احراق - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عمر بن خطاب به منزل على عليه السلام آمد، در آن خانه، طلحه و زبير و مردانى از مهاجر بودند. عمر گفت: به خدا سوگند يا بر شما آتش مى افكنم يا براى بيعت خارج شويد. در پاسخ او، زبير با شمشيرى كشيده، بيرون آمد. ليكن پايش لغزيد، شمشير از دستش افتاد. بر سرش ريخته، او را گرفتند. تا ريخ طبرى، ج 3، ص 202 (وقايع سال 11 باب حديث السقيفة)؛ السقيفة والخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص 14.

6. قال ابوبكر الجوهرى حدثنى ابوزيد عمر بن شبه عن رجال قال: جاء عمر الى بيت فاطمة فى رجال من الانصار و نفر قليل من المهاجرين. فقال: والذى نفسى بيده لتخرجن اليس البيعة او لاحرقن البيت عليكم، عمر به همراه جماعتى از انصار و اندكى از مهاجران به خانه ى فاطمه آمد. گفت: قسم به آن كه جانم به كف اوست، خارج مى شويد و بيعت مى كنيد يا خانه را بر شما مى سوزانم.

السقيفة جوهرى، ص 50، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 6، ص 48.

7. فاتاهم عمر ليحرق عليهم البيت فخرج اليه الزبير بالسيف و خرجت فاطمة عليهاالسلام تبكى و تصيح فنهنهت من الناس؛ عمر آمد تا خانه را بر آنان آتش زند. زبير با شمشيرش بيرون آمد. فاطمه عليهاالسلام گريان و فرياد كنان بيرون آمد و از مردم شكوه سر داد.

السقيفة جوهرى، ص 51.

8. قال ابوبكر (الجوهرى)... جاء عمر الى بيت فاطمة فى رجال من الانصار و نفر قليل من المهاجرين فقال: والذى نفسى بيده لتخرجن الى البيعه او لاحرقن البيت عليكم. فخرج اليه الزبير مصلتا بالسيف، فاعتنقه زياد بن لبيد الانصارى و رجل اخر، فندر السيف من يده فضرب به عمر الحجر فكسره. ثم اخرجهم بتلابيبهم يساقون سوقا عنيفا حتى بايعوا ابابكر، ابوبكر (جوهرى)مى گويد:... عمر با جماعتى از انصار و اندكى از مهاجران به خانه ى فاطمه آمد و گفت: قسم به آن كه جانم به كف اوست، براى بيعت خارج مى شويد يا خانه را بر شما آتش مى كشم! زبير با شمشيرى كشيده، بيرون آمد، زياد بن لبيد انصارى و مردى ديگر، او را محكم گرفتند. شمشير از كفش افتاد. عمر شمشير را به سنگ زد و آن را شكست. سپس
آنها را در حالى كه گريبانشان را گرفته بودند، با خشونت بيرون كشيدند تا با ابوبكر بيعت كردند.

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 6، ص 48.

9. قال الشهرستانى فى ترجمة النظام: «... و كان يصيح: احرقوا دارها بمن فيها و ما كان فى الدار غير على و فاطمة والحسن والحسين [شهرستانى در ملل و نحل از «نظام» يكى از دانشمندان اهل سنت (متوفاى 548 ه) نقل مى كند كه او مى گفت: عمر در هنگام بيعت آن قدر به پهلوى فاطمه زد تا محسنش را سقط كرد و مدام فرياد مى زند. خانه را با هر كه در خانه است، آتش بزنيد و در خانه جز على و فاطمه و حسن و حسين كسى نبود.] (عمر) فرياد مى زد: خانه را با هر كه در آن است آتش كشيد آن كه در خانه، كسى جز على و فاطمه و حسن و حسين نبود.

الملل و النحل، ج 1، ص 57.

10. ثم ان ابابكر بعث عمر بن خطاب الى على و من معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضى الله عنها) و قال: ان ابوا عليك، فقاتلهم. فاقبل عمر بشى ء من نار على ان يضرم الدار فلقيته فاطمة (رضى الله عنها) و قالت الى اين يابن الخطاب؟ اجئت لتحرق دارنا؟ قال نعم، او تدخلوا فيما دخل فيه الامامة. فخرج على حتى اتى ابابكر فبايعه؛ كذا نقله القاضى جمال الدين ابن وصال و اسنده الى ابن عبدربه المغربى؛ ابوبكر عمر بن خطاب را به سراغ على و كسانى فرستاد كه با او بودند، تا آنها از خانه ى فاطمه عليهاالسلام بيرون سازد و به او گفت: اگر نپذيرفتند، با آنان بجنگ. عمر با پاره اى آتش راهى شد كه خانه را آتش زند. فاطمه (رضى الله عنها) او را ديد گفت: كجا، اى پسر خطاب؟ آيا آمده اى خانه ى ما را آتش بزنى؟ گفت: آرى مگر آن كه با امت هماهنگ شويد و با ابوبكر بيعت كنيد. پس على نزد ابوبكر رفت و با او بيعت كرد.

قاضى جمال الدين پسر واصل چنين روايت كرده است و اين مطلب را به ابن عبدربه مغربى نسبت داده است. تا ريخ ابى الفداء، ج 1، ص 165.

11. ان عمر جاء الى بيت على ليحرقه على من فيه. فلقيته فاطمة فقال: ادخلوا فيما دخلت فيه الامة، عمر آمد، خانه ى على را با هر كه در آن است، آتش زند، فاطمه او را ديد (به فاطمه) گفت: آنچه را امت پذيرفته اند، پذيرا شويد. تا ريخ ابن شحنه (در حاشيه ى الكامل، ج 7، ص 164).

12. قال النقيب ابى جعفر فى الرد على الجوينى: فكيف صار هتك ستر عائشة من الكبائر التى يجب معها التخليد فى النار والبرائة من فاعله، و من اوكد عرى الايمان و صار كشف بيت فاطمة و الدخول عليها منزلها و جمع حطب ببابها و تهددها بالتحريق من اوكد عرى الدين...؛ نقيب ابى جعفر در رد جوينى مى گويد: پس چگونه است كه هتك عايشه از گناهان كبيره گشته، فاعل آن مخلد در آتش و طبرى و بيزارى از عامل آن از مؤكدترين پايه هاى ايمان شمرده مى شود، ولى هتك حرمت خانه ى فاطمه و ورود به آن و انباشتن هيزم نزد در آن و تهديد به آتش زدنش از مؤكدترين پايه هاى ايمان!

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 20، صص 16- 17 (اصل اين جواب از يكى از علماى زيديه است كه ابوجعفر نقيب آن را پسنديده و آرزوى آن نوشته است).

13... فهلا كان على كابن عبادة حريا فى نظر ابن الخطاب بالقتل حتى لا تكون فتنة و لا يكون انقسام؟! كان هذا اولى بعنف عمر الى جانب غيرته على وحدة الاسلام،... و هو يسير فى جمع من صحبه و معاونيه الى دار فاطمة،... ثم تحدث غير هؤلاء و هؤلاء بان النار هى الوسيلة المثلى الى حفظ الوحده والرضا والاقرار!... و هل على السنة الناس عقال يمنعها ان تروى قصة حطب امر به ابن الخطاب فاحاط بدار فاطمة و فيها على و صحبه ليكون عدة الاقناع او عدة الايقاع؟... و راحت الزهراء و هى تستقبل المثوى الطاهر، تستنجد بهذا الغائب الحاضر: يا ابت رسول الله... ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه؟! فما تركت كلماتها الا قلوبا صدعها الحزن، و عيونا جرت دمعا؛ اكنون در نظر عمر، على چرا مانند ابن عباده
سزاوار قتل نباشد تا فتنه و اختلاف از ميان برخيزد! اين گونه نظر و انديشه با سرسختى و خوى و تندروى عمر سازگارتر بود از غيرت و دلسوزى او براى وحدت اسلام... در آن روز ميان مردم شايع شد كه عمر قدم پيش گذارده، با گروهى از ياران و همدستانش به سوى خانه ى فاطمه رهسپار گشته، انديشه ى آن را دارد كه عموزاده ى رسول خدا را- بخواهد يا نخواهد- بدانچه تا حال نپذيرفته وادار كند.

مردم حدس ها مى زدند، دسته اى مى گفتند: تنها در برابر دم شمشير سر اطاعت خم مى شود!... گروهى پيش بينى مى كردند كه شمشير با شمشير روبرو مى شود!... كسانى كه از اين و آن نبودند يگانه وسيله ى حفظ وحدت را «آتش» مى پنداشتند!... مگر دهان مردم بسته و بر زبان ها بند است كه داستان «هيزم» را بازگو نكنند؟ چه با اين دستور زاده ى خطاب دور خانه فاطمه را كه على و اصحابش در آن بودند محاصره كرد تا بدين وسيله آنان را قانع سازد يا بى محابا بتازد! .

.. باز زهرا نزديك تر رفت و به آن تربت پاك روى آورد و همى به آن غايب حاضر استغاثه مى كرد. «بابا اى رسول خدا... پس از تو دست زاده خطاب و ابى قحافه چه
بر سر آمد! ديگر دلى نماند كه نلرزد و چشمى نماند كه اشك نريزد. [به نقل از ترجمه ى فارسى، ج 1، ص 326 تا 328.] .

.. هنوز جنازه ى پيامبر را به آرامگاهش تشييع نكرده بودند كه ديوانگى به سرشان زد، دستخوش هواى نفس شدند و چون پيروان و دستياران شيطان به طرف خانه ى دخترش به راه افتادند! شعله ى آتشى با خود داشتند، با هيزم و جنگ افزار. قصدشان آتش زدن، ويران كردن... در پرتو شعله اى كه خانه را در برگرفته بود و افق را روشن مى ساخت و محيط اطراف را مى سوزانيد، عمر پيدا شد كه چهره اش از خشم دگرگون و از عرق خيس شده است، دود شعله از ريشش بيرون مى زند و شمشيرش در دست راست او چون شعله ى آتش مى درخشد...

توده را تحريك و فتنه را شديدتر مى كرد و هيزم آماده مى ساخت تا آتش روشن كند... امروز هم
همان انگيزه و ته مانده هاى حسد اجداد و بغض و كينه هاى پدرانش وى را تحريك كرده است. همان هواى نفس او را به پيش مى كشاند و از راه راست منحرف مى كند و وادار مى سازد و دسته اى كه در حمله به خانه، وى را پشتيبانى كرده اند، فرياد مى زند. قسم به كسى كه جان عمر در دست قدرت اوست، بايد بيرون بياييد يا خانه را بر سر ساكنانش آتش مى زنم! عده اى... به او گفتند اباحفص فاطمه در خانه است! بى پروا فرياد زد: باشد... طنين استغاثه زهرا بلند شد: پدر، اى رسول خدا... [به نقل از ترجمه ى فارسى، ج 4، صص 273- 278.]

امام على عليه السلام، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص 225 (و نيز ر. ك: ج 4، «واقعه صفين»، صص 273- 278 كه اين داستان را آشكارتر ذكر كرده است).



  • 14. و قولة لعلى قالها عمر 14. و قولة لعلى قالها عمر


  • اكرم بسامعها اعظم بملقيها اكرم بسامعها اعظم بملقيها




  • حرقت دارك لا ابقى عليك بها حرقت دارك لا ابقى عليك بها


  • ان لم تبايع و بنت المصطفى فيها ان لم تبايع و بنت المصطفى فيها




  • ما كان غير ابى حفص يفوه بها ما كان غير ابى حفص يفوه بها


  • امام فارس عند نان و حاميها امام فارس عند نان و حاميها


چه سخنى است كه عمر به على گفت، شنونده را گرامى داشته، گوينده اش را بزرگ بدارد. اگر بيعت نكنى خانه ات را آتش مى زنم، با آن كه دختر پيامبر در آن است، و نمى گذارم در آن بمانى.

غير از ابوحفص (عمر) كسى نمى توانست اين سخن را در مقابل شهسوار دودمان عدنان و مدافع آنان بگويد.

ديوان محمد حافظ ابراهيم (شاعر مصرى) ج 1، ص 75.

احراق

منابع شيعه

1. روى ابراهيم بن سعيد الثقفى قال: حدثنى احمد بن عمر البجلى قال: حدثنا احمد بن حبيب العامرى عن حمران بن اعين عن ابيس عبدالله جعفر بن محمد عليهماالسلام قال: والله، ما بايع على حتى راى الدخان قد دخله بيته؛ ثقفى (مؤلف الغارات) به سند صحيح از امام صادق عليه السلام چنين روايت مى كند: به خدا قسم! على عليه السلام بيعت نكرد، مگر هنگامى كه ديد دود خانه اش را فراگرفته است.

الشافى، ج 3، ص 241؛ تلخيص الشافى، ج 3، ص 76؛ بحارالانوار، ج 28، ص 390.

2. فهجموا عليه واحرقوا بابه واستخرجوه منه كرها وضغطوا سيدة النساء بالباب حتى اسقطت محسنا...، مسعودى مى گويد: بر على عليه السلام هجوم آوردند و در خانه اش را سوزاندند و آن حضرت را با اجبار از خانه بيرون كشيدند و سرور زنان، فاطمه عليهاالسلام را ميان در و ديوار فشار دادند تا محسن خود را سقط نمود.

اثبات الوصية، ص 143؛ بحارالانوار، ج 28، ص 308.

3.... و دعا عمر بالنار فاضرمها فى الباب فاحرق الباب...، ... عمر آتش خواست و آن را به در خانه زد و در را سوزاند.

كتاب سليم بن قيس، ج 2، صص 585 و 864؛ بحارالانوار، ج 28 صص 299 و 269 و ج 43 ص 197.

4. عن هارون بن موسى عن احمد بن محمد، عم عمار العجلى الكوفى، عن عيسى الضرير، عن الكاظم عليه السلام. قلت لابى فما كان بعد خروج الملائكة من عند رسول الله صلى الله عليه و آله قال: ثم دعا عليا و... (الى ان قال) و ويل لمن هتك حرمتها، و ويل لمن احرق بابها، و ويل لمن اذى حليلها (خليلها) و ويل لمن شاقها و بارزها. اللهم انى منهم برى ء و هم منى براء امام كاظم عليه السلام فرمود كه به پدرم گفتم: پس از آن كه ملائكه از نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند، چه اتفاقى افتاد؟ فرمود: (پيامبر) على را خواند... (تا اين كه فرمود): واى بر كسى كه حرمت (فاطمه) را هتك كند. واى بر كسى كه در خانه اش بسوزاند. واى بر كسى كه همسرش را بيازارد. واى بر كسى كه او را به زحمت انداخته، هويدايش كند (مجبورش كند در ميان مردم ظاهر شود) خدايا! من از آنها بيزار و آنها از من بيزارند.

خصائص الائمة، سيد رضى، ص 47؛ الطرف، صص 29- 34، بحارالانوار، ج 22، ص 485.

5. فبكى المفضل بكاءا طويلا ثم قال: يابن رسول الله ان يومكم فى القصاص لاعظم من يوم محنتكم. فقال الصادق عليه السلام: و لا كيوم محنتنا بكربلاء ان كان يوم السقيفة واحراق النار على باب اميرالمؤمنين و فاطمه والحسن والحسين و زينب و ام كلثوم و فضة و قتل محسن بالرفسه اعظم و ادهى و امر، لانه اصل يوم العذاب؛ مفضل مدتى گريست. سپس گفت: اى فرزند رسول خدا! دوران قصاص و انتقامتان از دوران غم و محنت تان، بسى عظيم تر است. امام صادق عليه السلام فرمود: نه مثل روز محنت مادر كربلا، گرچه روز سقيفه و سوزاندن در خانه ى اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و زينب و ام كلثوم و فضه و كشتن محسن با ضربه ى لگد، بزرگ تر و سخت تر و تلخ تر بود. چون ريشه ى (دردها و) روز عذاب بود.

الهداية الكبرى، الحضينى (م- 334)، ص 417 (چاپ بيروت) و ص 212 نسخه ى خطى (كتابخانه ى آية الله مرعشى، شماره مسلسل 2973).

6.... فجمعوا الحطب الجزل على بابنا، واتوا بالنار ليحرقوه و يحرقونا... والنار تسعر و تسفع وجهى؛ هيزم هاى بزرگ و تنومندى بر در خانه ى ما انباشتند. آتشى آوردند تا آن را آتش
كشيده، و ما را بسوزانند... آتش زبانه مى كشيد و شعله هايش صورتم را مى گداخت.

بحارالانوار، ج 30، صص 348 و 349 (به نقل از ارشاد القلوب)

7. عن الحسين حمدان، عن محمد بن اسماعيل و على بن عبدالله الحسنى عن ابى شعيب و محمد بن نصير عن عمر بن فرات عن محمد بن المفضل بن عمر (فى حديث طويل) قال سئلت سيدى الصادق عليه السلام... قال:... و اشعال النار على باب اميرالمؤمنين و فاطمة والحسن والحسين (عليهم السلام) لاحراقهم بها... و جمعهم الجزل و الحطب على الباب لاحراق بيت اميرالمؤمنين و فاطمة والحسن والحسين و زينب و ام كلثوم و فضة و اضرامهم النار على الباب... فاختارى ان شئت خروجه لبيعة ابى بكر او احراقكم جميعا... و اخذت النار فى خشب الباب...؛ مفضل بن عمر مى گويد: از مولايم صادق عليه السلام پرسيدم... حضرت فرمود:... شعله ور ساختن آتش بر در خانه ى اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام براى سوزاندن آنها و انباشتن كنده و هيزم بر در آنان براى سوزاندن خانه ى اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين، زينب و ام كلثوم و فضه و آتش زدن در... (و اين سخن به فاطمه) انتخاب كن خروج (على) براى بيعت با ابوبكر يا همه سوزانده شويد... (عمر گفت:) آتش را به چوبه ى در گرفتم...

بحارالانوار، ج 53، صص 1- 35. (آن چه به عنوان شاهد آورده شد صص 14 و 18 و 19)

8. قال سيد بن طاووس قدس سره فى كتاب زوائد. روى ابن ابى العلاء الهمدانى الواسطى و يحيى بن محمد بن حويج البغدادى قالا: تنازعنا فى ابن الخطاب واشتبه علينا امر. فقصدنا جميعا احمد بن اسحاق القمى صاحب ابى الحسن عسكرى عليه السلام بمدينه قم... (فروى احمد بن اسحاق القمى عن الامام العسكرى عن ابيه عليهماالسلام) ان حذيفة بن اليمان دخل فى ذلك اليوم (التاسع من شهر ربيع الاول) على جدى رسول الله و هو يتبسم فى وجوههم و يقول: لولديه الحسن والحسين عليهماالسلام كلا هنيئا لكما بركة هذا اليوم و سعادته. فانه اليوم الذى يهلك الله فيه عدوه و عدو جدكما... ثم قال رسول الله صلى الله عليه و آله فدخل بيت ام سلمه

(رضى الله عنها) و رجعت عنه و انا غير شاك فى امر الثانى حتى رايت بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه و آله واتيح الشر و عاود الكفرو ارتد عن الدين، و شمر للملك و حرف القرآن و احراق بيت الوحى... و كذب فاطمة بنت رسول الله واغتصب فدك منها... و اسخط قرة عين المصطفى و لم يرضها... و لطم وجه الزكية...؛ سير بن طاووس در كتاب الزوائد مى گويد: ابن ابى الغلاء همدانى داسطى و يحيى بن محمد بن حويج بغدادى مى گويند: جماعتى در مورد پسر خطاب اختلاف نظر داشتند. امر بر ما مشتبه شد. همه نزد احمد بن اسحاق قمى، وكيل امام حسن عسكرى عليه السلام در شهر قم رفتيم.

احمد بن اسحاق از امام حسن عسكرى ايشان از پدرشان عليهماالسلام روايت فرمود كه حذيفه بن يمان در چنين روزى (9 ربيع الاول) بر جدم رسول خدا وارد شد، در حالى كه پيامبر به رويشان لبخند زده، به فرزندانش حسن و حسين عليهماالسلام مى فرمود: بخوريد گوارايتان باد بركت و سعادت اين روز. چون در چنين روزى خداوند دشمن خويش و دشمن جد شما را نابود مى سازد... تا اين امام فرمود: سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست داخل خانه ى ام سلمه (رضى الله عنها) شد و بازگشت. من در امر دومى شكى نداشتم تا اين كه (ديدم) پس از رسول خدا بدى ها پديد آورد. كفر را برگرداند و از دين برگشت. مهياى حكومت گشت، قرآن را تحريف كرده، خانه ى وحى را سوزاند... فاطمه دختر رسول خدا را دروغگو خواند و فدك را غاصبانه از او گرفت... نور چشم مصطفى را خشمگين ساخته، از او رضايت نگرفت... و بر چهره ى پاكش سيلى زد.

بحارالانوار، ج 95، صص 351- 355.

9. عن المحقق الطوسى (ره) فى كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد [متوفاى سال 672 ه. ق.]: و بعث (ابوبكر) الى بيت اميرالمؤمنين عليه السلام لما امتنع من البيعة فاضرم فيه النار و فيه فاطمة والحسن والحسين و جماعة من بنى هاشم... محقق طوسى مى گويد: چون اميرالمؤمنين عليه السلام از بيعت با ابوبكر خوددارى كرد، (ابوبكر)

فرستاد تا خانه اش را با آن كه فاطمه و حسن و حسين و جماعتى از بنى هاشم در آن بودند، آتش زنند.

آنگاه علامة الحلى در شرحش مى گويد: و بعث (ابوبكر) الى بيت اميرالمؤمنين عليه السلام لما امتنع البيعة فاضرم فيه النار و فيه فاطمة والحسن والحسين و جماعة من بنى هاشم و اخرجوا عليا عليه السلام كرها و كان معه الزبير فى البيت فكسروا سيفه و اخرجوه من الدار و ضربت فاطمة عليهاالسلام فالقت جنينا اسمه محسن...؛ علامه ى حلى مى گويد: چون اميرالمؤمنين عليه السلام از بيعت سر باز زد، ابوبكر فرستاد تا خانه ى او را آتش زنند، با آن كه در آن فاطمه و حسن و حسين و جماعتى از بنى هاشم بودند. على عليه السلام را به زور بيرون آوردند، زبير هم كه با او در خانه بود، شمشيرش را شكسته، او را نيز از آنجا بيرون راندند.

فاطمه عليهاالسلام كتك خورد و جنينى كه نامش محسن بود، سقط شد.

كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 376 و 377.

10. مؤلف تشييد المطاعن مى گويد: وقوع احراق خانه ى حضرت فاطمه عليهاالسلام در روايات وارد گشته، امارات و قرائن صادقه ى آن در كتاب اهل سنت هم يافت مى شود.

تشييد المطاعن، سيد محمد قلى موسوى (والد صاحب عبقات الانوار)، ج 1، ص 474.

11. قال العلامة المظفر: و من سيرة عمر و غلضته مع رسول الله صلى الله عليه و آله قولا و فعلا، لا يستبعد منه وقع الاحراق فضلا عن مقدماته على ان الاحراق لو وقع ليس باعظم من غصب الخلافة و مخالفة نص الغدير و غيره، علامه ى مظفر مى گويد: هر كس سيره عمر و برخورد تند او در گفتار و رفتار با رسول خدا صلى الله عليه و آله را بداند، آتش زدن خانه ى فاطمه عليهاالسلام توسط او را بعيد نخواهد داشت، چه رسد به فراهم كردن مقدمات آن، همچنين اگر آتش زدن واقعا صورت گرفته باشد، مهم تر از غصب خلافت و مخالفت با روايت صريح غدير و ديگر موارد نيست.

دلائل الصدق، ج 3، صص 89 و 90.

12. قال البرقى [عبدالله بن عمار ابومحمد برقى يكى از شعراى اهل بيت است كه به جرم اشعارش در دفاع از مظلوميت آنان، به دستور متوكل زبانش را بريدند و ديوانش را سوزاندند. چند روز از اين واقعه ى دردناك از دنيا رفت. (سال 245 از هجرت) اشعار بالا قسمتى از قصيده ى نونيه اوست. ر. ك: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 148؛ الغدير، ج 4، ص 140.]



  • و كللا النار من نبت و من حطب و كللا النار من نبت و من حطب


  • والمضرمان لمن فيه يسبان والمضرمان لمن فيه يسبان




  • وليس فى البيت الاكل طاهرة وليس فى البيت الاكل طاهرة


  • من الناس و صديق و سبطان من الناس و صديق و سبطان




  • فلم اقل غدرا بل قلت قد كفرا فلم اقل غدرا بل قلت قد كفرا


  • والكفر ايسر من تحريق ولدان والكفر ايسر من تحريق ولدان




  • و كل ما كان من جور و من فتن و كل ما كان من جور و من فتن


  • ففى رقابهما فى النار طوقان ففى رقابهما فى النار طوقان


آن دو نفر را در محاصره ى آتش قرار دادند و آن را به آتش كشيدند و اهل خانه را دشنام مى دادند. با آن كه در خانه نبود جز فاطمه و على و حسنين كه پاك و طاهرند.

آن دو نفر ظلم نكردند بلكه كفر ورزيدند و كفر از سوزاندن طفلان آسان تر است. و آن چه از ستم و فتنه بود، به گردن آن دو نفر است و در گردن آن دو طوق هايى از آتش است.

الصراط المستقيم، ج 3، ص 13.

13. قال علاءالدين حلى [ابوالحسن علاءالدين، على بن حسين حلى، از علما و شاعران قرن هشتم هجرى، معاصر شهيد اول است كه قصيده هاى هفتگانه ى او معروف است و شهيد اول يكى از آن قصيده ها را شرح كرده است.]



  • و اجمعوا الامر فيما بينهم و غوت و اجمعوا الامر فيما بينهم و غوت


  • لهم امانيهم والجهل والامل لهم امانيهم والجهل والامل




  • ان يحرقوا منزل الزهرا فاطمة ان يحرقوا منزل الزهرا فاطمة


  • فيا له حادث مستصعب جلل فيا له حادث مستصعب جلل




  • بيت به خمسة جبريل سادسهم بيت به خمسة جبريل سادسهم


  • من غير ما سبب بالنار يشتعل من غير ما سبب بالنار يشتعل


اميد و آرزو و نادانى گمراهشان كرد تا متفق شدند كه خانه زهرا را آتش بزنند! چه بزرگ كارى و چه دشوارى كردى!

خانه اى كه پنج تن درآنند و جبرئيل ششمين آنان است، چرا بايد بسوزد به آتش سوزان! الغدير ج 6، ص 391 (قصيده ى پنجم).

منابع اهل سنت

1. اما حديث التحريق و ما جرى مجراه من الامور الفظيعة، و قول من قال: انهم اخذو عليا عليه السلام يقاد بعمامته والناس حوله، فامر بعيد، والشيعة تنفرد به على ان جماعة من اهل الحديث قد رووا نحوه؛ اما قضيه ى سوزاندن و كارهاى فجيع ديگر و اين سخن كه آنان، على را گرفته، عمامه را به گردنش انداخته، در ميان مردم مى كشيدند، امرى بعيد است و تنها شيعه چنين مى گويد، گرچه عده اى از اهل حديث مانند آن را روايت كرده اند.

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 21.

2. آن ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارهاب والسيف والقوة، ارسل عمر و قنفذ او جماعة الى دار على و فاطمة (عليهاالسلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة و احرق باب الدار و لما جائت فاطمة خلف الباب لترد عمر و اصحابه، عصر عمر فاطمة خلف الباب حتى اسقطت جنينها و نبت مسمار الباب فى صدرها و سقطت مريضة حتى ماتت، پس از آن كه ابوبكر با زور و تهديد براى خودش بيعت از مردم گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به منزل على و فاطمه عليهماالسلام فرستاد. عمر نزد در خانه ى فاطمه هيزم هايى گرد آورد و در را سوزاند. چون فاطمه پشت در آمد تا عمر و يارانش را برگرداند، وى فاطمه را پشت در چنان فشرد كه جنين او سقط شد. ميخ، در سينه اش فرونشست و او مجروح بر زمين افتاد و همواره چنين بود تا از دنيا رفت.

الامامة والخلاقة، مقاتل بن عطية، ص 160 و 161.

مضروبه

براى پس گرفتن فدك

منابع شيعه

1. ابن قولويه بسنده عن ابى عبدالله عليه السلام قال: لما اسرى بالنبى صلى الله عليه و آله الى السماء... و اما ابنتك فتظلم و تحرم و يوخذ حقها غصبا الذى تجعله لها و تضرب و هى حامل و يدخل عليها و على حريمها و منزلها بغير اذن، ثم يمسها هوان و ذل لا تجد مانعا و تطرح ما فى بطنها من الضروب و تموت من ذلك الضرب... [محتمل است اين خبر شاهدى براى پس گرفتن فدك باشد؛ وگرنه، بدون شك بايد در فصل بعدى (دفاع از على) آورده شود.]؛ امام صادق عليه السلام فرمود: چون پيامبر صلى الله عليه و آله به سفر آسمانى رفت... (به او گفتند) به دخترت ستم شود. از آن چه تو براى او قرار دادى، محروم شده، حقش غاصبانه گرفته مى شود و او را در حال باردارى مى زنند و به حريم و منزلش بدون اذن وارد مى شوند. آنگاه وى را خوارى و ذلتى رسد كه راه گريزى از آن نباشد. آنچه را در شكم دارد، به سبب ضربه ها مى افكند و بدين سان از دنيا مى رود.

كامل الزيارات، صص 332- 333، بحارالانوار، ج 28، ص 61.

2. عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله عليه السلام: ان ابابكر قد كتب لفاطمة كتابا برد فدك، فخرجت والكتاب معها فلقيها عمر، فقال: يا بنت محمد! ما هذا الكتاب الذى معك؟ فقالت: كتاب كتب لى

/ 61