حكمة أحكام الالهى - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمة أحكام الالهى

فجعل الله [«دلائل الامامة»: ففرض الله عليكم.] الايمان تطهيرا لكم من الشرك، والصلاة تنزيها لكم عن الكبر، والزكاة تزكية للنفس و نماء فى الرزق، [«دلائل الامامة»: والزكاة تزييدا فى الرزق.] والصيام تثبيتا [(بلاغات النساء»: اثباتا. «كشف الغمة»: والصيام تبيينا امامتنا. (كه ظاهرا اشتباه است چون معناى روشنى ندارد).] للاخلاص، والحج تشييدا [«بلاغات النساء»: تسلية، «كشف الغمة»: تسنية.] للدين، والعدل تنسيقا للقلوب، [«بلاغات النساء»: والحق تسكينا للقلوب. «بلاغات النساء» و «كشف الغمة»: والعدل تنسكا للقلوب. «دلائل الامامة»: والعدل تنسيقا للقلوب و تمكينا للدين.] و طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا للفرقة، [«دلائل الامامة» و «كشف الغمة»: و امامتنا لما للفرقه. «بلاغات النساء»: و امامتنا امنا من الفرقة.] والجهاد [«بلاغات النساء»: وحبنا.] عزا للاسلام والصبر معونة على استيجاب الاجر، [«كشف الغمة»: والصبر مؤنة للاستيجاب، «بلاغات النساء»: والصبر منجاة والقصاص....] والامر بالمعروف مصلحة للعامة [«دلائل الامامة» در ادامه اين گونه دارد: والنهى عن المنكرتنزيها للدين.] و بر الوالدين [«دلائل الامامة» و «كشف الغمة»: والبر بالوالدين.] و قاية من السخء [«كشف الغمة»: السخطة.] و صلة الارحام منساة فى العمر منماة للعدد، [«كشف الغمة»: منساة للعمر و...، «دلائل الامامة»: و صلة الارحام منماة للعدد و زيادة فى العمر.] و القصاص حقنا [«الاحتجاج»: خ ل: حصنا.] للدماء والوفاء

بالندر تعريضا للمغفرة، [«دلائل الامامة»: والوفاء بالنذور (بالعهود خ ل) تعرضا للمغفرة.] و توفية المكيال والموازين تغيير للبخس، [«دلائل الامامة»: و وفاء المكيال والميزان تغيير اللبخس والتطفيف. «كشف الغمة» تغييرا للبخسة. «بلاغات النساء»: تعبيرا للنحسة (در پاورقى كتاب اين عبارت اين گونه توضيح داده شده است. تعبيرا من عبر الدرهم او المتاع نظر ما وزنها والنحسة مبلغ اصل الشى).] والنهى عن شرب الخمر [«دلائل الامامة»: والتناهى عن شرب الخمور... «كشف الغمة»: والاجتناب عن شرب الخمور تنزيها من الرجس.] تنزيها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنة، [«دلائل الامامة»: و اجتناب القذف والمحصنة حجابا عن اللعنة «بلاغات النساء»: اجتنابا للعنة «كشف الغمة»: حجابا من اللعنة.] و ترك [«دلائل الامامة»: و مجانبة السرقة. «كشف الغمة»: و ترك السرق.] والسرقة ايجابا للعفة [«دلائل الامامة»: والتنزه عن اكل مال اليتيم والاستيثار به اجارة من الظلم، والنهى عن الزنا تحصنا من المقت، والعدل فى الاحكام ايناسا للرعية، و ترك الجور فى الحكم اثباتا للوعيد (و دورى جستن از خوردن مال يتيمان واختصاص غنايم به خود آنان را براى حفظ از ظلم به آنان، و نهى از زنا را براى حفظ از غضب الاهى، و عدالت در احكام را مايه دل گرمى مردم. و ظلم نكردن در حكم را براى ترس از حق قرار داد) (استيثار: برگزيدن؛ مقت. غضب، دشمن گرفتن؛ ايناس: دل گرم شدن انس گرفتن). «كشف الغمة»: والتنزه عن اكل اموال الايتام والاستيثار بفيئهم اجارة من الظلم، والعدل فى الاحكام ايناسا للرعية.] و حرم الله شرك اخلاصا بالربوبية. [«دلائل الامامة»: والنهى عن الشرك. «كشف الغمة»: والتبرى من الشرك اخلاصا للربوبية.] (فاتقوا لله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون) [سوره ى آل عمران، آيه ى 102. در «دلائل الامامة» اينگونه آمده: و لا تتولوا مدبرين.] و اطيعوا الله [«دلائل الامامة»: اطيعوه.] فيما امركم به و نهاكم عنه، فانه (انما يخشى الله من عباده العلماء). [سوره ى فاطر، آيه ى 28. در (دلائل الامامة» در ادامه اينگونه آمده است: فاحمدوا الله الذى بعظمته و نوره ابتغى من فى السماوات و من فى الارض اليه الوسيلة، فنحن وسيلته فى خلقه و نحن آل رسوله و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجة غيبه و ورثة انبيائه؛ (پس خدايى را ستايش كنيد كه به عظمت و نورش تمامى اهل آسمان و زمين در جستوجوى وسيله اى به سوى اويند و مائيم آل رسول خدا و مائيم مقربان و جايگاه قدس او و مائيم حجت غيبى و وارثان انبياى او). عبارت «و نحن خاصته و محل قدسه» از شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد (ج 16، ص 211) است.]

لغات

تنزيها: مصدر نزه: كسى را از كار زشت دور كردن.

تثبيت: استوار ساختن.

تزكية: پاك كردن.

تشييد: برافراشتن، بلند و مرتفع ساختن، محكم ساختن، استوار گرداندن.

تنسيق: نظم و ترتيب دادن، پيوند دادن.

نظام: ريسمانى كه با آن دندانه هاى مرواريد و نظاير آن به رشته مى كشند، آن چه امرى به آن قائم باشد، پيوستن، منظم شدن، سامان يافتن، به قوام و صلاح آمدن.

معونة: كمك، مساعدت.

استيجاب: شايسته و مستوجب و مستحق چيزى شدن.

بر: اطاعت و فرمانبردارى كردن، از صميم قلب مهربانى و نيكى و خوش رفتارى كردن، نيكى، نيكويى، مهربانى و شفقت.

سخط: سخط يا سخط: خشم گرفتن، در مقابل رضا به معناى خشنودى.

منساة: طولانى شدن، به تأخير انداختن.

منماة: صيغه مبالغه از نمو، وسيله ى رشد و نمو.

حقن: نگهدارى و باز نگه داشتن خون از ريختن، پاسدارى، حفظ.

المكاييل: جمع مكيال، پيمانه ها.

بخس: كم دادن نقص، كم و ناقص، ناچيز. تغييرا للبخس يعنى به خاطر دگرگونى كم فروشى يا دگرگونى و تبديل كمى و نقص به افزونى و بركت.

قذف: انداختن شى، و در اصطلاح شرعى تهمت زدن مسلمانى به زنا يا لواط يا
مساحقه است.

حجاب: پوشاندن، پوشش، حائل و مانع، جلوگيرى كردن و مانع شدن.

لعنت: دور بودن از رحمت.

ايجابا: چيزى را واجب كردن يا واجب شمردن، الزام، قطعى و حتمى كردن.

عفة: عفيف و پاكدامن شدن، پارسا و درستكار شدن، امتناع كردن از انجام چيزى.

6. حكمت دستورات الاهى

پس خداوند ايمان را براى پاك ساختن شما از شرك قرار داد، و نماز را براى دورى از كبر، و زكات را براى پاكى جان و فزونى رزق، و روزه را براى تحكيم اخلاص، و حج را براى رفعت دين، و عدالت را براى پيوند دل ها، و پيروى ما را رشته ى وفاق، و پيشوايى ما را مانع افتراق، و جهاد را سربلندى اسلام، و صبر را سبب جلب پاداش، و امر به معروف را براى مصلحت همگان، و نيكى به پدر و مادر را مانع از غضب (اله) [يا غضب پدر و مادر. (مرحوم مجلسى اين وجه را اظهر مى داند. ر. ك: بحارالانوار، ج ص 260).] و پيوند (و رسيدگى) به خويشان را فزاينده ى عمر و نفرات (و قدرت)، و قصاص را براى حفظ خون ها، و وفا به نذر را زمينه ى آمرزش، و پر دادن پيمانه ها و وزن ها را براى دگرگونى (از ميان بردن) كم فروشى و كاهش، [با پر دادن پيمانه ها و وزن ها را براى دگرگونى و تبديل نقص و كمى(به افزونى و بركت) در مال كم فروش قرار داد. زيرا پر دادن پيمانه و وزن سبب بركت و زيادى مال است.] و نهى از شراب خوارى را براى پاكى از پليدى، و پرهيز از تهمت و ناروا [زنا، لواط و مساحقه.] را براى
محفوظ مانند از لعنت (الهى) [يا لعنت قاذف يا مقذوف، اما لعنت و دورى از رحمت الهى اظهر است. (بحارالانوار، ج 29، ص 261). اين بخش از آيه مى تواند اشاره به اين آيه باشد: (ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا والاخرة و لهم عذاب عظيم) (نور، 23). بى شك افرادى كه زن هاى عفيف و بى خبر و با ايمان را به زنا تهمت مى زنند، در دنيا و آخرت مورد لعن و دورى رحمت خداوند قرار مى گيرند. و بر آنان عذاب دردناكى است.] و ترك دزدى را براى الزام به پاكى، و تحريم شرك را براى پرستش. بى شائبه ى خود قرار داد.

«پس پروا پيشه كنيد خدا را، آن گونه كه شايسته ى اوست، و جز مسلمان نميريد و خدا را در آن چه فرمانتان داده و از آن چه بازتان داشته، پيروى كنيد كه از ميان بندگان تنها دانايان از عظمت او در هراسند». [«خشيت» با «خوف» تفاوت دارد. خشيت ترس از عظمت را گويند، مثل حالتى كه از ديدن يك كوه بزرگ در دل انسان پديد مى آيد، اما خوف، ترس از عقاب و مجازات و يا فراق و جدايى است. در اين جا با توجه به سياق كلام مى توان «فاتقوالله» و «يخشى الله» را به «بترسيد خدايى را» و «تنها دانايان از خدا مى ترسند» ترجمه كرد.]

اعلموا انى فاطمة

ثم قالت عليهاالسلام: أيها الناس، اعلموا انى فاطمة و أبى محمد! [«دلائل الامامة» و «بلاغات النساء» عبارت را اين گونه آورده اند: أيها الناس انا فاطمة.] أقول عودا و بدا، [«الاحتجاج». عودا و بدءا، «كشف الغمة». أقول عودا على بدء.] و لا أقول ما أقول غلطا و لا أفعل ما أفعل شططا. [«دلائل الامامة»: و ما أقول اذ أقول سرفا و لا شططا، «كشف الغمة»: و ما أقول ذلك سرفا و لا شططا. فاسمعوا الى بأسماع واعية و قلوب راعية ثم قالت.]

لغات

عودا و بدا: يعنى: اول و آخر. اقول عودا و بدا: حرف اول و آخرم يكى است، آنچه ابتدا گويم همان را در انتها نيز مى گويم، دوباره مى گويم و پيش از اين هم گفته ام، كنايه از اين كه سخنم را مستمرا مى گويم يا در آن تغييرى راه ندارد.

شطط: دورى از حق، از حد هر چيزى تجاوز كردن، ناروا، نادرست.

7. بدانيد من فاطمه ام

سپس چنين فرمود: اى مردم، بدانيد من فاطمه ام و پدرم محمد صلى الله عليه و آله است. [معرفى حضرت خودش را بدين سبب است كه از سويى پشتوانه اى باشد بر سخنانش و از سوى ديگر فاصله اى را كه در اين چند روز پديد آمده و سبب شده تا قدر او مجهول شود، نشان دهد.] اين حرف را (كه من فاطمه ام و پدرم محمد صلى الله عليه و آله است) نه يكبار كه مستمرا مى گويم، [اين عبارت حضرت نشان مى دهد كه در اين چند روز فراموشى، و انكار شكل گرفته است. از اين رو در بيانات بعدى حضرت در كنار اقدامات رسول نسبت خودش و على عليه السلام را با پيامبر صلى الله عليه و آله مطرح مى كند.] نه اشتباه در گفتارم جا دارد و نه انحراف در كردارم راه.

استقامة الرسول فى تبليغ الرسالة و اوضاع العرب حين البعثة

(لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم). [سوره ى توبه آيه ى 128.] فان تعزوه و تعرفوه، [«دلائل الامامة»: فان تعزوه تجدوه.] تجدوه ابى دون نسائكم! [«بلاغات النساء»: آباءكم.] و أخا ابن عمى دون رجالكم! و لنعم المعزى اليه صلى الله عليه و آله، [در «دلائل الامامة» و «كشف الغمة» و «بلاغات النساء» عبارت «و لنعم المعزى اليه» نيست.] فبلغ الرسالة صادعا بالنذارة، [«كشف الغمة» و «بلاغات النساء» و «دلائل الامامة»: بلغ النذارة صادعا بالرسالة.] مائلا عن مدرجة المشركين [«دلائل الامامة»: ناكبا عن سنن المشركين، (ناكبا اى مائلا) «بلاغات النساء»: مائلا على مدرجة المشركين. «كشف الغمة» ناكبا (مائلا خ ل) عن سنن المشركين.] ضاربا ثبجهم، [«بلاغات النساء» و «كشف الغمة»: لثبجهم، «دلائل الامامة»: لاثباجهم.] آخذا بأكظامهم، [«بلاغات النساء»: بكظمهم.] داعيا الى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة. يكسر [«بلاغات النساء»: يهشم، «الاحتجاج»: يجف. (خ ل) (نابود كردن)، «دلائل الامامة»: يجد (جذذت الشى ء: كسرته و قطعته).] الاصنام و ينكث [«دلائل الامامة»: ينكت. (به رو انداختن، به سر درافكندن)] الهام، حتى انهزم [«بلاغات النساء»: هزم.] الجمع ولوا الدبر، حتى تفرى [«بلاغات النساء»: و تغرى الليل.] الليل عن صبحه و أسفر الحق عن

محضه، و نطق زعيم الدين، [در «دلائل الامامة» در ادامه اين گونه آمده است: و هدأت فورة الكفر (و آتش كفر خاموش گرديد).] و خرست شقاشق الشياطين، و طاح و شيظ النفاق، وانحلت عقد الكفر والشقاق، [در «دلائل الامامة» از «وطاح...» تا اينجا نيست.] و فهتم بكلمة الاخلاص فى نفر من البيض الخماص. [«كشف الغمة»: مع النفر البيض الخماص الذين أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.] (و كنتم على شفا حفرة من النار)، [آل عمران، آيه ى 103. در «دلائل الامامة» بعد از اين آيه اين گونه آمده است. فأنقذكم منها نبيه، تعبدون الاصنام و تستقسمون بالازلام (پيامبر شما را نجات داد، بت مى پرستيديد و قمار مى كرديد). و در«كشف الغمة». اينگونه آمده است: فانقذكم منها مذقة الشارب.] مذقة الشارب و نهزة الطامع و قبسة العجلان و موطى ء الاقدام، تشربون الطرق [«دلائل الامامة»: الرنق. (آب كدر)] و تفتاتون القد، [«دلائل الامامة»: القدة. «الاحتجاج»: القد و الورق (خ ل) (الورق: برگ درخت).] أذلة خاشعين [«دلائل الامامة» و «كشف الغمة»: خاشعين.] تخافون أن يتخطكم الناس من حولكم. [برگرفته از آيه ى 26 سوره ى انفال. (واذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون أن يتخطفكم الناس فاويكم و أيدكم بنصره و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون).]

لغات

عزيز: سخت بودن، دشوار بودن.

عنت: مشقت و سختى. را فت: شدت رحمت و مهربانى.

معزى اليه: اسم مفعول از عزى به معناى نسبت داده شده، منسوب.

تعزو: ياد كنى نسب را.

صادع: جدا سازنده، فرياد برآورنده، آشكار كردن.

نذاره: به معناى انذار، و آن ابلاغ و اعلام به همراه ترس است، بيم دادن، چيزى را خبر دادن، از عواقب آن ترساندن.

مائلا عن: منحرف بودن، مائلا على: حمله بردن (اى قائما للرد عليهم) (بنابر نقل «بلاغات النساء»: مائلا على مدرجة المشركين: در حالى كه بر روش مشركان حمله مى برد)

مدرجة: راه و روش، طريقه.

ثبج: وسط هر چيز و عمده ى آن، ميان پشت و كتف.

اكظام: جمع كظم، گلوها، دهان ها، راه هاى تنفس، حلقوم ها.

حكمت: در را بر جهل و جلالت به معناى فكر محكم و استوار و آن آگاهى به قدر و اندازه هاى وجودى و ارزش انسان است كه كفى بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره (نهج البلاغه، خطبه 16)

موعظة: سخنى است كه با ترس و عشق همراه باشد و در احساس و عاطفه ى انسان اثر بگذارد. و عظ حسن، و عظى است كه زمينه اى از محبت و ترس را در انسان ايجاد مى كند.

ينكث: از نكث: شكستن، به سر در افكندن.

هام: جمع هامة: سرها، كنايه از بزرگان و سران مشركين.

انهزم: شكست خورد. و لوا الدبر: پشت گرداندند، كنايه از شكست خوردن و گريختن.

تفرى الليل عن صبحه: شب شكاف صبح را (تفرى اليل: انشق، شكافته شدن).

اسفر: روشن شد، آشكار شد.

محض: خالص.

خرست: لال شد، خاموش شد.

شقاشق: جمع شقشقة، كيسه اى است ريه مانند در گلوى شتر كه هنگام مستى و هيجان آن را از دهان بيرون مى آورد و مى غرد، كنايه از سخنورى است.

طاح: هلاك شد يا در شرف مرگ و هلاكت قرار گرفت، در زمين گم و سرگردان شد و راه را پيدا نكرد. و شيظ: مردمان رذل و پست، در مقابل وسيط يعنى شريف، پيرو، دنباله رو، تابع، پيمان و عهد.

انحلت: گشوده شد.

عقد: جمع عقده، گره ها.

شقاق: مخالفت كردن، عداوت و دشمنى ورزيدن.

فهتم: به زبان آورديد، سخن گفتيد، زبان گشوديد.

كلمة الاخلاص: كلمه توحيد، كلمه لا اله الا الله.

نفر: مردم (كمتر از ده نفر، به بيشتر زاده نفر گفته نمى شود)، گروه.

بيض: به كسر با، جمع ابيض. سفيد پوستان، سفيد رويان، آنان كه صورتهاى روشن و منور دارند.

خماص: جمع خميص: گرسنگان، كسانى كه شكم آن ها بر اثر روزه از كمى طعام به پشتشان چسبيده است، مردمان عفيف. مقصود از بيض خماص يا اهل بيت عليهم السلام هستند همانطور كه در نقل كشف الغمة نيز آمده است يا كسانى كه از ايمان كامل راسخى برخوردارند در برابر آنانى كه از ايمان ضعيفى برخوردارند.

شفا: لبه، كناره، شفا حفرة: كنار گودال، لبه ى پرتگاه.

نهزة: فرصت، گويند: «هو نهزيه المحتلس»: او شكار هر شكارچى است، دستاورد.

قبسه: يك بار پاره اى از آتش گرفتن. قبسة العجلان: شعله اى از آتش كه شخص با شتاب و عجله بردارد (اضافه ى «قبسة العجلان. شبيه كسى كه آمده تا آتش ببرد،، كنايه از عجله بسيار است، يعنى: به اندازه اى كه براى بردن آتش وقت

/ 61