عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل
بیشترلیست موضوعات تقريظ آيه الله سيد صدر الدين صدر بر غدير تقريظ حجه الاسلام و المسلمين شيخ مرتضى آل ياسين تقدير نامه اى از حجه الاسلام سيد محمد شيرازى چند تقريظ گرانقدر رواياتى كه در تمجيد خلفاى سه گانه آورده اند بيعت كردن پسر عمر و خود داريش از بيعت اجماع و اتفاق عمومى بر بيعت يزيد گفته ها و كارهاى عجيب پسر عمر عقيده پسر عمر درباره جنگ داخلى و نماز اكنون بياييد به سراغ نماز پسر عمر برويم بهانه ديگر پسر عمر پسر عمر بدعت هاى پدرش را احيا مى كند روايات پسر عمر رواياتي در تمجيد خلفاي سه گانه آورده اند رجال سندش بررسي مناقب ابوسفيان محبوبترين اصحاب نزد پيامبر درنده خليفه شناس و معجزه اي براي خلفا ريگ ها در دست خلفا تسبيح مي گويند آمدن خلفا به نزد پيامبر نيز به ترتيب خلافت يافتن آنان است حمله عاصمي به شيعه به استناد حديثي سست آيا واقعا سه خليفه مژده بهشت گرفته اند آيا حسين از سه خليفه و از معاويه تجليل مي کند؟ بررسي روايتي که آن ده تن را از بهشتيان معرفي مي کند روايتي از ابوذر در فضيلت عثمان و... آياتي که در مناقب خلفا نازل کرده اند فضيلت تراشى براى معاويه پسر ابو سفيان رواياتي مستند از پيامبر در نکوهش معاويه بررسى سند اين روايت بررسى رجال سند اين روايت نظرى به رجال سندش سخناني از علي در نکوهش معاويه سخناني از ياران بزرگ پيامبر در نکوهش معاويه يک زن در برابر معاويه او را نکوهش و علي را ستايش مي کند تبار معاويه عايشه معاويه را به فرعون تشبيه مي کند گفتگوي دليرانه يکي از ياران علي با معاويه در زندان داوري يک تن ديگر درباره معاويه محاكمه معاويه و صدور راى در حقش شرابخوارى معاويه ربا خوارى معاويه معاويه نماز را در سفر تمام مى خواند بدعت اذان گفتن براى نماز عيد معاويه نماز جمعه را چهارشنبه مى خواند بدعت دو خواهر را همزمان به همسرى داشتن توضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين حديث از وى " صحيح " شمرده شده كه در حق عمرو بن ثابت اصيرم فرموده كه از بهشتيان است. و طبرانى در همان دو كتاب ثبت كرده كه به عبد الله بن مسعود فرمود: ترا بهشت مژده باد. همچنين فرموده: " من پيشرو عرب در ورود به بهشتيم، و صهيب پيشرو روم، و بلال پيشرو حبشيان، وسلمان پيشرو ايرانيان در ورود به بهشت ". اين را طبرانى ثبت كرده و هيثمى " نيكو " شمرده است. و نيز عمرو بن جموح را- كه لنگ بوده است- مژده داده كه در بهشت با پاى سالم راه خواهد رفت. و حديثش را احمد حنبل ثبت كرده است و رجال سندش " ثقه " و مورد اعتمادند. و ثابت بن قيس را مژده داده كه ستوده خواهد زيست و شهيد خواهد گشت و خدا به بهشت در خواهد آوردش. باوجود اينها، اين چه جنجالى است كه بر سر روايت " عشره مبشره " به راه انداخته و آن را سندى گرفته اند و وسيله اثبات افتخارات براى آن چند نفر و مى خواهند بهشتى بودن را به ايشان اختصاص دهند و چنين تلقين نمايند كه گويا فقط آنان به اين مزيت و امتياز نائل گشته اند و مژده بهشت را جز ايشان كسى نيافته و آن همه مژده بهشت كه ديگران را رسيده با آنچه ايشان راست تفاوت دارد و جز اين كلام الهى است كه مى فرمايد: كسانى كه ايمان آوردند و پرهيز كارى مى نمودند در زندگانى دنيا و در آخرت ايشان را مژده است و فرمان هاى خدا را تغيير و تبديل نيست، آن پيروزى عظيم است. بنابر اين، چرا مژده بهشت را به آن ده نفر اختصاص مى دهندو بهشت را به انحصار آنان در مى آورند؟ و اعتراف به آن جزو معتقدات ضرورى مى شمارند چنانكه احمد پيشوايى حنبليان درنامه اى به مسدد به مسرهد مى نويسد: "... و اين كه گواهى دهيم آن ده نفر در بهشتند ابو بكر و عمر و عثمان و على و طلحه و زبير و سعد و سعيد و عبد الرحمن و ابو عبيده. بنابر اين هر كه پيامبر "ص" در باره اش گواهى بهشت داده در حقش گواهى بهشتى بودن مى دهيم و روا نيست كه بگوئى فلانى در بهشت است و فلانى در دوزخ، جز آن ده نفرى كه پيامبر "ص" برايشان گواهى بهشت داده است ". اين حرف ها چرا؟ شايد عنايت نموده باشيد كه چرا؟ و ما نيز از سبب آن بى اطلاع نيستيم در سند و متن روايت حق بررسى داريم و از آن بى تحقيق و ارزيابى نبايد در گذريم. سندش چنانكه ملاحظه مى كنيد به عبد الرحمن بن عوف و سعيد بن زيد منتهى مى شود وجز اين دو، كسى آن را روايت نكرده است. طريق روائى عبد الرحمن بن عوف منحصر است به عبد الرحمن بن حميد بن عبد الرحمن زهرى از پدرش كه گاهى از عبد الرحمن بن عوف و زمانى مستقيما از رسول خدا "ص" روايت كرده است. اين سند، باطل است و نا تمام، زيرا با توجه به در گذشت حميدبن عبد الرحمن معلوم مى شود كه وى نه صحابى، بلكه تابعى بوده و عبد الرحمن بن عوف را درك نكرده تا از اوروايت كند. وى در سال 105 هجرى به سن 73 سالگى در گذشته، بنابر اين متولد سال 32 ه بوده است سالى كه عبدالرحمن بن عوف وفات يافته يا بفاصله يكسال از آن. به همين سبب ابن حجر روايت حميد از عمر و عثمان را منقطع مى داند و عثمان پس از عبد الرحمن بن عوف در گذشته است و طبعا روايت وى ازعبد الرحمن بن عوف منقطع خواهد بود. بنابر اين، اين سند صحيح نيست. پس طريق روايت منحصر مى شود به شخص سعيدبن زيد كه خود را از " عشره مبشره " شمرده است و آن را در دوره معاويه دركوفه روايت كرده است- و اين را در صدر روايت ديديم- و اين حديث از وى تا آن زمان شنيده نشده است و هيچكس پيش از آن از وى نقل ننموده و فقط درآن زمان كه دوره تبهكارى و جعل حديث و تبليغات سوء بوده به زبان آورده است. كسى از اين صحابى نپرسيد كه چه سرى دركارش بوده كه آن حديث را مكتوم داشته و نقل نكرده و گذاشته تا زمان معاويه، و هيچ از آن دوره خلفاى راشدين ياد ننموده است و در آن دوره كه ايشان و ديگر اصحاب سخت نيازمند چنين روايتى بوده اند تا موضع خويش محكم سازند و آن را حجت آورند و در اقناع منطقى ديگران بكار گيرند و از خونريزى ها جلوگيرى نمايند و بسيار حقوق را كه در آن سال هاى پر كشمكش وخونين پايمال گشته محفوظ و در امان دارند؟ پندارى اين حديث روزى كه معاويه بر تخت سلطنت نشسته و رژيم تباهش را بر مسلمانان تحميل كرده به سعيد زيد الهام گشته است نه اين كه آن را ده ها سال پيش از پيامبر گرامى "ص" شنيده باشد. گمان قوى مى برم كه سعيد بن زيد هنگامى كه نتوانست حملات و دشنام هاى مخالفين امير المومنين على "ع" را تحمل كندو در برابر كسانى كه معاويه بر كوفه گماشته بود مقاومت نمايد و نسبت به دستگاه حاكمه نيز موضوع مخالف گرفته بود چنانكه از بيعت با يزيد و موافقت با ولايتعهدى او خود دارى ورزيده و در آن مورد به مروان بن حكم سخنى خشن گفته بود. بر جان خويش از تصميمات تعرضى معاويه ترسيده است و براى اين كه خود را از آسيب وى برهاند اين روايت را جعل كرده تا آن را سپر حمايت خويش گرداند و اتهام علاقه مندى و عشق على "ع" را كه به وى مى زده اند بر طرف سازد، و آن زمان هر كه را به طرفدارى و عشق على "ع" متهم مى ساختند به معرض شكنجه و آزارهاى گونا گون و زندان و اعدام در مى آمد. بدينسان، با جعل اين حديث، و بخشيدن بهشت به مخالفان و دشمنان على"ع" و كسانى كه از بيعتش سر پيچيده و عليه خلافتش قيام مسلحانه كرده اند حاكم وقت را خشنود گردانيده و خطر مرگ و آزار را از خود دور ساخته است. سران مخالفان على "ع" را در يك صف قرار داده و هيچ كس ديگررا در رديفشان ننشانده و هيچ يك از دوستداران على "ع" و شيعه او را و سروران اهل بهشت را چون سلمان و ابو ذر و عمار و مقداد همطرز ايشان ندانسته پندارى بهشت را براى همين چند نفر آفريده اند، و با اين عمل عطف حاكم را به خود جلب كرده است در شرائطى كه به پاى هر جاعل تبهكار و هر دوروغسازى كه چيزى از اين گونه مى ساخت خروارها زر و سيم مى ريختند. اگر پاى شمشير و زر و سيم در بين نبودو عقل و انصاف و ايمان داور بود هيچكس متن و مضمون اين روايت را نمى پذيرفت و هرگز على "ع" در بهشت با مخالفان و دشمنان و اضدادش فراهم نمى آورد در حالى كه مسلم است متناقضان و اضداد فراهم نمى آيند و وحدت و همسانى نمى يابند. همه مى دانند كه رفتار و تاريخ حيات على "ع" غير ازرفتار و تاريخ حيات آن ديگران است و او همان مردى است كه در شوراى شش نفره وقتى پيروى از شيوه ابو بكر و عمر را شرط انتخابش به خلافت گرفتند چشم از خلافت پوشيد تا به پيروى آن شيوه نيالايد و اين ضديت و مخالفت رابه صراحت اعلام داشت و بعدها آن اختلافات و كشمكش ها را با عثمان پيدا كرد و از كشتنش ناراحت نگشت و حاضر نشد شهادت بدهد به اين كه عثمان بنا حق كشته شده است و نطق شقيقيه را ايراد فرمود و درميان توده هاى انبوه خلق فرياد بر آورد: " هان هر قطعه زمينى كه عثمان از ملك عموم به تملك كسى داده و هر مالى كه از مال خدا به كسى بخشيده به خزانه عمومى بازگشته است. " سپس آن دو بيعت شكن به جنگ وى برخاستند و در راه مخالفتش به كشتن رفتند. اين ها چگونه با على "ع" در بهشت گرد مى آيند؟ مى نمى دانم آيا اينها دلبسته بهشت جاودان و نعيم ايزدى بوده اند؟هرگز !