ترجمه الغدیر جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 19

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين حديث از وى " صحيح " شمرده شده كه در حق عمرو بن ثابت اصيرم فرموده كه از بهشتيان است. و طبرانى در همان دو كتاب ثبت كرده كه به عبد الله بن مسعود فرمود: ترا بهشت مژده باد. همچنين فرموده: " من پيشرو عرب در ورود به بهشتيم، و صهيب پيشرو روم، و بلال پيشرو حبشيان، وسلمان پيشرو ايرانيان در ورود به بهشت ". اين را طبرانى ثبت كرده و هيثمى " نيكو " شمرده است. و نيز عمرو بن جموح را- كه لنگ بوده است- مژده داده كه در بهشت با پاى
سالم راه خواهد رفت. و حديثش را احمد حنبل ثبت كرده است و رجال سندش " ثقه " و مورد اعتمادند. و ثابت بن قيس را مژده داده كه ستوده خواهد زيست و شهيد خواهد گشت و خدا به بهشت در خواهد آوردش.

باوجود اينها، اين چه جنجالى است كه بر سر روايت " عشره مبشره " به راه انداخته و آن را سندى گرفته اند و وسيله اثبات افتخارات براى آن چند نفر و مى خواهند بهشتى بودن را به ايشان اختصاص دهند و چنين تلقين نمايند كه گويا فقط آنان به اين مزيت و امتياز نائل گشته اند و مژده بهشت را جز ايشان كسى نيافته و آن همه مژده بهشت كه ديگران را رسيده با آنچه ايشان راست تفاوت دارد و جز اين كلام الهى است كه مى فرمايد: كسانى كه ايمان آوردند و پرهيز كارى مى نمودند در زندگانى دنيا و در آخرت ايشان را مژده است و فرمان هاى خدا را تغيير و تبديل نيست، آن پيروزى عظيم است.

بنابر اين، چرا مژده بهشت را به آن ده نفر اختصاص مى دهندو بهشت را به انحصار آنان در مى آورند؟ و اعتراف به آن جزو معتقدات ضرورى مى شمارند چنانكه احمد پيشوايى حنبليان درنامه اى به مسدد به مسرهد مى نويسد: "... و اين كه گواهى دهيم آن ده نفر در بهشتند ابو بكر و عمر و عثمان و على و طلحه و زبير و سعد و سعيد و عبد الرحمن و ابو عبيده. بنابر اين هر كه پيامبر "ص" در باره اش گواهى بهشت داده در حقش گواهى بهشتى بودن مى دهيم و روا نيست كه بگوئى فلانى در بهشت است و فلانى در دوزخ، جز آن ده نفرى كه پيامبر "ص" برايشان گواهى بهشت داده است ". اين حرف ها چرا؟ شايد عنايت نموده باشيد كه چرا؟ و ما نيز از سبب آن بى اطلاع نيستيم

در سند و متن روايت حق بررسى داريم و از آن بى تحقيق و ارزيابى نبايد در گذريم.

سندش چنانكه ملاحظه مى كنيد به عبد الرحمن بن عوف و سعيد بن زيد منتهى مى شود وجز اين دو، كسى آن را روايت نكرده است. طريق روائى عبد الرحمن
بن عوف منحصر است به عبد الرحمن بن حميد بن عبد الرحمن زهرى از پدرش كه گاهى از عبد الرحمن بن عوف و زمانى مستقيما از رسول خدا "ص" روايت كرده است. اين سند، باطل است و نا تمام، زيرا با توجه به در گذشت حميدبن عبد الرحمن معلوم مى شود كه وى نه صحابى، بلكه تابعى بوده و عبد الرحمن بن عوف را درك نكرده تا از اوروايت كند. وى در سال 105 هجرى به سن 73 سالگى در گذشته، بنابر اين متولد سال 32 ه بوده است سالى كه عبدالرحمن بن عوف وفات يافته يا بفاصله يكسال از آن. به همين سبب ابن حجر روايت حميد از عمر و عثمان را منقطع مى داند و عثمان پس از عبد الرحمن بن عوف در گذشته است و طبعا روايت وى ازعبد الرحمن بن عوف منقطع خواهد بود. بنابر اين، اين سند صحيح نيست. پس طريق روايت منحصر مى شود به شخص سعيدبن زيد كه خود را از " عشره مبشره " شمرده است و آن را در دوره معاويه دركوفه روايت كرده است- و اين را در صدر روايت ديديم- و اين حديث از وى تا آن زمان شنيده نشده است و هيچكس پيش از آن از وى نقل ننموده و فقط درآن زمان كه دوره تبهكارى و جعل حديث و تبليغات سوء بوده به زبان آورده است. كسى از اين صحابى نپرسيد كه چه سرى دركارش بوده كه آن حديث را مكتوم داشته و نقل نكرده و گذاشته تا زمان معاويه، و هيچ از آن دوره خلفاى راشدين ياد ننموده است و در آن دوره كه ايشان و ديگر اصحاب سخت نيازمند چنين روايتى بوده اند تا موضع خويش محكم سازند و آن را حجت آورند و در اقناع منطقى ديگران بكار گيرند و از خونريزى ها جلوگيرى نمايند و بسيار حقوق را كه در آن سال هاى پر كشمكش وخونين پايمال گشته محفوظ و در امان دارند؟ پندارى اين حديث روزى كه معاويه بر تخت سلطنت نشسته و رژيم تباهش را بر مسلمانان تحميل كرده به سعيد زيد الهام گشته است نه اين كه آن را ده ها سال پيش از پيامبر گرامى "ص" شنيده باشد.

گمان قوى مى برم كه سعيد بن زيد هنگامى كه نتوانست حملات و دشنام هاى
مخالفين امير المومنين على "ع" را تحمل كندو در برابر كسانى كه معاويه بر كوفه گماشته بود مقاومت نمايد و نسبت به دستگاه حاكمه نيز موضوع مخالف گرفته بود چنانكه از بيعت با يزيد و موافقت با ولايتعهدى او خود دارى ورزيده و در آن مورد به مروان بن حكم سخنى خشن گفته بود. بر جان خويش از تصميمات تعرضى معاويه ترسيده است و براى اين كه خود را از آسيب وى برهاند اين روايت را جعل كرده تا آن را سپر حمايت خويش گرداند و اتهام علاقه مندى و عشق على "ع" را كه به وى مى زده اند بر طرف سازد، و آن زمان هر كه را به طرفدارى و عشق على "ع" متهم مى ساختند به معرض شكنجه و آزارهاى گونا گون و زندان و اعدام در مى آمد. بدينسان، با جعل اين حديث، و بخشيدن بهشت به مخالفان و دشمنان على"ع" و كسانى كه از بيعتش سر پيچيده و عليه خلافتش قيام مسلحانه كرده اند حاكم وقت را خشنود گردانيده و خطر مرگ و آزار را از خود دور ساخته است. سران مخالفان على "ع" را در يك صف قرار داده و هيچ كس ديگررا در رديفشان ننشانده و هيچ يك از دوستداران على "ع" و شيعه او را و سروران اهل بهشت را چون سلمان و ابو ذر و عمار و مقداد همطرز ايشان ندانسته پندارى بهشت را براى همين چند نفر آفريده اند، و با اين عمل عطف حاكم را به خود جلب كرده است در شرائطى كه به پاى هر جاعل تبهكار و هر دوروغسازى كه چيزى از اين گونه مى ساخت خروارها زر و سيم مى ريختند. اگر پاى شمشير و زر و سيم در بين نبودو عقل و انصاف و ايمان داور بود هيچكس متن و مضمون اين روايت را نمى پذيرفت و هرگز على "ع" در بهشت با مخالفان و دشمنان و اضدادش فراهم نمى آورد در حالى كه مسلم است متناقضان و اضداد فراهم نمى آيند و وحدت و همسانى نمى يابند. همه مى دانند كه رفتار و تاريخ حيات على "ع" غير ازرفتار و تاريخ حيات آن ديگران است و او همان مردى است كه در شوراى شش نفره وقتى پيروى از شيوه ابو بكر و عمر را شرط انتخابش به خلافت گرفتند چشم از خلافت پوشيد تا به پيروى آن شيوه نيالايد و اين ضديت و مخالفت رابه صراحت اعلام داشت و بعدها آن اختلافات و كشمكش ها را با عثمان پيدا كرد و از كشتنش ناراحت نگشت و حاضر نشد شهادت بدهد به اين كه عثمان بنا حق كشته
شده است و نطق شقيقيه را ايراد فرمود و درميان توده هاى انبوه خلق فرياد بر آورد: " هان هر قطعه زمينى كه عثمان از ملك عموم به تملك كسى داده و هر مالى كه از مال خدا به كسى بخشيده به خزانه عمومى بازگشته است. " سپس آن دو بيعت شكن به جنگ وى برخاستند و در راه مخالفتش به كشتن رفتند. اين ها چگونه با على "ع" در بهشت گرد مى آيند؟ مى نمى دانم آيا اينها دلبسته بهشت جاودان و نعيم ايزدى بوده اند؟هرگز !


/ 162