انصاف زهرا - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مى خواند، به امر خداى سبحان تب از او دور مى گشت. [بحارالانوار، ج 43، ص 66 و ج 83، ص 322 و ج 91، ص 226 و ج 92، ص 36 و ج 22، ص 352؛ الدعوات، سيد بن طاوس، ص 5؛ دلائل الامامة، ص 28؛ عوالم العلوم، ج 11، صص 258 و 161؛ الخرايج و الجرايح، ج 2، ص 532؛ معالم الزلفى، ص 406؛ الثاقب فى المناقب، ص 297؛ رجال كشى، ص 6؛ رياحين الشريعة، ج 1، ص 135 (با اختلاف در روات و عبارات).]

- ابوعبيده از امام صادق عليه السلام روايت مى كند. بعد از فوت رسول خدا صلى الله عليه و آله، زهرا عليهاالسلام بسيار اندوهگين و بى تاب بود. از اين رو جبرييل هر روز تا هنگام شهادتش به نزد او مى آمد و او را تسليت مى داد و از جايگاه رسول صلى الله عليه و آله و آن چه بر ذريه ى او خواهد گذشت و اخبار آينده او را با خبر مى كرد. على عليه السلام هم آنها را در صحيفه اى كه به مصحف فاطمه عليهاالسلام معروف است مى نوشت. [الكافى، ج 1، ص 241، بحارالانوار، ج 43، صص 79 و 194 و 156. (اين حديث از احاديث صحيحه است). نيز ر. ك: «مصحف فاطمه عليهاالسلام»، در همين كتاب.]

در انتهاى اين بخش دريغم آمد كه كلام بلند عقاد نويسنده و متفكر مشهور مصرى، در مورد حضرت زهرا عليهاالسلام را نياورم. او مى گويد: «و فى كل دين صورة للانوثة الكاملة المقدسة يتخشع بتقديسها المؤمنون كانما هى آية الله فيما خلق من ذكر و انثى...

فاذا تقدست فى المسيحية صورة مريم العذراء، ففى الاسلام لا جرم تتقدس صورة فاطمة البتول»، [فاطمة الزهراء والفاطميون، عباس محمود العقاد، ص 51.] در هر دينى تصوير كامل، پاك و مطهر يك زن به عنوان آيت و نشان خداوندگار، براى همگان- اعم از زن و مرد- وجود دارد كه مؤمنان با ستايش او به خضوع و خشوع مى رسند... اين زن در مسيحيت مريم عذرا و در اسلام- بدون ترديد- فاطمه ى بتول (عليهاالسلام) است.

انصاف زهرا

سلمان مى گويد: فاطمه عليهاالسلام را ديدم كه با آسياب دستى گندم را آرد مى كند، پيش رفتم و پس از سلام گفتم: اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله! چرا اين قدر خود را به زحمت مى اندازى، در حالى كه خدمتكار منزلتان فضه در كنار شما ايستاده؟ كار منزل را به ايشان واگذاريد.

زهرا عليهاالسلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله به من سفارش كرده كه كارهاى خانه را با فضه تقسيم كنم. يك روز او كار كند و روز ديگر من، ديروز نوبت او بود و امروز نوبت من است. [«قالت: اوصانى رسول الله ان تكون الخدمة لها يوما ولى يوما فكان امس يوم خدمتها واليوم يوم خدمتى» بحارالانوار، ج 43، ص 28، دلائل الامامة، ص 48، مسند احمد، ج 3، ص 150، مجمع الزوائد، ج 10، ص 316؛ رياحين الشريعة، ج 1، ص 126؛ ذخائر العقبى، ص 51.] در روايتى ديگر آمده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى مشاهده كرد كه خدمتكار منزل زهرا عليهاالسلام در حال استراحت است و فاطمه عليهاالسلام مشغول كار كردن. زهرا عليهاالسلام وقتى پدر را ديد، عرضه داشت. «يا رسول الله على يوم و عليها يوم»؛

اى رسول خدا كار منزل را عادلانه تقسيم كردم، روزى به عهده ى من و روز ديگر به عهده ى خدمتكار است.

اشك در چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله حلقه زد و فرمود: خدا آگاه تر است كه رسالت را در كدام خانه قرار دهد. [احقاق الحق، ج 10، ص 277.]

زهرا عليهاالسلام نه تنها در رابطه با ديگران، حتى در رابطه با على عليه السلام نيز كارها را به گونه اى عادلانه تقسيم كرده بود. به گونه اى كه خمير كردن، نان پختن، تميز كردن و جارو زدن خانه به عهده ى فاطمه عليهاالسلام بود و كارهاى بيرون منزل از قبيل جمع آورى هيزم و تهيه ى هيزم و تهيه ى مايحتاج زندگى بر عهده ى على عليه السلام.

امام صادق عليه السلام مى گويند: اين تقسيم كار با رهنمود رسول خدا صلى الله عليه و آله انجام گرفت. و آن گاه كه رسول خدا اين تقسيم را قرار داد و بنا شد كارهاى داخل منزل را فاطمه عليهاالسلام و كارهاى بيرون خانه را على عليه السلام انجام دهد، زهرا عليهاالسلام با خوشحالى گفت. جز خدا كسى نمى داند كه با اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا از انجام كارهايى كه مربوط به مردان است بازداشت. [«فلا يعلم ما داخلنى من السرور الا الله بأكفائى رسول الله تحمل رقاب الرجال»بحارالانوار، ج 43، صص 81 و 31؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 123؛ قرب الاسناد، ج 25؛ تفسير البرهان، ج 1، ص 282، رياحين الشريعة، ج 1، ص 192.]

پوشيدگى زهرا

مردى نابينا پس از اجازه گرفتن وارد منزل امام عليه السلام شد، پيامبر صلى الله عليه و آله ديد كه زهرا عليهاالسلام بلافاصله برخاسته و فاصله گرفت و خود را پوشاند. رسول صلى الله عليه و آله گفت: دخترم! اين مرد نابيناست. زهرا عليهاالسلام گفت: اگر او مرا نمى بيند من او را مى بينم و او بوى مرا استشمام مى كند. [«ان لم يكن يرانى فانى اراه و هو يشم الريح».] رسول صلى الله عليه و آله با شنيدن اين سخنان فرمود: شهادت مى دهم كه تو پاره ى تن منى. [بحارالانوار، ج 43، ص 91 و ج 101، ص 38، مستدرك الوسائل، ج 14، ص 289، رياحين الشريعة، ج 1، ص 216؛ احقاق الحق، ج 10، ص 258.]

زهرا عليهاالسلام در وصيتش به على عليه السلام مى گويد:

اى پسر عمو! وصيت مى كنم كه براى من تابوتى درست كنى، همان گونه كه ملايكه شكل آن را به من نشان داده اند [«انا اوصيك... و اتخذلى نعشا فانى رأيت الملائكة يصفونه لى» بحارالانوار، ج 28، ص 304.]

از همين رو در رواياتى ديگر آمده. اولين كسى كه براى او تابوت ساخته شد
فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. [«عن ابى عبدالله عليه السلام قال: سألته عن اول من جعل له النعش، فقال: فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله» بحارالانوار، ج 43، ص 212.] اگر چه در بعضى ديگر از روايات داستان تابوت را به اسماء بنت عميس نسبت مى دهند، كه پس از ابراز ناراحتى فاطمه عليهاالسلام از اين كه جنازه ى زنان را روى تابوتى سر باز مى گذارند و حجم بدن شان معلوم مى شود، [«انى قد استقبحت ما يصنع بالنساء، انه يطرح على المرأة الثواب فيصفها لمن رأى. فلا تحملينى على سرير ظاهر استرينى سترك الله من النار»؛ زهرا عليهاالسلام فرمود: من بسيار زشت مى دانم كه جنازه من پس از مرگ بر روى تابوت سر باز گذاشته و روى آن پارچه اى مى اندازند، چرا كه حجم اندامهاى آنان معلوم مى شود، مرا روى تابوتى آن چنانى نگذار و بدن مرا بپوشان كه خدا تو را از آتش جهنم بازدارد. (بحارالانوار، ج 43، صص 189 و 212 و ج 2، ص 67 و ج 78، صص 250 و 255؛ وسائل الشيعة، ج 2، ص 876؛ الطبقات، ج 8، ص 28، كنزالعمال، ج 16، ص 289؛ كشف الغمة، ج 2، ص 67؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 94).] اسماءبه زهرا عليهاالسلام عرضه داشت كه در سرزمين حبشه براى مرده ها تابوتى مى سازند كه بدن و حجم اندام شان را مى پوشاند و آن گاه كه شكل آن را براى زهرا عليهاالسلام ترسيم كرد، و با چوب هاى تر و شاخه هاى نازك درخت شبيه آن را ساخت، زهرا عليهاالسلام با خوشحالى گفت. «اصنعى لى مثله استرينى سترك الله من النار»؛

اى اسماء! براى من تابوتى مثل آن درست كن تا مرا بپوشاند. خداوند تو را از آتش جهنم حفظ كند. [بحارالانوار، ج 43، صص 189 و 212 و...، وسائل الشيعة، ج 2، ص 876 و نيز مصادر پاورقى قبل.]

آن گاه لبخندى بر چهره ى زهرا عليهاالسلام نشست. تو گويى غنچه اى براى لحظه اى شگفت. پس از فوت رسول صلى الله عليه و آله تنها لبخندى كه بر لب هاى زهرا عليهاالسلام نشست، همين جا پس از شنيدن اين خبر بود.

زهرا عليهاالسلام خود در كلام ديگرش مى گويد.

«خير للنساء ان لا يرين الرجال و لا يراهن الرجال»، [بحارالانوار، ج 43، صص 54 و 84.]

خير و خوبى زن در اين است كه نه او مردان را ببيند و نه مردان او را. و در جايى ديگر مى گويد:

«ادنى ما تكون من ربها ان تلزم قعر بيتها»؛ [بحارالانوار، ج 43، ص 92 و ج 100، ص 250.]

آن لحظه اى كه زن در خانه خود مى ماند به خدا نزديك تر است. و اين مى رساند كه ملاك همان قرب و نزديكى به خداست. همين جا اين را هم بگويم كه اگر در برابر اين سخنان از آن طرف مى شنوى كه زهرا عليهاالسلام آن گونه در مسجد عليه خلفا مى شود و يا شبانه بر در خانه هاى مهاجر و انصار مى رود و يا فرياد مى زند كه اگر دست از على عليه السلام برنداريد موهايم را پريشان مى كنم و گريبان چاك مى زنم، نبايد اينها را حمل بر تناقض گويى كنى، كه مطابق همين روايت آخر، ملاك، قرب و نزديكى به خداست و اين قرب در گرو اطاعت است و اطاعت در شرايط مختلف و ضرورت هاى متفاوت و با افراد گوناگون، يكسان نيست، كه هر شرايطى و زمان و مكانى، حكم خاص خودش را مى طلبد. آنجا كه ضرورتى در كار نيست نمى توان با مردها برخوردى داشت و آنجا كه حق بزرگترى هم چون حق ولايت و حفظ جان ولى در ميان است، جز اين گونه برخورد چاره اى نيست.

زهرايى كه مى گويد خير زن در اين است كه مردى او را نبيند و او هم مردى را نبيند يا از يك كور خود را مخفى مى كند، در برابر ابوذر و سلمان- كه وجودهاى سامان گرفته اى هستند- به گونه اى ديگر برخورد مى كند و ظاهر مى شود. به طورى كه سلمان مى گويد داخل خانه زهرا شدم و ديدم صورت زهرا زرد است. يا على عليه السلام به

سلمان مى گويد: سلمان به خانه ى فاطمه برو كه فاطمه مشتاق ديدار توست [بحارالانوار، ج 43، ص 66.]!! برخورد با نفوسى سامان گرفته و به تعادل رسيده، با آن كسى كه حتى بوى زن و يا حضور زن او را وسوسه و تحريك مى كند، يكسان نيست.

نمى توان يك چشمى به مسايل نگاه كرد و يك روايت را خواند و زود نتيجه گرفت، بلكه بايد همه ى روايت ها را ديد و مجموعى نگاه كرد. و شرايط و ضرورت ها و افراد را در نظر گرفت، و به ملاك ها دست يافت كه: «أنتم افقه الناس اذا عرفتم معانى كلامنا»؛ [و سائل الشيعة، ج 18، ص 84. در حالى كه «كلامنا» كافى بود، ولى حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: «معانى كلامنا» فقيه كسى است كه مقصود شناس باشد. از آن جا كه اين نوع كج فهمى از روايات در ميان برخى شايع است و كم نيستند كسانى كه يك روايت را مى خوانند و زود به نتيجه مى رسند، لازم ديدم اين قسمت را با آوردن نمونه هايى بيشتر توضيح دهم. نمونه هايى كه گرچه در ظاهر مربوط به بحث نيست ولى بسيار روشنگر است.] فقيه تر كسى است كه مقصود ما را بشناسد، نه «چه گفت» كه «چرا گفت» را.

در جمعى از رفقا سخن از كم خوردن و چند دفعه در روز غذا خوردن به ميان آمد. هر كسى چيزى مى گفت و براى خود مستندى هم مى تراشيد.

يكى مى گفت: بايد دو بار غذا خورد.

آن ديگرى مى گفت: نخير، يك بار كافى است. و سومى مى گفت: «اكلهم كالمرضى» بايد همچون مريض كم خورد.

آن گاه مرا به قضاوت خواستند، گفتم: هيچ كدام! با تعجب پرسيدند: پس روايات را منكرى؟ گفتم: اتفاقا از همين ها به اين جمع بندى رسيدم. آن گاه توضيح دادم كه ملاك همين «اكلهم كالمرضى» است، زيرا مريض كم نمى خورد بلكه غذايش مطابق با نياز بدنش است. سخن از كم خوردن نيست كه سخن از مطابق نياز
خوردن است. گفتم: ملاك نياز بدن است.

كسى كه كار سنگينى دارد و هر روز ساعت ها در پاى كوره عرق مى ريزد، چه بسا چند وعده هم برايش زياد باشد و او را به هزار بلا- چربى خون و سوء هاضمه و قند و...- گرفتار كرده و از او كلكسيون مرض بسازد. كسى كه بدنش به ويتامين ث نياز دارد، اگر بهترين كباب را هم به او بدهى، مشكلش را حل نكرده اى، در حالى كه چند پرتقال و ليمو نياز او را برطرف مى كند.

در روايتى آمده كه يكى از ياران امام كاظم عليه السلام چهره اش زرد و مزاجش ضعيف شده بود، حضرت به او فرمود. گوشت بخور. پس از مدتى كه امام او را دوباره ديد او را به همان حالت سابق يافت. فرمود: فلانى مگر گوشت نخوردى؟ گفت: يابن رسول الله! چرا، اما خوب نشدم. حضرت فرمود: چگونه درست كردى؟ عرضه داشت: آبگوشت درست كردم. حضرت فرمود: آبگوشت نه، كباب كن. [و سائل الشيعة، ج 17، ص 48.]

يكى از دوستان ما سينه درد سختى گرفته بود، به او گفتند. دكتر رفتى؟ جواب داد: نه، با تعجب پرسيدند. چرا؟ گفت: مولا اجازه نداد. همه تعجب كردند كه چگونه مولا اجازه نداد. گفت: على عليه السلام گفته با زن ها مشورت كنيد آنگاه برعكس عمل كنيد. [قال النبى عليه السلام: «شاوروهن و خالفوهن»؛ بحارالانوار، ج 74، ص 165 (به نقل از عوالى اللئالى)؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 199. شايان ذكر است كه اين حديث سند ندارد.] من هم همين كار را كردم!! ديگر از جانم چه مى خواهيد؟

گفته شد اولا اين حديث منسوب به پيامبر است و نه اميرالمؤمنين عليه السلام. ثانيا اصلا
سند ندارد. ثالثا بر فرض صحت معنايش اين نيست كه تو فهميدى، بلكه روايت با توجه به ديگر روايات و سنت پيامبر و ديگر معصومين در صدد بيان ملاك مشورت است. و اينكه در مشورت بايد از عواطف و احساسات پرهيز كرد. به راستى وقتى ملاك ها در دست نباشد و مقصود معصوم شناخته نشود، آدمى به چه وضعى مى افتد. شنيدم آن بيچاره سينه دردش بالا گرفت و به سل سينه انجاميد و مدت ها در بيمارستان ريوى بسترى بود.

آيا به راستى رسول صلى الله عليه و آله با خديجه عليهاالسلام [مشورت پيامبر صلى الله عليه و آله با ام سلمه همسر خود در غزوه ى حديبيه و اين كه پيامبر رأى او را پذيرفت و در آن خير و بركت بود. (تحرير المرأة فى عصر الرسالة، ج 1، ص 12).] و على عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام [ر. ك: پيوست 1 بخش (تهديد)حديث 2.] و حسين عليه السلام با زينب عليهاالسلام مشورت نمى كرد و يا آن گاه كه مشورت مى كرد برعكس عمل مى كرد؟

ملاك در مشورت دورى جستن از احساسات و عواطف است. همين است كه على عليه السلام آنگاه كه عايشه سر به شورش گذاشته و به سبب احساس خويشاونديش به طلحه، دريايى از خون به راه انداخته، پس از پايان جنگ جمل و فرونشاندن شورش بصره، در مسجد آن شهر در نكوهش زن آنگونه مى گويد، [نهج البلاغه، خطبه ى 80 «ان النساء نواقص الايمان...».] در حالى كه خود با زهرا عليهاالسلام آن گونه رفتار مى كند (فاعتبروا يا اولى الابصار). [حشر، 2.]

دوستى داشتم پرسوز و با حال كه گرمى بخش مجالس توسل ما بود، اما بسيار ساده و خشك و سطحى.

روزى با حالتى كه از مباهات و فخر او حكايت داشت، مى گفت: فلانى من نمى گذارم زنم حتى نان بخرد، باور كن حتى نمى داند نانوايى كجاست! او حتى اگر
بخواهد اسم بچه ها را هم در مدرسه بنويسد نمى داند چه بكند و كجا برود! مثلا همين چند روز پيش بود كه من مسافرت بودم و حال بچه بد مى شود، نمى داند بايد چه بكند و به كجا برود، ولى باز جاى شكرش باقى است كه به عقلش رسيده و از پسر همسايه كمك خواسته!!

او كه مرا گوش خوبى مى ديد بيشتر شور برداشت و مدام از فضايل و مناقب خود برمى شمرد. در پايان هم گفت: مردها خيلى بى غيرت شده اند، راستى كه دوره ى آخرالزمان است. آخر چه طور بعضى از مردها اجازه مى دهند زنهايشان بيرون از خانه كار كنند؟ بعد براى اين كه از من هم تاييدى بگيريد مرا به شهادت طلبيد كه راستى مگر همين طور نيست؟

گفتم: با زن خود بگونه اى باش كه اگر مردى يا مسافرت رفتى، بى تو هم بتواند روى پاى خود بايستد، تا مجبور نشود به پسر همسايه و يا هر كس و ناكس ديگر رو بياندازد.

اين برخورد تو چه بسا براى آن جوامعى خوب است كه زن با از دست دادن مرد خود چندين حامى دارد، نه براى جامعه ى امروز ما كه حتى اقوام از حال يكديگر بى خبرند و برادرها با هم غريبه اند و چه بسا تو در اين وضع تحميلى بايد به گونه اى ديگر برخورد كنى.

آنگاه به او توضيح دادم كه عامل تربيتى همواره در گرو محيط تربيتى است. جامعه ى باز و متضاد، غير از جامعه ى سنتى است و اين هر دو غير از جامعه ى به امن رسيده است. عوامل تربيتى در جامعه اى كه هر روز يك فكر مطرح مى شود، با جامعه اى كه تنها يك فكر حاكم است يكسان نيست. در مورد كار زن در بيرون از خانه هم به او توضيح دادم كه من مدافع اين وضع آشفته نيستم، كه ملاك را نيازها

/ 61