سكوت - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقايسه كند. آن گاه در مى يابد كه اين هر دو از نظر فصاحت وبلاغت و عمق معانى و مضامين، عدل يكديگرند و هم چون سيبى است كه وسط دو نيم شده، به راستى كه زهرا عليهاالسلام، كفو على عليه السلام است. [بى دليل نبود كه اهل بيت فرزندان خود را ملزم به حفظ اين خطبه مى كردند. هم چنان كه ملزم به حفظ قرآن مى كردند. (كان اهل البيت يلزمون اولادهم بحفظها كما يلزمونهم بحفظ القرآن المراجعات، ص 410؛ و نيز ر. ك: بحارالانوار، ج 29، ص 235؛ بلاغات النساء، ص 14.] و به راستى كه ما از علم زهرا عليهاالسلام و وجود و حضور زهرا عليهاالسلام محروم كردند. آيا كسى هست كه عمق فاجعه و عظمت حادثه را درك كند؟

اگر چه او در همان هجده سالگى [در مورد سن حضرت زهرا عليهاالسلام بين شيعه و اهل سنت اختلاف است (كه انگيزه اين اختلاف از جانب اهل سنت بر اهل تحقيق پوشيده نيست. فتدبر.) اهل سنت معتقدند كه سال تولد حضرت زهرا عليهاالسلام پنج سال قبل از بعثت بوده (الطبقات، ج 8، ص 11؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 1869 و ج 13، ص 2434؛ انساب الاشراف، ص 402، كامل ابن اثير، ج 2، ص 341؛ مقاتل الطالبين، ص 48؛ الاستيعاب، ص 750 و...).

اما شيعه به دليل روايات متعدد قايل به اين است كه سال تولد حضرت زهرا عليهاالسلام پنج سال بعد از بعثت بوده است (الكافى، ج 1، ص 458؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 357؛ كشف الغمة، ج 1، ص 449؛ بحارالانوار به نقل- از دلايل الامامة و ديگر كتاب ها- ج 43،ص 7 به بعد و...) و ما نيز به همين اعتقاديم به دليل اين كه اهل البيت ادرى بما فى البيت هستند. و به قرينه ى رواياتى كه انعقاد نطفه ى زهرا عليهاالسلام را از ميوه اى بهشتى مى داند كه در معراج به رسول صلى الله عليه و آله دادند (بحارالانوار، ج 43، ص 35 به نقل از علل الشرايع) و يا رواياتى كه اسم فاطمه را نازل شده از جانب خدا به وسيله ى جبرييل مى داند و نيز دلايلى ديگر. (ر. ك: مناقب ابن مغازلى، ص،358- 360، پاورقى).

ناگفته نماند كه از اهل سنت نيز رواياتى كه مؤيد قول شيعه هست نقل شده است. ر. ك: الدر المنثور، ج 4، ص 153 ذيل آيه ى اول سوره ى اسراء، ميزان الاعتدال، ج 2، ص 518؛ مجمع الزوايد، ج 9، ص 202. حاكم نيز در مستدرك از سعد بن مالك روايت مى كند كه مى گفت: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اتانى جبرئيل بسفر جلة من الجنة فاكلتها ليلة اسرى بى فعلقت خديجة بفاطمة، اذا اشتقت الى رائحة الجنة شممت رقبة فاطمة». (مستدرك، ج 3، ص 156).] كارش را به اتمام رساند و حجت را بر همه تمام كرد و با حفظ جان على عليه السلام، و خود را فديه ى او كردن و نيز ديگر اقداماتش بر
تمامى انسان ها تا قيامت منت نهاد، اما چه كسى مى تواند محروميت ما را از نگاه زهراعليهاالسلام، دعاى زهرا عليهاالسلام، تربيت و سازندگى زهرا عليهاالسلام، بركات حضور زهرا عليهاالسلام، علم زهرا عليهاالسلام، هدايت زهرا عليهاالسلام، سفينه ى نجات بودن زهرا عليهاالسلام و وارث فرهنگ وحى بودن زهرا عليهاالسلام و... پاسخ گويد. غم ما غم محروميت خود ماست.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك. اللهم العنهم جميعا.

سكوت

ديگر اقدام زهرا عليهاالسلام براى رسوا كردن باند نفاق و اتمام حجت با مردم، همان سكوت اوست. او تصميم گرفت ديگر هرگز با ابوبكر و عمر سخن نگويد و تا پايان حياتش هم بر سر تصميم خود ماند. [كشف الغمة، ص 103؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 46؛ تاريخ مدينة، ج 1، ص 197.]

او به ابوبكر- در حاليكه حقش را غصب كرده بود- فرمود: «والله لادعون الله عليك والله لا اكلمك بكلمة ما حييت» [كشف الغمة، ج 2، ص 37؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 214.] (به خدا سوگند تو را نفرين مى كنم و به خدا سوگند تا زنده ام با تو كلمه اى سخن نخواهم گفت.) و نيز در حالى كه عمر به خانه اش حمله برده بود و آن جا را به آتش كشانده بود به او فرمود: «والله لا اكلم عمر حتى القى الله» [شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 137 و ج 2، ص 19.] (به خدا سوگند تا زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت.) و در هنگام عيادت از او به آن دو فرمود: «والله لا اكلمكما من رأسى كلمة حتى القى ربى فاشكونكما اليه بما صنعتما به و ما ارتكبتما منى». [بحارالانوار، ج 43، ص 203، شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 218، الامامة و السياسة، ج 1، ص 13.] و اين مبارزه ى منفى و سكوت زهرا عليهاالسلام براى خلفا خيلى سنگين و رسواساز بود. او هر كجا با آنان برخورد مى كرد از ايشان رو برمى گرداند. [بحارالانوار، ج 43، ص 203.]

گاهى بلندترين فريادها را از دهان سكوت بايد شنيد.

انذار

مرادم همان هشدارها و انذارهاى بلند زهرا عليهاالسلام، آن كوثر و چشمه ى خدا و فريادها و ناله هاى جان سوز و انسان ساز او در آخرين روزهاى عمرش در بستر بيمارى است.

چشمه اى كه بايد فوران كند و انسان ها در پرتو طهارت او تا قيامت خود را به تطهيرى برسانند، اين گونه تيره اش كردند و به جاى رهيابى در پرتو انوار هدايتش آن را به تاريكى كشاندند، و به جاى آن كه از جام ولاى او بنوشد و شفاى سينه هاى خود را از او بگيرند، بر سينه اش- اين گنجينه ى اسرار الهى و جايگاه بوسه ى رسول صلى الله عليه و آله- كوفتند و محبوبه ى خدا را بين در و ديوار گذاشتند و از كنار فريادش كه عرش الهى را لرزاند و ملايكه را به ضجه انداخت، بى اعتنا گذشتند.

زهرايى كه ملايكه نامش را در آسمان مى بردند و بر ديده هاى رسول صلى الله عليه و آله جا داشت، اين گونه به زير پا انداختند و خانه اش را كه مهبط ملايكه و جايگه نزول جبرييل بود، در آتش سوزاندند.

به راستى چه كسى مى تواند حتى يكى از اين مصايب را تحمل كند؟ يكى از اين
مصايب و ظلم ها كه بر زهرا عليهاالسلام رفت، براى ايجاد نااميدى و كاشتن روح يأس در وجود ما كافى بود. به راحتى در خانه مى خزيديم و با بستن درها به روى خود در لاك خويش فرومى رفتيم و بر همه ى عالم و آدم ناسزا مى گفتيم يا هزاران بهانه مى آورديم كه بله، نمى شود كار كرد!! و يا تكليف از ما ساقط است و يا مردم ما را درك نمى كنند و يا اين كه چرا سهم انقلابى ما را نمى دهند؟!! و يا از ما دعوتى نمى كنند؟ و يا... و يا...

به راستى زهرا عليهاالسلام، كوثر خدا و جلوه ى جمال و جلال خدا و اسوه ى خدا است. و به راستى كه هيچ حرمتش را پاس نداشتند. و اين درد چه درد جانكاهى است؟ جانكاه تر آن كه بدانى، از چه كسى و بر چه كسى؟! از كسى كه خود را خليفه ى رسول خدا صلى الله عليه و آله مى داند!! بر كسى كه بهترين زن عالم است، دختر رسول خدا است غضبش، غضب خدا و سينه اش لبريز از خشيت خدا است و خدا بر دوستدار او آتش را حرام كرده است كسى كه خدا، خود، عقدش را در آسمان ها خوانده و جبراييل و ميكاييل را شاهد گرفته و على عليه السلام را از آدم گرفته تا ديگران، تنها كفو و همتاى او قرار داده است.

كسى كه عشق خدا بر روى زمين است و ملايك با نور او راه خود را مى يابند. كسى كه رسول صلى الله عليه و آله، مدام دست و سينه اش را بوسه زده و بارها گفته بود. او از من است و من از اويم. او را مادر پدر و پاره ى تن خود مى داند. كسى كه بهشت مشتاق اوست و...

به راستى كه تصورش هم كمرشكن است و تحملش تنها سينه اى به عظمت سينه ى زهرا عليهاالسلام مى طلبد.

شرممان باد! ادعاى پيروى از زهرا عليهاالسلام را داريم، اما آن قدر سينه هامان تنگ و كوچك است كه دشمنان كه هيچ، حتى كه تحمل دوستان خود را نداريم و اگرتحويلمان نگيرند و يا به احتراممان نايستند و يا...، از انقلاب كه هيچ، از دين هم جدا مى شويم!.

چه شباهتى؟ چه اسوه اى؟

زهرا عليهاالسلام در سينه اش جز خشيت خدا و بر لبانش جز حمايت ولى چيزى نيست و تمامى هستى خود را با خدا يك جا معامله مى كند.

چه رسد به ما كه در سينه هامان جز محبت دنيا و بر لب هامان جز تضعيف كردن و آيه ى يأس خواندن و نق زدن چيزى نيست و تمامى هستى خود را يك جا با شيطان معامله كرده ايم.

براى مظلوميت زهرا عليهاالسلام، همين بس كه مدعيانى چون ما دارد. هر كدام به دنبال كارهاى خود هستيم و امر ولايت را زمين گذاشته و رها كرده ايم.

زهرا عليهاالسلام اسوه و مقتداى آنانى است كه هويى كشيدند و از سر هستى خودمستانه و دامن كشان به پا خاستند و گامى نهادند. آنانى كه حتى براى يك روز خود هم خطى نكشيده اند و به غير از امر ولايت- كه هم سخت است و هم سختى آفرين «ان امرنا صعب مستصعب» [بحارالانوار، ج 2، صص 185، 191، 195، 196، 197.] هيچ هم و غمى ندارند. اينان از انقلاب براى خود كلاه و دستارى نبافتند و در برابر حجم عظيم مشكلات و كمبودها، نه تضعيف كه به تكميل روى؟وردند و رسالت خود را در همين مى دانند. آن هم بى هيچ مزد و سپاسى «لا نريد منكم جزاءا و لا شكورا» و حتى بالاتر كه خائفند. آن هم دو خوف: (انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا) [انسان، 10.] (و يخافون يوما كان شره مستطيرا) [انسان، 7.] و اين
همه را به شهادت سوره ى «هل اتى» از زهرا عليهاالسلام آموختند.

بايد دفاع از ولايت را از زهرا عليهاالسلام آموخت.

زهرا عليهاالسلام كوثر خدا، در بستر بيمارى آن گاه كه درد تازيانه، طاقتش را برده و چشمهايش را به گودى نشسته و واپسين ساعت هاى عمر خود را مى گذراند، زنانى چند از مهاجر و انصار به عيادتش مى آيند و از او يك سؤال، تنها يك سؤال- يك احوال پرسى ساده و تكرارى- مى پرسند.

حالتان چطور است؟

همين. و با حال زار او حتى توقع يك نيم نگاه را هم ندارند.

اما زهرا عليهاالسلام اين زنده دل بيدار، اين تلاوت بيدارى و آموزگار ظرافت، اين ادامه ى رسول صلى الله عليه و آله و همتاى على عليه السلام آن چنان مى شورد و مى تازد و بر غيرت هاى مرده ى آنان مى نوازد و آن چنان آگاهى مى بخشد و به آنان فقدان ولايت و روى كار نيامدن على عليه السلام را هشدار مى دهد و آن چنان زنان را تحريك مى كند كه از جا برمى خيزند و سراسيمه به خانه هاى خود مى روند و از همسران خود كمك مى طلبند و آنان را بر احقاق حق ولايت تشويق و تحريك مى كنند، تا آن جا كه مردان در اطراف خانه ى زهرا عليهاالسلام گرد آمده و اجتماع مى كنند، اما كسانى آنان را به ياد بيعت شان انداختند و بر اين آتش افروخته آبى پاشيدند. آن گاه نزد زهرا عليهاالسلام آمدند و عذر تقصير آوردند: «كه اگر على هم زودتر آمده بود با او بيعت مى كرديم». و زهرا عليهاالسلام آن جا كه عذرهاى واهى را شنيد سخت برآشفت. «اليكم عنى فلا عذر بعد تعذيركم و لا أمر بعد تقصيركم» [بحارالانوار، ج 43، ص 159.]

پى كارتان برويد، ديگر پس از اين گونه عذرتراشى هاى دروغين عذرى پذيرفته
نمى شود، و پس از كوتاهى و بى تفاوتى امرى وجود نخواهد داشت. [قبل از آن هم در جايى ديگر در جواب آنان گفته بود. «على در كنار جسد پيامبر مشغول مراسم تدفين بود. آيا مى توانست پيامبر را ترك كند؟» (الامامة و السياسة، ص 12) خود على عليه السلام هم مى گفت. «افكنت ادع رسول الله صلى الله عليه و آله فى بيته؟ لم ادفنه واخرج انازع الناس سلطانه؟» آيا مى توانستم جنازه ى رسول خدا را در خانه اش رها كنم و مراسم تدفين را ناديده گرفته، به ميان مردم رفته و در حكومت و خلافت به منازعه بپردازم؟ (همان).]

قبل از آن هم گفته بود.

«هل ترك ابى يوم غدير خم لاحد عذرا». [خصال، ج 1، ص 173.]

آيا پدرم پس از حماسه ى باشكوه غدير كه على عليه السلام را به امامت منصوب كرد براى كسى عذرى باقى گذاشته است؟

اما افسوس و صد افسوس، در حسرت غيرت و همتى!!.

زهرا عليهاالسلام به ما آموخت كه دفاع از ولايت حقى نيست كه تعطيل بردار باشد. بايد در همه حال پشتيبان ولايت بود. حتى در اوج غربت و تنهايى. بايد براى پيروزى هر چند با اميدى ضعيف تلاش كرد. بايد با نظام ستم پيشه ى حاكم مبارزه كرد. اگر توانست آن را مغلوب ساخت و اگر نتوانست دست كم محكوم نمود، كه اگر باطل را نمى توان ساقط كرد، مى توان رسوا ساخت.

اگر حق را نمى توان استقرار بخشيد مى توان اثبات كرد، طرح نمود، به زبان شناساند، زنده نگاهداشت تا دست كم مردم بدانند آن چه بر سر كار است، ناحق است و ظلم، و آن چه مطرود و شكست خورده و زندانى، حق است و عدالت.

زهرا عليهاالسلام با اين كه دردش به نهايت رسيده و آخرين ساعات عمر را مى گذراند، اما نمى تواند از تكليف خود چشم بپوشاند. او در برابر سؤالى ساده، گويا به دنبال فرصتى است. تمامى رمق خود را جمع كرده و نفسش را در سينه حبس مى كند. آن
گاه مثل رعد مى غرد و مثل ابر مى بارد. شايد بتواند غيرتى يا همتى را بيدار كند و براى على عليه السلام- اين زنده ى پا در ركاب- يار و ياورى فراهم كند او با كلامش هم چون تازيانه اى بر روح هاى فرسرده ى آنان نواخت.

صلابت كلامش يادآور ضربت خندق است. اين جوشش نه كلام، كه خون زهرا عليهاالسلام است. پس باهم به فرازهايى از آن گوش جان مى سپاريم. [متن تصحيح و مقابله شده ى اين خطبه با نسخ متعدد به همراه اسناد و ترجمه ى آن در قسمت خطبه ها خواهد آمد.] به خدا در حالى صبح كردم كه از دنياى شما بيزارم و از مردان شما خشمگين. مردانتان را آزمودم، تنفرم را برانگيختند. ديندارى و پايمردى شان را محك زد، بى دين و ناجوانمردانه از بوته ى آزمايش درآمدند و رو سياهى و جاودانى را براى خود خريدند.

مردان شما به شمشيرهاى شكسته و تيغ هاى كند و زنگار گرفته مى مانند و چه زشت است اين سستى و مسخرگى و رخوت، بعد از آن همه تلاش و كوشش و جديت. چه قبيح است اين شكاف برداشتن نيزه ى مردانگى و خوارى و تسليم در برابر هر كس كه بر آنان فرمانروايى كند. و چه دردآور است اين لغزش در مسير و انحراف از هدف و فساد در عقل و انديشه... و اى بر آنان! چرا نگذاشتند حق در مركز رسالت قرار يابد؟ و چرا پايگاه خلافت نبوى را از منزل وى دور كردند؟ همان منزلى كه مهبط جبرييل روح الامين بود و پيكره ى رسالت بر پايه هاى آن استوار شده بود.

چرا افراد مسلط به امور دنيا و آخرت را كنار زدند و افراد نالايق را جايگزين كردند؟ اين، بى ترديد زيانى آشكار و بزرگ است.

چه چيزسبب شد از ابوالحسن كينه به دل بگيرند و او را كنار بگذارند؟ من به شما مى گويم.

به اين دليل كه شمشير عدالت او خويش و بيگانه نمى شناخت.

به اين دليل كه او از مرگ هراس نداشت.

به اين دليل كه با يك لبه ى شمشيرش، دقيق و خشمگين، ريشه ى كفر و شرك و فساد را مى بريد و با لبه ى ديگر، بقيه را در سر جاى خود مى نشاند.

به اين دليل كه در مسير رضايت خدا از هيچ چيز باك نداشت و به هيچ كس رحم نمى كرد.

به اين دليل كه در كار خدا، اهل سازش و مداهنه و مدارا نبود.

سوگند به خدا! اگر در مقابل ديگران مى ايستاديد و زمام امور خلافت را كه رسول الله صلى الله عليه و آله به على عليه السلام سپرده بود، از دستش نمى ربوديد، او كارها را سامان مى بخشد. امت را به سهولت در مسير هدايت و سعادت قرار مى داد و به مقصد مى رساند. كمترين حقى از كسى ضايع نمى شد و حركت اين مركب نيز اين قدر رنج آور نمى گشت.

على عليه السلام در آن صورت مردم را به سرچشمه ى صافى و زلال و هميشه جوشانى مى رساند كه كاستى و كدورت در آن راه نداشت، آب از همه سويش سرريز مى شد و همه سيراب مى شدند و هيچ كس تشنه نمى ماند...

اينك اين فتنه ها و اين قلب هاى شما. بشارت بادتان به شمشيرهاى آخته و استيلاى ستمگران و جبابره. بشارت بادتان به هرج و مرج گسترده و نامحدود و استبدادى ظالمانه و دردآلود. اموال حقوقتان از اين پس به غارت خواهد رفت و جمع تان پراكنده خواهد شد.

/ 61