيف بن عمر نيز ثبت كرده است. در جلد هشتم آراء حافظان حديث را درباره او ديديم و اين گفته هاشان را كه او جاعل است و متروك و مطرود و ساقط و متهم به زندقه، و عموم رواياتش زشت و نا معلوم است و غير قابل پيروى. و در طرق نقل اين روايت افراد مجهولى وجوددارند از جمله: محمد بن يوسف مسمعى.
ذهبى درباره او مى گويد: معلوم نيست كسى عقيلى مى گويد: روايتش قابل پيروى نيست. ديگرى على بن محمدبن يوسف است. ضياء درباره او مى گويد: نه از او چيزى در دست هست و نه از استاد و شيخش. و سه ديگر حبان بن ابى تراب يا منان بن ابى ثواب يا قنان بن ابى ايوب يا قنار بن ابى ايوب كه از رجال غيب است نه اسمش معلوم است و نه اسم پدرش، بگذريم ازشخصيت و شرح حالشان !
از توهمات عجيب طبرانى و كارهاى سستش، اين كه همين روايت را از طريق على بن محمد بن يوسف مسمعى از سهل بن يوسف بن سهل بن مالك ثبت كرده و به پيرويش ضياء در "المختاره " ثبت نموده است. عقيلى آن را از طريق محمد بن يوسف مسمعى پدر على- كه نامش در سند طبرانى به نقل از حبان، رقبان، رقنار، رمنان از خالد بن عمرو اموى از سهل آمده- به ثبت رسانده است، درحالى كه طبقه على مستلزم حذف سه تن از رجال سند طبرى است.