دشمن ترين دشمنت - میزان الحکمه جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 7

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دشمن ترين دشمنت

ـ امام على (ع ): هوس بزرگترين دو دشمن است .

ـ دشمن ترين دشمن آدمى , خشم و شهوت اوست .

گردد و به هدف خود برسد.

ـ نفس تو, نزديكترين دشمنانت به توست .

ـ امـام صـادق (ع ): از هوسهاى خود بپرهيزيد, همچنان كه از دشمنانتان پرهيز مى كنيد, زيرابراى مردان چيزى دشمن تر از پيروى هوسهايشان و درويده هاى زبانهايشان وجود ندارد.

ـ پيامبر خدا(ص ): دشمن ترين دشمن تو, نفسى است كه ميان دو پهلويت قرار دارد.

ـ سـوگـنـد بـه آن كـه جـانـم در دسـت اوسـت , بـراى انسان هيچ دشمنى دشمن تر از خشم و شهوت وجود ندارد.

ـ دشمن تو آن كسى نيست كه اگر تو اورا بكشى برايت مايه روشنايى باشد و اگر او تو را بكشد به بـهـشـت روى , بـلكه بدترين دشمن توفرزند توست كه از پشتت خارج شده است و سپس بدترين دشمنت ثروتى است كه به دست آورده اى .

سست نيرنگ ترين دشمنان

قرآن .

((و چـون در زمين سفر كنيد, اگر بيم آن داشتيد كه كافران به شما زيان رسانند, بر شما گناهى نيست كه نماز را كوتاه كنيد.

((چـون آنـهـا را بـيـنى تو را از ظاهرشان خوش مى آيد و چون سخن بگويند, به سخنشان گوش مى دهى .

هستند به ديوار تكيه داده .

كجا منحرف مى شوند؟ )).

ـ امام عسكرى (ع ): سست انديش ترين دشمنان , كسى است كه دشمنى خود را آشكار سازد.

ـ امام على (ع ): سست مكرترين دشمنان , كسى است كه دشمنى خود را آشكار سازد.

ـ هركه دشمنى خود را آشكار سازد,نقشه و نيرنگش كاستى گيرد.

نبايد خود را از دشمن ايمن پنداشت

ـ امام على (ع ): هركه از دشمن خودغافل شود, دسيسه ها او را به خود آورد.

ـ هركه از دشمن خود غافل باشد,دشمن از او غافل نباشد.

ـ بـه خـدا سـوگـنـد مـردى كـه دشـمـنـش را بر خود چنان مسلط گرداند كه گوشتش را از استخوان جدا كند و استخوانش را بشكند و پوستش را بكند, مردى است بس ناتوان .

ـ از هيچ دشمنى ايمن مباش , اگر چه سپاسگزارى كند.

ـ هيچ دشمنى را دست كم مگير, هرچند ناتوان باشد.

ـ اعتماد كردن به دشمن , عامل فريب خوردن (از او) است .

جلب آشتى دشمنان

ـ امـام عـلى (ع ): به آشتى كشاندن دشمنان با زبان خوش و رفتار نيك آسانتر است , ازرويارويى با آنها و چيره جويى بر ايشان از طريق پيكار سخت .

ـ امام عسكرى (ع ): هركه پاكدامنى خصلت او باشد و بخشندگى صنعتش , با تمجيد و ستايشى كه از او مى شود از دشمنانش انتقام گيرد.

ـ امام على (ع ): هركه دشمن خود را به آشتى كشاند, بر شمار (ياران و دوستان ) خود بيفزايد.

ـ هركه دشمنان خود را به آشتى كشاند, به مرادش دست يابد.

سلاح مناسب در برابر دشمنان

ـ لقمان (ع ) به فرزند خود سفارش فرمود: فرزندم ! از جمله چيزهايى كه بايد در برابر دشمنت به آن مـسلح شوى و در نتيجه , او را به خاك افكنى , اين است كه با او به زبان چرب و نرم سخن گويى و وانمود كنى كه از وى خرسندهستى و از او دورى نكنى تا آن چه در درونت مى گذرد بر او آشكار شود و در نتيجه , خودش را در برابر تو آماده سازد.

دشمنى مردم با آن چه نمى دانند

ـ امام على (ع ): مردم , دشمن چيزى هستند كه نمى دانند.

ـ امـام رضـا(ع ): سـه چـيـز اسـت كـه بـر سـه چيز گماشته شده است : رنج و مشقت روزگار بر دارندگان آداب كامل , غلبه محروميت برپيشكسوت در حرفه خود و دشمنى عوام بر اهل معرفت .

دشمنى (متفرقه )

ـ امام صادق (ع ): مؤمن را همين يارى از جانب خدا بس , كه ببيند دشمنش معصيت خدامى كند.

ـ امـام سـجـاد(ع ): هـمـيـن يـارى خـدا تو را بس , كه ببينى دشمنت درباره تو دست به معصيت خدامى زند.

ـ امام على (ع ): دشمنى نزديكان ,دردناكتر از گزش عقربهاست .

ـ هركه سودش در زيان تو باشد, در هيچ حالى از دشمنى تو دست بردار نيست .

ـ هركه جديتش سستى گيرد,دشمنش نيرومند گردد.

ـ هركه بر مركب جديت نشيند,دشمنش را مقهور سازد.

ـ هركه با دشمن خود همدم شود, عيب خويش را فاش سازد و روحش را شكنجه دهد.

عذاب و شكنجه

عذاب خدا

قرآن .

((اگـر نـبـود كـه خـدا ترك ديار را بر آنان مقرر كرده بود,هر آينه در دنيا عذابشان مى كرد و در آخرت عذاب آتش برايشان است )).

((خـدا گـفـت : مـن آن مائده را براى شما مى فرستم , ولى بعد از آن هركه از شما كافر شود او را چنان عذابى كنم كه هيچ يك از مردم جهان را چنان عذاب نكنم )).

((چه بسا مردم قريه اى كه از فرمان پروردگارشان و پيامبرانش سرباز زدند.

عذابى سهمناك عذابشان كرديم )).

ـ امام على (ع ): خداى عزوجل شش گروه را به سبب شش خصلت عذاب مى كند: عربها را به سبب عـصـبـيـت , ملاكان را به سبب تكبر,فرمانروايان را به سبب ستم و بى عدالتى , فقيهان را به سبب حسادت , بازرگانان را به سبب خيانت وروستائيان را به سبب جهالت .

ـ خـداونـد شـش طـايـفـه را بـه سـبـب داشـتـن شش خصلت عذاب مى كند: عربها را به سبب عـصـبـيـت ,ملاكان را به سبب تكبر, فرمانروايان را به سبب ستم و بى عدالتى , فقيهان را به سبب حسادت , بازرگانان را به سبب خيانت وروستائيان را به سبب جهالت .

عـلا مـه طـبـاطـبـائى در تـفسير الميزان زير عنوان ((گفتارى درباره معناى عذاب در قرآن )) مى نويسد:.

قـرآن كـريم زندگى كسى را كه پروردگارش را فراموش كند, تنگ و سخت مى شمارد, هرچند به چشم ما كاملا فراخ و مرفه آيد.

زندگيى تنگ و سخت باشد)).

نعمتى گوارا مى شماريم .

اين نيست كه خدا مى خواهد به سبب آنها در دنيا عذابشان كند و در حال كفر جان بسپارند)).

هـمـچـنـان كـه در تـفسير آيه ((و گفتيم : اى آدم ! تو و جفتت در بهشت ساكن شويد)) توضيح داديـم ,حـقـيـقـت امر آن است كه خوشحالى و غم و شادى و اندوه و اميد و ترس انسان و سختى كشيدن و آسايش ديدن او همگى اولا بر محور نظر او درباره خوشبختى و بدبختى مى چرخند, ثانيا نعمت و عذاب وامورى از اين قبيل بسته به اين كه به چه چيز نسبت داده شود متفاوت است , مثلا روح براى خود نوعى خوشبختى و بدبختى دارد و جسم نوعى ديگر.

انسان مفهومى و به همين ترتيب .

انـسـان مـاده پـرسـت دنـيـاخواه كه خلق و خويهاى الهى را به خود نگرفته و به آداب و تربيتهاى اوپـرورده نـشـده اسـت , خـوشـبـختى را همان خوشبختى مادى مى داند و به سعادت روح يعنى خوشبختى معنوى اهميتى نمى دهد.

قدرت طلبى , آزمندانه مى كوشد.

خواهان نعمتها و لذتهاى خالص خيالى خود بوده است .

همراه با هزاران درد و غم مى يابد.

و مـايه حسرت است و همين كه به آن رسيد مى بيند آن چيزى كه او مى خواسته است نيست , زيرا در آن عـيبها و كاستيها مى بيند و مشاهده مى كند كه با غم و دردها و بى ارزشى عواملى كه به آنها دل خوش كرده بوده , همراه است .

در برابر از دست رفته ها باشد, دل نبسته است .

هـمـواره آن چه به دست مى آورد, مايه غم و درد او مى شود و از اين رو, رهايش مى كند و به سراغ چـيـزى بـهـتـر از آن مـى رود تـا شايد دل دردمندش را شفا دهد و آن چه به دست نمى آورد مايه دردمندى و دريغ خوردنهاى او مى شود.

چيزى را به دست نمى آورد.

قـرآن كـريـم , امـا انـسان را پديده اى فراهم آمده از روحى جاويدان و پيكر مادى در حال تغيير و تحول مى داند.

اين زمان به جاودانگى مى رسد و زوال و تغييرى در او راه نمى يابد.

آن كـه مايه خوشبختى صرفا روح باشند از سعادت او به شمار مى آيند و عواملى چون مال و فرزند كـه سعادت جسم و روح , هردو, در آنهاست ,چنانچه از ذكر و ياد خدا باز ندارند و موجب نشوند كه انسان به دنيا بچسبد, اين عوامل نيز از جمله خوشبختى انسانند و نيكو سعادتى هستند.

سـعادت روح جاويدان مى شوند مانند كشته شدن در راه خدا و از بين رفتن ثروت و رفاه به خاطر خـداى تعالى , اين عوامل نيز از جمله خوشبختى انسان است و به آن مى مانند كه آدمى براى دست يافتن به يك عمر سلامتى و تندرستى , تلخى دارو را لحظه اى تحمل كند.

امـا آن چـه مـايـه خـوشـبختى جسم و بدبختى روح باشد, عامل بدبختى انسان و موجب عذاب و شكنجه اوست .

خداى تعالى فرموده است : ((جولان كافران در شهرها تو را نفريبد.

آن جايگاهشان جهنم است و جهنم بد آرامگاهى است )).

آن چـه را مـوجـب بدبختى جسم و روح باشد قرآن عذاب مى شمارد, چنان كه دنياپرستان نيز آن راعذاب و شكنجه مى دانند, اما ديدگاه اين دو فرق مى كند.

بدبختى روح هستند و از نظر آنان عذاب و شكنجه است چون سبب بدبختى بدنند.

عـذابـهـا, عـذابهايى است كه بر امتهاى پيشين فرود آمد, خداى تعالى فرموده است : ((آيا نديدى كـه پـروردگـار تو با قوم عاد چه كرد؟

و با ارم كه ستونها داشت و همانند آن در هيچ شهرى پديد نيامده بود؟ و قوم ثمود كه در آن وادى سنگ را مى بريدند.

طغيان كردند و در آنها بسيار فساد و تباهى كردند.

پروردگارت تازيانه عذاب را بر آنان فرود آورد.

بدبختى موجودات هوشمند, به هوش و ادراك بستگى دارد.

امـا حسش نمى كنيم براى خود سعادت نمى شماريم , همچنان كه چيز دردآور و غم انگيزى را كه حس ودرك نمى كنيم , بدبختى به شمار نمى آوريم .

خوشبختى و بدبختى راهى غير از شيوه ومسلك ماده و ماديگرى مى پيمايد.

مـاديـات بـايـد آن نـوع تربيتى را پيروى كند كه بر اساس آن انسان آن سعادت واقعى را كه قرآن مشخص كرده است , سعادت شمارد و بدبختى حقيقى را بدبختى بداند.

آمـوزش مـى دهـد كـه جـز به خدا دل نبندند و پروردگارشان را مالك همه چيز بدانند و همه را وابسته به اوو رهسپار به سوى او بشمارند.

ايـن انسان در دنيا سعادت خود را فقط در دو چيز مى بيند: آن چه مايه سعادت روح و جسم اوست وآن چه موجب سعادت صرفا روح اوست .

انـسان پايبند خواهشهاى نفس و ماديات , گرچه گاه آن چه را از زر و زيور دنيا به دست مى آورد بـراى خـود سـعادت و خير و لذت مى بيند اما بزودى به رفتار اشتباه خود پى مى برد و خوشبختى خيالى او دقيقابه بدبختى برايش تبديل مى شود.

بـازيـچـه , تا به آن روزى كه وعده شان داده ايم برسند)) و فرموده است : ((تو از اين غافل بودى ما پرده ازبرابرت برداشتيم , پس , ديده ات امروز تيز شده است )).

سخن ما رويگردان مى شود و جز زندگى دنيوى را نمى جويد, اعراض كن .

است )).

عيششان منغص است .

از ايـن جـا مـعـلوم مى شود كه ادراك و انديشه موجود در خداجويان و پيروان قرآن غير از ادراك وانديشه موجود در ديگران است , گو اين كه همگى از يك نوع , يعنى نوع انسان هستند.

گـروه مؤمنان متوسط و ميانحالى هستند كه تعليم و تربيت الهى در وجود آنها به كمال نرسيده است .

اين چيزى است كه از سخن خداى تعالى در معناى عذاب به دست مى آيد.

تـعـالـى از ايـن كه بدبختى جسمانى را عذاب بنامد خوددارى نمى كند منتها اين عذابى است در مرحله جسم نه روح .

فرموده است : ((شما را از آل فرعون رهانيديم , به عذابهاى سختتان مى آزردند.

زنانتان را زنده نگه مى داشتند.

فرعونيان با بنى اسرائيل مى كردند, بلا و آزمايشى از جانب خدا و در عين حال عذاب مى شمارد اما نه عذابى از جانب خداى سبحان .

/ 64