ايمان زهرا - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ايمان زهرا

ايمان [از ايمان و مراحل، آثار و حقوقى كه بر عهده مى آورد، بايد در جايى ديگر گفت و گو شود، اما اشاره اش خالى از لطف نيست.

ايمان. همان عشق است و نفرت (توضيح بيشتر آن در متن آمده است).

مراحل. اين عشق به تدريج شكل مى گيرد و اين گياه آهسته سربلند مى كند تا از تمامى وجود آن سرازير مى شود و از دست و پا، چشم و گوش و فكر و خيال، جوانه مى زند و بار مى آورد. «ان الايمان مبثوث على الجوارح»؛ ايمان بر تمامى وجود آدمى پراكنده است. (وسايل، باب جهاد با نفس) ممكن است دست ايمان آورده باشد ولى هنوز چشم ايمان نياورده و خالى مانده باشد. هر يك از اعضاى و جوارح كه از اين عشق زنده شدند به ايمان مى رسند، تا آن جا كه «روح ايمان» در تمامى وجود آدمى سايه مى گستراند. (وسايل، جهد با نفس)

سرعت و شتاب يا كندى و حتى خشكيدن اين گياه عشق به تو بستگى دارد كه چگونه سيرابش كنى و بارورش سازى. هر چه بيشتر شكر كنى و بيشتر گام بردارى، زودتر مى رسى و بيشتر بار مى گيرى؛ زيرا داستان آدمى، داستان شكر و كفراست. (لئن شكرتم لازيدنكم ولئن كفرتم ان عذابى لشديد). همين است كه ايمان عمل را مى زايد و عمل هم ايمان را بارور مى سازد.

آثار و علامت ها: مؤمن به امر مى رسد. (اولئك لهم الامن) (انعام، 82). همين است كه نه خوفى از آينده دارد و نه حزنى بر گذشته. (و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون) (بقره، 112) و نه حيرتى در حال. (من يؤمن بالله يهد قلبه) (تغابن، 11). با همين امن به تسلط مى رسد. (انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين) (آل عمران،139). او ذليل نخواهد شد. (ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين) (منافقين، 8) حتى ذليل قدرت و توانايى خود نمى شود، چون كسى كه به عزت رسيده و بر قدرت خود مسلط شده است، ذلت در او راهى ندارد. اين تسلط او را به شهادت مى رساند كه تمامى حادثه ها در وجود او پيش بينى شده است: (تلك الايام نداولها... و يتخذ منكم شهداء) (آل عمران، 140) و با اين شهادت به انتظار مى رسد: (فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر) (احزاب، 23).

اين امن و تسلط و شهادت و انتظار، علامت هاى اين وجود راه يافته و اين مؤمن خود يافته است و همان گونه كه گذشت، در وسعت امن، خوف و حزن و حيرت و ذلت راه ندارد. مؤمن را بايد با اين علامت ها شناخت نه با عمل ها، و اين علامت ها در حالت هاى او هستند نه در اعمال او. آدمى نه با حرف و نه با عمل كه با علامت ها شناسايى مى شود. آدم هايى را مى بينى كه كوچك ترين حادثه آن ها را درهم مى پيچد و زمين مى زند. اين وجود راه نيافته و خود نيافته است وگرنه كوچك ترها او را زير و رو نمى كردند.

حقوقى كه بر دوش مى آورد. وجودى كه اين گونه راه افتاد و با آتش عشق پخته شد و سوخت، اين وجود سوخته، عاشق است بر همه عالم كه همه عالم از اوست. براى او حب محبوب خدا، حب خداست. از اين رو مسئوليتى عظيم بر دوش او مى نشيند، تا آن جا كه به گفته ى امام على عليه السلام حتى در برابر زمين ها و حيوانات نيز مسئوليت خواهد داشت: «انكم مسئوولون حتى عن البقاع والبهائم» كه بايد از آن ها بهره بگيرد و آن ها را از ركود و بى حاصلى درآورد. (نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 242)

اين مسؤوليت در برابر آدميان هست. او در برابر ناس (مردم) مسؤول هدايت است و در برابر كسانى كه اين هدايت را پذيرفته و ايمان آوردند، مسؤول نصر و يارى است. و اگر هجرت كردند و راه افتادند، مسؤول ولايت آنان و عهده دار در برابر آنهاست.

امام صادق عليه السلام در برابر سؤال معلى بن خنيس كه از حقوق مسلمانان مى پرسد، جواب نمى دهد، مبادا او آن را ضايع كند و نتواند به آن عمل كند. سرانجام در برابر اصرار معلى، حضرت اين حقوق را مى شمردند و اين حقوق در هفت مرحله بيان مى شود. انصاف، اطاعت، اعانت، حفاظت، رحمت، انفاق و بخشش، مواسات و برابرى و عهده دارى و ولايت كه اگر احتياج دارد پيش از ابراز برآورده اش كنى تا آنجا كه به مرحله ايثار و فداكارى برسى.

اين ها حقوق و تكليف هايى هستند كه بر عهده ى تو مى نشيند و هر قدر وجود تو گسترده شود و وسعت بگيرد، اين عهده دارى بيشتر خواهد شد. اين همه حقوق براى كسى كه ريشه دارد، يك حاصل طبيعى است كه نه خسته مى شود و نه به غرور مى رسد. اين وجود به وسعت رسيده ديگر نه با زور كه با شوق گام برمى دارد و ابتكار و ذوق در او مى شكفد و لطافت و ظرافت در حركاتش نقش مى بندد. از خشونت ها و قدى ها بيرون مى آيد و اين وجود لطيف به آگاهى ها و خبرگى ها مى رسد كه (ان الله لطيف خبير)، لطافت خبرگى مى آورد. (به نقل از صراء ص 82- 85)] زهرا عليهاالسلام
ايمان همان عشق است و نفرت [«هل الايمان الا الحب والبغض»، باب جهاد با نفس.]؛ عشق در راه خدا و نفرت به خاطر او.

ايمان همان رهبرى و جهت دادن به عشق و نفرت است. ايمان حد قلبى مذهب است. [هم چنان كه اسلام حد ذهنى مذهب است و تقوا حد عملى آن.] آنان كه ايمان مى آورند از بزرگترين عشق ها براى خدا و از بالاترين كششها و محبت ها براى او برخوردار مى شوند. [(الذين آمنوا اشد حبا لله) (بقره، 165). در آيه ى ديگر هم آمده كه اعراب گفتند ما ايمان آورده ايم. بگو شما ايمان نياوريد، بگوييد ايمان آورده ايم هنوز ايمان در دل شما راه نيافته است. هنوز عشق خدا در سينه هاتان خرگاه نزده است و هنوز ديگران پاسدار دل هاتان هستند. (قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم) (حجرات، 14).] و زهرا عليهاالسلام در اوج قله ايمان است. و بهترين گواه بر وجود سراسر ايمان او يكى تامل در زندگى و رفتار و حالات خود اوست و ديگرى هم شهادت رسول صلى الله عليه و آله:

اى سلمان! دخترم فاطمه آن چنان ايمان در اعماق دل و تمامى وجودش نفوذ كرده كه براى كه براى عبادت خدا، خود را از همه چيز فارغ مى سازد. [«يا سلمان! ان ابنتى فاطمه ملأ الله قلبها و جوارحها ايمانا الى مشاشها تفرغت لطاعه الله» بحارالانوار، ج 43، ص 46.]

خدايا تمامى وجود دخترم فاطمه را از ايمان و يقين لبريز كرده است. [«ان ابنتى فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا». بحارالانوار، ج 43، ص 29.]

عبادت و انس زهرا با قرآن

زهرا عليهاالسلام همواره با عبادت و قرآن مأنوس بود.

فرزند زهرا عليهاالسلام حسن مجتبى عليه السلام مى گويد: ديدم مادرم شب جمعه در محراب به عبادت ايستاد و مدام ركوع و سجده مى كرد تا صبح دميد. [كشف الغمه، ج 2، ص 94؛ بحارالانوار، ج 43، ص 82؛ دلائل الامامة، ص 56؛ روضة الواعظين، ص 277.]

او در همه چيز بى همتا و بى نظير بود. در عبادت هم بى مانند بود. «و سميت فاطمة بتولا لانها بتلت عن النظير». [بحارالانوار، ج 43، ص 15؛ مجمع البحرين، ماده بتل.] او سرآمد بكائين و توابين و خائفين قرار داشت [بحارالانوار، ج 43، ص 35.] و خدا دعاى او را بهتر از هر كسى استجابت مى كرد. [بحارالانوار، ج 43، ص 35.] او تا بدانجا رسيد كه بهترين زنان جهان و سرور زنان بهشت شد.

حسن بصرى گويد: در دنيا عابدتر از فاطمه نيست. او آن قدر براى نماز سر پا
مى ايستاد كه پاهايش ورم مى كرد. [قال الحسن: «ما كان فى الدنيا اعبد من فاطمة عليهاالسلام كانت تقوم حتى تتورم قدماها» بحارالانوار، ج 43، صص 76 و 84.]

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: وقتى زهرا در محراب عبادت مى ايستاد، هم چون ستاره اى براى ملايكه ى آسمان مى درخشيد. خدا به ملايكه ى مى گويد: اى ملايك! بنگريد به بهترين بنده من، فاطمه. او در مقابل من ايستاده و از خوف من تمامى وجودش مى لرزد و با تمامى حضور قلب خويش به عبادت من روى آورده است. [بحارالانوار، ج 43، ص 172.]

او به هنگام عبادت آن چنان در عظمت حق غرق مى گشت و از خود بى خود مى شد كه از فكر عزيزان و فرزندان فرزندان خويش نيز با تمامى علاقه اى كه به آنان داشت جدا مى شد، از اين رو پروردگار نيز ملايكه اى را مى فرستاد تا گهواره ى فرزندان او را حركت دهند. [بحارالانوار، ج 43، ص 45.] او حتى در شب ازدواج از على عليه السلام مى خواهد كه با هم به نماز بايستند و در اين شب خدا را عبادت كنند. [احقاق الحق، ج 4، ص 481. «فانشدك ان الله ان قمت الى الصلوة فنعبد الله تعالى هذه الليلة».] آن گاه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از او پرسيد: دخترم چه درخواستى دارى؟ اكنون فرشته ى وحى در كنار من است و از جانب خدا پيام آورده است و هر آن چه بخواهى تحقق مى پذيرد. او در جواب گفت: «لذتى كه از خدمت به خدا مى برم مرا از هر خواهشى بازداشته است. مرا حاجتى جز اين نيست كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى حضرت حق در آخرت باشم.» [قالت «شغلنى عن مسئلته لذه خدمته، لا حاجة لى غير النظر الى وجه الكريم فى دارالسلام». رياحين الشريعة، ج 1، ص 105.]

زهرا عليهاالسلام با دعا و مناجات مأنوس بود و دعاهاى وارده [براى آگاهى از دعاهاى وارده از حضرت زهرا عليهاالسلام ر. ك: «دعاهاى زهرا عليهاالسلام» در همين كتاب.] از او گواه اين معناست. و آن جا كه رسول صلى الله عليه و آله دعايى را به او مى آموزد، مى گويد: «اين دعا از دنيا و آن چه در آن است، در نزد من محبوب تر است». [بحارالانوار، ج 92، ص 404.]

زهرا عليهاالسلام با قرآن انسى ديرينه داشت. سلمان مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا براى كارى به خانه ى فاطمه عليهاالسلام فرستاد به خانه كه رسيدم، صداى زهرا عليهاالسلام را- كه در درون خانه قرآن مى خواند- شنيدم. [بحارالانوار، ج 43، ص 46. «فسمعت فاطمة تقرأ القرآن من جوا».]

باز سلمان روايت مى كند كه داخل خانه ى زهرا عليهاالسلام شدم ديدم در همان حالى كه مشغول كار خود بود و جوها را آسياب مى كرد، قرآن مى خواند. [بحارالانوار، ج 43، ص 88. (و ما عندالله خير و أبقى) (قصص، 60).]

او حتى وصيت مى كند در شب اول قبر، على عليه السلام بر سر مزارش بسيار قرآن بخواند و دعا كند. [بحارالانوار، ج 97، ص 27. «اذا أنامت... فاكثر فى تلاوة القرآن والدعاء فانها ساعة يحتاج الميت الى انس الاحياء».]

از همين انس او با قرآن بود كه فضه، خادمه ى او پس از شهادت وى تا بيست سال به غير از قرآن لب نگشود و جز با قرآن پاسخ نداد. [بحارالانوار، ج 43 ص 87.]

باز از همين انس او با قرآن بود كه در صحراى محشر هم قرآن را زمزمه مى كند. [بحارالانوار، ج 53، ص 23.] تا آن جا كه حتى در هنگام داخل شدن به بهشت نيز آيات قرآن را مى خواند. [سفينة البحار، ج 2، ص 375.] هنوز هم سخنان عميق و بلند او درباره ى قرآن از مسجد مدينه به گوش مى رسد. آيا گوش شنوايى هست:

قرآن كتابى گويا و راستگو و داراى نور فراوان و روشنى درخشان است. كتابى كه بينش هايش روشن، نهفته ها و لطائفش آشكار، ظواهرش جلوه گر، پيروانش مورد رشك ديگران، پيرويش راهبر به بهشت رضوان و شنودنش باعث رستن انسان است. در پرتو آن مى توان به: دلائل روشن الهى و واجبات بيان شده اش و محرمات ممنوعش و روشنگرى هاى تابناكش و برهان هاى كافيش و خوبى هاى متحسنش (مستحبات) و رخصت هاى بخشيده اش (مباحات) و قوانين واجبش؛ دست يافت. [فرازى از خطبه ى زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه: «كتاب الله الناطق والقرآن الصادق والنور الساطع والضياء الامع، بينه بصائره، منكشفه سرائره، منجليه ظواهره، مغتبطه به اشياعه، قائد الى الرضوان اتباعه، مود الى النجاه استماعه، به تنال حجج الله المنوره، و عزائمه المفسره، و محارمه المخدره، و بيناته الجاليه و براهينه الكافيه و فضائله المندوبه، و رخصه الموهوبه و شرائعه المكتوبه». براى آگاهى از منابع اين خطبه ر. ك: «خطبه هاى زهرا عليهاالسلام»؛ خطبه ى مسجد مدينه در همين كتاب.]

زهرا عليهاالسلام در همين خطبه ى غرا و بى نظيرش از حدود 60 آيه به صورت نقل و اقتباس و تلميح [نقل: يعنى تصريح به اينكه اين سخن را خداوند فرموده است. مثل تركتم كتاب الله... اذ يقول: (و ورث سليمان داود)، (تعداد 5 آيه).

اقتباس: ذكر آيه اى در كلام بدون اينكه يادآورى شود اين آيه اى از قرآن است. مثل: (اتقوالله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون)، (حدود 30 آيه).

تلميح: اشاره به محتواى آيه بدون ذكر آيه. مثل: «لاستزادتها لشكر» كه اشاره است به آيه ى (لئن شكرتم لازيدنكم)، (حدود 30 آيه). (براى آگاهى بيشتر در مورد اين اصطلاحات ر. ك: مختصر المعانى، چاپ جديد، صص 234 و 241؛ مطول، چاپ سنگى، صص 377 و 380) البته چه بسا با دقت بيشتر و يا با توجه به نقل هاى مختلف تعداد آيه ها بيش از اين ها باشد.] در نهايت دقت و زيبايى و كاملا به جا استفاده كرده است. هم چنان كه در ديگر خطبه اش در بستر بيمارى بر زنان مهاجر و انصار به بيش از 10 آيه تمسك نموده است. همين ها بهترين گواه و شاهد بر انس زهرا عليهاالسلام با قرآن است.

زهد زهرا

زهد، آزادى است. آزادى از هر آن چه رنگ تعلق به خود گيرد [همان كه حافظ مى گويد:غلام همت آنم كه زير چرخ كبود- ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است.] تا آن جا كه «دادن»ها و «گرفتن»ها در وجود تو موجى ايجاد نكند. [على عليه السلام مى فرمايد: «الزهد بين كلمتين من القرآن. قال الله تعالى: (لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم) و من لم يياس على الماضى و لم يفرح بالاتى فقد اخذ الزهد بطرفيه»؛ زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده: «براى اين كه تاسف نخوريد بر آن چه از شما فوت مى شود، و شاد نگرديد به آن چه به شما مى دهند»، هر كس بر گذشته اندوه نخورد و براى آينده شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دست يافته است.]

زهد؛ از امكان كم، برداشت زياد كردن است. زاهد كسى است كه به دنيا قانع نيست، جايگاه بلندترى را طالب است، چون در چشم تيزبين او دنيا مبلغ علمى نيست. همان كه قرآن مى گويد: (فما متاع الحيوة الدنيا فى الآخرة الا قليل). [توبه، 38.] و همان كه زهرا عليهاالسلام خود مى گويد. «ذهبت للدنيا و جئت للاخرة». [بحارالانوار، ج 42، ص 152.]

زهد اسلام زهد ترك نيست، زهد اخذ است. اگر از يهودى بيشتر تلاش كند از درويش كم تر نگاه مى دارد. و ديگران را در درآمد خود سهيم مى كند.

زاهد نمى گويد دنيا بد است. كه مى گويد كم است، بايد آن را زياد كرد. راه آن قدر طولانى است [انا لله و انا اليه راجعون، الى ربك الرجعى، اليه المصير،...] كه آه على عليه السلام- اين مرد راه- را درآورده است. [«آه من قلة الزاد و طول الطريق» (نهج البلاغه، حكمت 77)، آه از دورى راه و كمى توشه.] اگر درا ين راه دراز همه ى آذوقه و توشه را خودت به تنهايى بردارى، از سنگينى، توان رفتنت نيست و در راه مى مانى، و اگر كم بردارى، راه طولانى است و از ادامه باز مى مانى. زاهد اين تضاد را همان گونه كه مولايش على عليه السلام گفته حل مى كند. بدين گونه كه افرادى را اجير مى كند تا آذوقه و بار سفر طولانى اش را برايش حمل كنند. و تمامى انفاق ها، اطعام ها، احسان ها تحمل سختى ها و سعى در حوائج مؤمنان و اصلاح ذات البين ها و...، همان زاد و توشه هايى است كه ديگران براى تو حمل مى كنند و آن جا كه توان رفتنت نيست و آذوقه ات ته كشيد، به تو مى سپارند تا ادامه ى راهى را كه بايد تا قرب خدا [(يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه) (انشقاق، 6).] با درد و رنج بروى، بپيمايى.

براى زهد زهرا عليهاالسلام همين بس كه به راحتى از دنيا مى گذرد و براى رسيدن به قرب خدا از سر تمامى هستى خود برمى خيزد و براى رسيدن به خوبى ها- همان كه به ما رشد مى دهد- از خوشى ها مى گذرد كه: (لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون). [آل عمران، 92.]

براى زهد زهرا عليهاالسلام از كجا بگويم. از خانه ى ساده اش و يا از مهر [در كتاب الكافى، ج 5، ص 377، به نقل از ائمه عليهم السلام مقدار آن را 30 درهم ذكر مى كند و در كشف الغمة، ج 1، ص 349، به نقل از انس از مناقب خوارزمى، مبلغ آن را 400 مثقال نقره، و در ص 355، 400 درهم نقره ذكر مى كند. كه البته با توجه به سند و هم اينكه نقل كافى اضبط و دقيق تر است، نقل كافى مورد پذيرش است. شايان ذكر است كه هر درهم نقره، 6/ 12 نخود يعنى حدود نيم مثقال است. (نخود 24: 1 مثقال).] و جهيزه ى [بحارالانوار، ج 43، ص 94، مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 352، احقاق الحق، ج 10، ص 369. علامه ى اربلى نقل مى كند كه وقتى رسول صلى الله عليه و آله و سلم چشمش به جهيزه ى اندك فاطمه عليهاالسلام افتاد اشك از ديدگانش جارى شد. آنگاه سر به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: «اللهم بارك لاهل بيت جل انيتهم الخزف»؛ خدايا اين زندگى را براى خاندانى كه بيشتر ظرف هاشان گلى است مبارك گردان. (كشف الغمة، ج 1، ص 359).]

اندكش و يا از بخشش لباس عروسى [نزهة المجالس، ص 28.] و گلوبند با بركتش، همان گلوبندى كه گرسنه اى را سير كرد و برهنه اى را پوشاند و فقيرى را بى نياز ساخت و بنده اى را آزاد كرد و سرانجام دوباره به نزد صاحبش بازگشت تا باز هم به جريان افتد و خيرات و بركات ادامه يابد. [بحارالانوار، ج 43، ص 172؛ اهل البيت، ص 139.]

زندگى سخت زهرا عليهاالسلام گواه صادقى بر زهد اوست. على عليه السلام آن جا كه براى درس گرفتن و عبرت ديگران از سختى هاى زهرا عليهاالسلام در خانه مى گويد، اين گونه توضيح مى دهد.

«او آن قدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينه اش باقى ماند و آن قدر با آسياب آرد كرد كه دستهايش پينه بست و آن قدر خانه را رفت و روب مى كرد كه پيراهنش غبارآلود مى گشت و آن قدر آتش زير ديگ روشن مى كرد كه لباسش سياه مى شد... اين كارهاى دشوار به او آسيب فراوان وارد مى كرد. [بحارالانوار، ج 43، ص 82 «... فاصابها من ذلك ضرر شديد».] و آن گاه كه تصميم گرفت از پدرش خادمه اى بخواهد، وقتى در اطراف پدرش
جماعتى را ديد، منصرف شد و برگشت و خدا به وسيله ى رسول صلى الله عليه و آله تسبيحات را براى او هديه فرستاد و زهرا عليهاالسلام از اين هديت الهى آن چنان مسرور گشت كه سه بار فرمود: «رضيت عن الله و رسوله». [بحارالانوار، ج 43، ص 83؛ سنن ابى داود، ج 2، ص 334.] سلمان مى گويد: روزى به خانه ى زهرا عليهاالسلام وارد شدم. ديدم آن قدر دسته ى آسياب را چرخانده كه دسته ى آن خونى است. [بحارالانوار، ج 43، ص 28.]

زهرا عليهاالسلام بارها شكمش از گرسنگى به پشتش مى چسبيد و چشم هايش به گودى مى نشست و حتى فرزندانش در مقابل چشمانش از شدت گرسنگى هم چون جوجه ى كبوتر به خود مى لرزيدند. [بحارالانوار، ج 35، ص 240 و ج 43، ص 72.]

حسن بصرى مى گويد: «لم يكن فى الامة ازهد و لا اعبد من فاطمة» [مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 341، ربيع الابرار، ج 2، ص 104.] در امت پيامبر صلى الله عليه و آله، زاهدتر و عابدتر از زهرا عليهاالسلام نبوده است.

در زيارتنامه ى آن حضرت نيز آمده است: او نه تنها زاهد بود، بلكه بالاتر از آن با زهد همدم و مأنوس بود. (حلية الورع والزهد). [مفاتيح الجنان، زيارتنامه ى فاطمه عليهاالسلام.] او به راستى بريده و منقطع از دنيا و فانى در ذات خدا بود و راستى كه بتول زبينده ى اوست. [بحارالانوار، ج 43، ص 15.]

در روايتى اين گونه آمده. روزى زهرا عليهاالسلام از رسول صلى الله عليه و آله تقاضاى انگشترى كرد. رسول صلى الله عليه و آله اين مربى بيدار و هشيار،براى آن كه به دخترش درسى هميشگى بدهد، در جواب اين درخواست عادى او فرمود: نمى خواهى تو را به بهتر از انگشتر راهنمايى كنم؟ آن گاه ادامه داد: امشب پس از نماز شب، خواسته ات را از خدا

/ 61