اشعار زهرا - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشعار زهرا

چه كسى است كه قصيده ى «ميميه ى» فرزدق در ستايش امام سجاد عليه السلام را بخواند و شوق پرواز به سوى ممدوح، او را به طيران نياورد؟

چه كسى از اشعار«هاشميات» كميت اسدى را بخواند و دلش از لبريز از دلائل حق نشود؟

چه كسى است كه قصيده ى «عينيه ى» سيد حميرى را ترنم كند و نداند كه حق با امام على عليه السلام است؟

چه كسى است كه قصيده ى «تائيه ى» دعبل را بشنود و قلبش براى شكنجه حق پرستان نسوزد؟

چه كسى است كه قصيده ى «ميميه ى» ابوفراس را بشنود و مو بر اندامش راست نشود؟ [الغدير، ج 2، ص 2.]

شعر فوران فكرى بلند و متعالى و روحى پر هيجان و پر درد و حسى عميق و تجربه
شده است در قالبى از كلمات به همراه آهنگى مناسب، براى اهدافى مقدس. طبع شعر و لطافت شعور وديعه اى الهى است.



  • شعر دانى چيست؟ مرواريدى از درياى عقل شعر دانى چيست؟ مرواريدى از درياى عقل


  • شاعران افسونگرى كاين طرفه مرواريد سفت شاعران افسونگرى كاين طرفه مرواريد سفت





  • شعر آن باشد كه خيزد از دل و جوشد ز لب شعر آن باشد كه خيزد از دل و جوشد ز لب


  • باز در دل ها نشيند هر كجا گوشى شنفت باز در دل ها نشيند هر كجا گوشى شنفت


شعر نوعى آفرينش است كه در آن شعر افكار و احساسات و تلقى هاى خود را به شكل سروده مى تراشد. «اگر شعر را بشكافيم از ذرات آن اضطراب روح، هيجان خاطر، اشك چشم خون بدست مى آيد، زيرا شعر سخن دل است. دل بايد آن را بگويد و دل آن را بفهمد». [نظام وفا (به نقل از هنر در قلمرو مكتب، جواد محدثى).] .

شعر بيانى نافذ و گفتارى مؤثر و پر جذبه است و با روح انسان آشناى صميمى است و همين يكى از علت هاى جاذبه و نفوذ آن است.

شعر گل سرخ نيست، بلكه عطر آن است. دريا نيست، بلكه خروش آن است. من نيستم، بلكه چيزى است كه مرا وادار به آن چنان ديدن و شنيدن و احساس كردن مى كند كه نثر قادر به آن نيست.

شعر اسبى است با شيهه اى زيبا. [نزار قبانى. (همان).]

شعر خوب چيزى است كه از احساسات و عواطف و انفعالات و حالات صاحب خود و از فكر پر هيجان و لمحه ى گرم و تحريك شده ى مغزى پر جوش و خونى پر حرارت حكايت مى كند.

شعر تجلى آن غوغاهاى درون و انفجار آتش فشانى هايى است كه در دل شاعر درد كشيده، به بند كشيده شده است.

«ان من البيان لسحرا و ان من الشعر لحكمة». [از سخنان درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله. «به راستى برخى از سخنان و گفتارها همانند سحر، داراى جاذبه هستند و روح و جان آدمى را تسخير و جذب مى كنند. و به راستى برخى از شعرها از تفكرى محكم و استوار برخوردار است». سفينة البحار، ج 1، ص 703، المحجة البيضاء، ج 5، ص 227.]

شعر يك نوع بيان سحرآساست و اگر عنصر تعهد را دارا باشد، حكمت است. و چرا نبايد از اين وسيله بيانى مؤثر و نيرومند در تبليغ مكتب تبيين ايمان و تحول بخشيدن به روحيات مردم و ايجاد تحول در جامعه استفاده شود؟ اگر شعر عميق ترين و پنهانى ترين رابطه را با ضمير انسان ها دارد، چگونه مى توان از اين عامل ارتباط و بيدارى به ويژه در نشر ايمان و انديشه غفلت كرد؟

به راستى چه كسى است كه بتواند نقش شعر را در بيدارى انسان ها و تحريك احساسات و عواطف آنان و تلطيف و طهارت روح آدمى انكار كند؟

اگر حقيقت شعر اين باشد كه:



  • بيا و حال اهل درد بشنو بيا و حال اهل درد بشنو


  • به لفظ اندك و معناى بسيار به لفظ اندك و معناى بسيار


پس با هم پاى درد دلها و شعرهاى بيدارى بخش و رنج آلود زهرا عليهاالسلام در فقدان نبى و ظلم بر وصى مى نشينيم.



  • اذا مات يوما ميت قل ذكره اذا مات يوما ميت قل ذكره


  • و ذكر ابى مذمات والله ازيد و ذكر ابى مذمات والله ازيد





  • تذكرت لما فرق الموت بيننا تذكرت لما فرق الموت بيننا


  • فعزيت نفسى بالنبى محمد فعزيت نفسى بالنبى محمد





  • فقلت لها: ان الممات سبيانا فقلت لها: ان الممات سبيانا


  • و من لم يمت فى يومه مات فى غد و من لم يمت فى يومه مات فى غد


[بحارالانوار، ج 22، ص 523.] .

زمانى كه كسى مى ميرد ياد او در خاطره ها كم رنگ مى شود. به خدا سوگند! ياد پدرم از هنگامى كه درگذشت، افزون تر گشته است.

به ياد آوردم زمانى كه مرگ ميان ما جدايى افكند، پس نفس خود را به پيامبر خدا تسليت دادم، و به او گفتم: مردان راه ماست و اگر كسى امروز نميرد، در ديگر روز به يقين جان خواهد داد.



  • قل للمغيب تحت اطباق الثرى قل للمغيب تحت اطباق الثرى


  • ان كنت تسمع صرختى و ندائيا ان كنت تسمع صرختى و ندائيا





  • صبت على مصائب لو انها صبت على مصائب لو انها


  • صبت على الايام صرن لياليا صبت على الايام صرن لياليا





  • قد كنت ذات حمى بظل محمد قد كنت ذات حمى بظل محمد


  • لا اخشى من ضميم و كان جماليا لا اخشى من ضميم و كان جماليا





  • فاليوم اخشع للذليل واتقى فاليوم اخشع للذليل واتقى


  • ضميمى وادفع ظالمى بردائيا ضميمى وادفع ظالمى بردائيا





  • فاذا بكت قمرية فى ليلها فاذا بكت قمرية فى ليلها


  • شجنا على غصن بكيت صباحيا شجنا على غصن بكيت صباحيا





  • فلا جعلن الحزن بعدك مونسى فلا جعلن الحزن بعدك مونسى


  • و لا جعلن الدمع فيك و شاحيا و لا جعلن الدمع فيك و شاحيا





  • ماذا على من شم تربة احمد ماذا على من شم تربة احمد


  • ان لا يشم مدى الزمان غواليا ان لا يشم مدى الزمان غواليا


[مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 242؛ نزهة المجالس، ج 2، ص 166؛ العوالم، ج 11، ص 254، اهل البيت، ص 162.] .

به غايبى كه در زير طبقات خاك پنهان است بگو. آيا صداى ناله و فرياد مرا مى شنوى؟ مصيبت هايى بر من باريدن گرفت كه اگر بر روزها مى باريد، روزها چون شب تار مى شد.

من در سايه ى حمايت محمد صلى الله عليه و آله به سر مى برم و از هيچ دشمنى و كينه اى واهمه نداشتم و او جمال و جلوه ى من بود.

اما امروز در مقابل فرومايگان خاضعم و بيم آن دارم كه به من تعدى شود كه در اين صورت ظالم را باردارى خود خواهم راند.

اگر قمرى بر شاخه اى شب هنگام بگريد، من صبحگاهان مى گريم.

بعد از تو حزن و اندوه را همدم خود و اشك را اسلحه ى خود قرار خواهم داد.

چه پروا آن را كه خاك مزار احمد صلى الله عليه و آله را بوييده، در تمام زندگى هيچ عطرى را نبويد.



  • اغبر افاق السماء و كورت اغبر افاق السماء و كورت


  • شمس النهار و اظلم العصران شمس النهار و اظلم العصران





  • والارض من بعد النبى كئيبة والارض من بعد النبى كئيبة


  • اسفا عليه كثيرة الرجفان اسفا عليه كثيرة الرجفان





  • فليبكه شرق البلاد و غربها فليبكه شرق البلاد و غربها


  • وليبكه مضر و كل يمان وليبكه مضر و كل يمان





  • وليبكه الطور المعظم جوه وليبكه الطور المعظم جوه


  • والبيت ذوالاستار و الاركان والبيت ذوالاستار و الاركان






  • يا خاتم الرسل المبارك ضوءه
    صلى عليك منزل القرآن



  • صلى عليك منزل القرآن
    صلى عليك منزل القرآن



افق هاى دور دست آسمان ها غبارآلود شد و خورشيد گرفت و صبح و عصرمان هر دو تاريك گشت و زمين پس از پيامبر اندوهناك است و به نشانه تاسف بر او، سخت بر خود مى لرزد.

شرق و غرب عالم بايد در غم فقدان پيامبر بگريند و قبيله ى مضر و تمامى اهل يمن سزاوار است كه آسمان كوه سر به فلك كشيده ى طور و خانه ى خدا كه داراى پرده ها و ركن هاست بر رسول خدا بگريند.

اى خاتم پيامبران! كه روشنايى تو مبارك است، درود خداى فرستنده ى قرآن، بر تو باد!

ثم اخذت قبضة من تراب القبر فجعلتها على عينيها و وجهها ثم انشات تقول:

صلى عليك منزل القرآن

افق هاى دور دست آسمان ها غبارآلود شد و خورشيد گرفت و صبح و عصرمان هر دو تاريك گشت و زمين پس از پيامبر اندوهناك است و به نشانه تاسف بر او، سخت بر خود مى لرزد.

شرق و غرب عالم بايد در غم فقدان پيامبر بگريند و قبيله ى مضر و تمامى اهل يمن سزاوار است كه آسمان كوه سر به فلك كشيده ى طور و خانه ى خدا كه داراى پرده ها و ركن هاست بر رسول خدا بگريند.

اى خاتم پيامبران! كه روشنايى تو مبارك است، درود خداى فرستنده ى قرآن، بر تو باد!

ثم اخذت قبضة من تراب القبر فجعلتها على عينيها و وجهها ثم انشات تقول:




  • ماذا على من شم تربة احمد
    صبت على مصائب لو انها
    صبت على الايام صرن لياليا



  • ان لا يشم مدى الزمان غواليا
    صبت على الايام صرن لياليا
    صبت على الايام صرن لياليا



[اهل البيت، توفيق ابوعلم، ص 164]

165؛ السيرة النبوية، زينى دحلان، ج 3، ص 364. .

آن گاه حضرت دست برده مقدارى از خاك قبر را برداشته بر چشم و روى خود نهاد و اين چنين سرود.

چه پروا آن را كه خاك مزار احمد صلى الله عليه و آله را بوييده كه در تمام زندگى هيچ عطرى را نبويد.

مصيبت هايى بر من باريدن گرفت كه اگر بر روزها مى باريد، روزها چون شب تار مى شد.



  • قل صبرى و بان عنى عزائى قل صبرى و بان عنى عزائى


  • بعد فقدى لخاتم الانبياء بعد فقدى لخاتم الانبياء





  • عين يا عين اسكبى الدمع سحا عين يا عين اسكبى الدمع سحا


  • ويك لا تبخلى بفيض الدماء ويك لا تبخلى بفيض الدماء





  • يا رسول الاله يا خيرة الله يا رسول الاله يا خيرة الله


  • و كهف الايتام والضعفاء و كهف الايتام والضعفاء





  • قد بكتك الجبال والوحش جمعا قد بكتك الجبال والوحش جمعا


  • والطير والارض بعد بكى السماء والطير والارض بعد بكى السماء





  • و بكاك الحجون والركن والمشعر و بكاك الحجون والركن والمشعر


  • يا سيدى مع البطحاء يا سيدى مع البطحاء





  • و بكاك محراب والدرس و بكاك محراب والدرس


  • للقرآن فى الصبح معلنا والمساء للقرآن فى الصبح معلنا والمساء





  • و بكاك الاسلام اذ صار فى و بكاك الاسلام اذ صار فى


  • الناس غريبا من سائر الغرباء الناس غريبا من سائر الغرباء





  • لو ترى المنبر الذى كنت تعلوه لو ترى المنبر الذى كنت تعلوه


  • علاه الظلام بعد الضياء علاه الظلام بعد الضياء





  • يا الهى عجل وفاتى سريعا يا الهى عجل وفاتى سريعا


  • فلقد تنغصت الحياة يا مولائى فلقد تنغصت الحياة يا مولائى


[بحارالانوار، ج 43، ص 177، اهل البيت، ص 162 (به غير از بيت آخر).] .

بعد از آن كه خاتم پيامبران را از دست دادم، بردبارى از كف دادم و خاطرم تسلا نمى يابد.

چشم، اى چشم! سرشك از ديدگان ببار. و اى بر تو اگر از خون گريستن بخل ورزى.

اى رسول خدا! اى بهترين برگزيده ى حق! اى پناهگاه يتيمان و ضعيفان!

كوه ها و حيوانات، پرندگان و زمين در پس گريستن آسمان ها بر تو گريستند.

اى سرور من! حجون و ركن و مشعر و سرزمين بطحاء بر تو گريستند.

محراب و محل درس قرآن، صبحگاه و شامگاه آشكارا بر تو گريستند. و اسلام آنجا كه در ميان مردم، غريب هم چون ديگر غريبان شد، بر تو گريست.

اگر منبرى را كه از آن بالا مى رفتى نظاره كنى، خواهى ديد كه پس از روشنايى، تاريكى بر آن مستولى گرديده است.

بارالها! سرورا! مرگم را زود برسان. همانا زندگى دنيا تيره و ناگوار شده است.

دعاهاى زهرا

[ر. ك: بخش پيوست ها (پيوست 2).] ]

دعا تجلى عشق است و فقر، محبت است و نياز.

دعا سرود جارى دل هاى پر كشيده از هستى است.

دعا سكوت گويا و فرياد خاموش روح هاى مشتاق است.

دعا زمزمه ى عشق است در خلوتگه يار.

دعا شاعرانه ترين پيغام است و رساترين كلام.

دعا معراج روح بزرگ تشنه ى عاشق است به سوى ابديت.

دعا پرواز به قله ى مطلق است و صعود به ماوراى آن چه هست.

دعا درخواست خواننده ى مشتاق و نيازمند تشنه است.

دعا مكمل معرفت و بال ديگر پرواز به افق بى كران هستى است.

دعا پيام بيدارى و سرشارى است.

دعا عشق است، تمنى است، دعا سراسر مستى است.

دعا نور است، تجلى است، دعا سراسر هستى است.

دعا عشق است و داعى، عاشق و مدعو، معشوق. در اينجا جمع عاشق است و عشق و معشوق.

دعا عصاره ى عبوديت است و بندگى، پرستش است و ستايش.

دعا اذن دخول به حريم حرم كبريايى است.

دعا عروج از خاك بر افلاك است.

دعا تجلى احساس عرفانى است.

دعا خروج روح از بند عينيت مادى پست و ابتذال روز مرگى است.

دعا انفجار روح است در ابديت.

دعا موسيقى روح است.

دعا و قرآن دو سرچشمه أمن و امانند.

دعا درخواست روحى است كه فاصله ى ميان آن چه هست و آن چه بايد را يافته.

دعا پرواز روح است به مبدا هستى.

دعا حضور در برابر خداست.

دعا قراست عشق است در لباس فقر.

دعا فرياد جدايى و بى اويى است.

دعا تماميت تفسير زندگى است. روح حيات است. بى او زندگى پوچ و هيچ و سرد و يخ زده است.

دعا ناله ى نى بريده از نيستان است.

دعا ناله ى نى سر برافراشته بر افلاك است.

دعا طلب روح هاى سترگ و بزرگتر از هستى است. همانانى كه زندگيشان را در

رفتن ها و حركت ها مى دانند و ماندن را گنديدن و پوسيدن.

دعا منزلگه عشق است وداعى، نزد عشق باخته اى رسوا و مدعو، جمال معشوق.

دعا پيوند عاشق است و معشوق، رب است و مربوب، عبد است و معبود.

دعا پيوند با يار است، نياز روح است، وسيله نيست، هدف است و مقصد.

دعا همنشينى با خداست.

دعا حلقه ى بين رابطه بين دنيا و آخرت است.

دعا كسب قابليت است براى تحصيل سهم زيادتر از فيض جارى خدا.

دعا دميدن روح اميد و حيات است در كالبد انسان و جامعه.

دعا ضمانت حيات و رشد فرد و اجتماع است از مرگ و بى هويتى و فساد و زوال.

دعا منبع عظيم تربيتى و اعتماد به نفس است.

دعا دور كننده ى تيرهاى بلاست.

دعا ذكراست، خروج از غفلت است، نجات از عذاب است، وسيله ى جلب بركت و حضور ملايكه و فرار شيطان است.

دعا شفاى دل هاست، بهار روح است.

دعا درمان روح هاى مضطرب و متلاطم است.

دعا درمان كبر دل هاست.

دعا تطهير نفاق قلب هاست.

دعا نور است، رزق روح است، نشانه ى عروج است و علامت حيات قلب.

دعا ورد نيست، هوس نيست، بى كارى نيست، زمزمه است، عشق است، عمل است آن هم بهترين عمل.

دعا در چهره ى مردانى مثل على عليه السلام زيباست، كه از شمشيرش خون و از زبانش ناله و از چشمش اشك مى بارد.

نيايش آشتى با خود است روى آوردن به خويشتن خويش است.

نيايش با رقه ى عشق است از عمق فطرت انسانى.

نيايش كوبيدن دركوب رحمت الهى است.

نيايش پاسخ به نداى درون است.

نيايش اضطرار انسان است در مسير خليفة اللهى.

نيايش قرب است، طهارت روح است، صفاست فناست.

نيايش عشق و حيرت و گريز و بيتابى يك دور افتاده است براى پيوستن، براى تجديد اتصال.

نيايش فرياد خاموش حنجره اى خسته و انسانى پا به تاول نشسته است براى قرب، وصول و فنا.

نيايش متعالى خواستن نيازهاى بالاتر از «زندگى هست» است.

نيايش تنها دست مايه ى ما براى توجه خدا به ماست.

نيايش رمز بين عاشق و معشوق است.

نيايش پنهانى ترين رابطه با ضمير انسانى است.

نيايش مرز فلاح و رويش و چراغ هدايت شب هاى ديجور است.

نيايش كليد خزائن رحمت الهى است. كليد هر خير است، كليد انس است.

نيايش محبوب خداست، مطلوب خداست، مقصود خداست.

نيايش خواسته ى خداست در هنگامه ى هديت تازيانه ى بلا بر فرد و جامعه.

نيايش پيوستن قطره به دريا، هيچ به همه چيز، بى نهايت كوچك به بى نهايت

/ 61