ـ امـام كـاظـم7 در انـدرز بـه هـشـام , فـرمـود : از طـمـع بـپـرهـيـز و بـه آنـچه مردم دارند , چشمداشتى نداشته باش , چشمداشت به مخلوق را در خود بميران , زيرا طمع و چشمداشت كليد هر خوارى است و عقل را مى دزدد و انسانيتها را مى برد و آبرو را مى آلايد و دانش را از بين مى برد.ـ پـيـامـبـر خدا9 : زنهار از پوشيدن جامه طمع , زيرا كه طمع دلها را به آزمندى شديد مى آميزد ومهر دنيا دوستى بر دلها مى زند , و آن كليد هر بدى است و منشا هر گناهى وموجب بر باد رفتن هر كار نيكى .ـ زنهار از طمع , كه اين خود فقرى است نقد.ـ امام على7 : زنهار كه مركبهاى طمع تو را به تاخت ببرند و به آبشخورهاى هلاكت رسانند.
طمع و بندگى
ـ امام على7 : طمعكارى , بندگى هميشگى است .ـ طمع , بندگى است و چشم طمع بركندن آزادى .ـ امام باقر7 : بد بنده اى است آن بنده كه طمع زمام او را به پيش كشد.ـ امـام عـلـى7 : هـر كه مى خواهد ايام عمر خود را آزاد زندگى كند , طمع را در دل خويش جاى ندهد.ـ بنده طمعها در بند بردگى است وهرگز روى آزادى را نمى بيند.
طمع و زبونى
ـ امام على7 : ميوه طمع , زبونى در دنياو آخرت است .ـ طمعكار , دربند خوارى است .ـ طمع , قرين خوارى است .ـ هركه جامه طمع به تن كند , خود را خوار گرداند.ـ هركه خويشتن را از پستى طمعهابدور ندارد , خود را زبون كرده و در آخرت زبونتر و شرمنده تر باشد.ـ امام عسكرى7 : چه زشت است درمؤمن خواسته اى باشد كه او را به خوارى كشاند.ـ امام على7 : زبونترين مردم , انسان طمعكار آزمند شكاك است .ـ ذليل تر از طمعكار , وجودندارد.ـ هيچ خصلتى , خوار كننده تر از طمع نيست .ـ در تـوصـيـف عـيـسـى7 , مـى فـرمايد :نه همسرى داشت كه او را گرفتار كند ,نه فرزندى كه اندوهگينش سازد , نه مالى كه او را به خود مشغول دارد و نه طمعى كه به خواريش افكند.
طمع و فريفته شدن عقل
ـ امام على7 : بيشترين هلاكتگاههاى خردها , زير درخشش طمعهاست .ـ گاه فريبندگى طمعها و آرزوهاست كه خرد نادانان گول مى خورد و خردهاى مردان , آزموده مى شود.ـ تباهى خردها , در جستن زياديهاست .
طمع و پارسايى
ـ امام على7 : با پارسايى , به جنگ طمع برويد.ـ اساس پارسايى , فرو گذاشتن طمع است .ـ اندكى طمع , پارسايى بسيارى راتباه مى كند.ـ هركه به طمع چسبيد , پارسايى رااز دست داد.ـ چگونه مالك پارسايى باشد , كسى كه مملوك طمع است .ـ پارسايى و طمع , با هم جمع نمى شوند.
شاخه هاى طمع
ـ امام على7 : طمع چهار شاخه دارد : شادى و نازش و سرسختى و فزونخواهى .خـداى عـز و جـل ناخوشايند است و نازش تكبر است و سرسختى بلايى است كه انسان را به سوى دامهاى گناه مى كشاند و فزونخواهى بازى و سرگرمى و جايگزين كردن چيزهاى پست تر به جاى چيزهاى بهتر است .
طمع ستوده
قرآن .((پهلوهايشان از بسترها دور مى شود و از روى ترس و طمع پروردگارشان را مى خوانند و از آنچه روزيشان كرده ايم انفاق مى كنند)).((چرا به خدا و آنچه از حق كه سوى ما آمده ايمان نياوريم و حال آن كه طمع داريم پروردگارمان ما را با گروه شايستگان (به بهشت ) در آورد)).ـ امـام سـجـاد7 ـ در دعـا ـ : سـرورم !چـون به گناهان خود مى نگرم بيمناك مى شوم و چون به بخشش تو مى نگرم , طمع مى بندم .ـ نـيز در دعا ـ : خدايا! به سبب اميد ديرينى كه به تو دارم و چشمداشت بزرگى كه از تو دارم وبه سبب رافت و رحمتى كه بر خود فرض كرده اى , از تو مسالت مى كنم .ـ در دعـا ـ : سـرورم ! مـيـل در رغبت من به توست و ترس من ازتو , به تو اميد دارم و اميدم مرابه سوى تو كشانده است .ـ در دعـا ـ : سـرورم ! گمان مرا به احسان و نيكيت دروغ مگردان , زيرا كه تو مورد وثوق واعتماد منى .