منابع اهل سنت - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3. روى انه دخل النبى صلى الله عليه و آله يوما الى فاطمة (عليهاالسلام)... فهبط جبرائيل عليه السلام يقول: سجدت شكرا لفرحك باهلك؟ فقلت: نعم. فقال: الا اخبرك بما يجرى عليهم بعدك؟ فقلت: بلى يا اخى، يا جبرئيل! فقال: اما ابنتك فهى الاول اهلك لحاقا بك بعد ان تظلم و يؤخذ حقها و تمنع ارثها و يظلم بعلها و يكسر ضلعها...؛ روايت شده كه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نزد فاطمه عليهاالسلام آمد... جبرائيل عليه السلام در حالى كه چنين مى گفت، نازل شد: به شكر شادمانى اهلت، سجده كردى؟ (پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:) گفتم: آرى (جبرئيل) گفت: آيا بگويم، پس از تو بر آنان چه روى مى دهد! گفتند: آرى، جبرئيل! (جبرئيل) گفت: دخترت نخستين كسى است از اهلت كه به تو مى پيوندد، پس از آن كه ظلم شده به يغما رفته، از ارث منع شود. به شوهرش ظلم روا شده، پهلويش شكسته گردد.

بحارالانوار، ج 98، ص 44.

4. قال سيد بن طاووس: و زيادة مولاتنا فاطمة (صلوات الله عليها) تقول: وصل على البتول الطاهرة، الصديقة المعصومة،... المسكور ضعلها...؛ سيد بن طاووس در زيارت سرور ما فاطمه (صلوات الله عليها) آورده است. .

.. و بر بتول طاهره، صديقه ى معصومه،... آن كه پهلويش شكسته شد... درود فرست.

اقبال الاعمال، سيد بن طاوس، ص 625؛ بحارالانوار، ج 97، ص 200.

5. ثم اقبل (رسول الله) على ابنته فقال:... و سترين بعدى ظلما و غيظا حتى تضربى و يكسر ضلع من اضلاعك؛ پيامبر رو به دخترش فرمود:... به زودى پس از من كينه ها و ستمها بينى تاآنجا كه كتك مى خورى و استخوان پهلويت مى شكند.

كتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 907.

6. فالجاها قنفذ الى عضادة بيتها و دفعها فكسر ضلعا من جنبها...؛ قنفذ او (زهرا) را واداشت به چوبه ى در خانه اش پناه ببرد. آن گاه در را به درون راند استخوان پهلويش را شكست.

كتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 588، الاحتجاج، ج 1، ص 212، بحارالانوار، ج 28، ص 270.

7.... فرفع عمرالسيف و هو فى غمده فوجابه جنبها...؛ عمر شمشير را كه در غلاف بود، بلند كرد و به پهلويش زد.

كتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 585؛ بحارالانوار، ج 28، ص 269.

8. در اين ميانه عمر با اصحاب عناد و نفاق سر رسيد و گفت: يابن ابى طالب در را بگشا و گرنه در خانه بر سر تو سوزانم.

فاطمه گفت: يا عمر اتق الله فى حرم رسول الله تدخل فان عليك حرام؛ گفت اى عمر، از خدا بترس و در حرم رسول خدا داخل مشو كه بر تو حرام است.

عمر عناد كرد و با منافقان وارد خانه شد. فاطمه فرياد برآورد. «يا ابتاه! ما لقينا من ابى بكر و عمر بعدك؛ اى، پدرم! پس از تو از ابوبكر و عمر بد مصيبتى به ما رسيد. آنگاه عمر شمشير برآورد و با غلاف پهلوى مبارك فاطمه زد قنفذ تازيانه بر دوش فاطمه زد فاطمه فرياد برآورد. «يا ابتاه! ما لقى اهل بيتك من ابى بكر و عمر من بعدك؛ واى پدرم، از آنچه اهل بيت پس از تو، از عمر و ابوبكر ديده اند.

كامل بهايى، ج 1، ص 306.

مقداد برابر ايشان ايستاد و گفت: دختر رسول خدا از دنيا رفت و خون از پشت و پهلوى او مى رفت، به سبب ضربت شمشير و تازيانه كه شما بر او زديد.

پيشين، ص 312 (براى اطلاع از تمامى اين بخش از كامل بهايى ر. ك: به بخش «پشت و شكم»)

منابع اهل سنت

1. عن ابن عباس عن النبى صلى الله عليه و آله قال:... كانى بها فقد دخل الذل بيتها... و كسر جنبها... اللهم العن من ظلمها... و خلد فى نارك من ضرب جنبها...؛ ابن عباس از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين روايت مى كند. گويا او را مى بينم در حالى كه ذلت به خانه اش وارد شده... پهلويش شكسته شده است... خدايا هر كه به او ستم روا داشت، لعنت نما... و هر كه به پهلويش زد، در آتش (عذابت) جاودان ساز.

فرائد المسمطين، ج 1، صص 34- 36 (تمامى حديث با ذكر روات آن در بخش پايانى «شهيده» خواهد آمد).

پشت و شكم

منابع شيعه

1. و قد انهم ضربوا بالسياط والمشهور الذى لا خلاف فيه بين الشيعه: ان عمر ضرب على بطنها...؛ روايت شده، آنها او را با تازيانه زدند و بدون هيچ اختلافى در ميان شيعه مشهور است كه عمر به شكم فاطمه زد.

تلخيص الشافى، ج 3، ص 156.

2. قال الامام الحسن عليه السلام للمغيرة:... و انت والذى ضربت فاطمة بنت رسول الله حتى آدميتها والقت ما فى بطنها...؛ امام حسن عليه السلام به مغيره فرمود: تو همانى كه فاطمه دختر رسول خدا، را چنان زدى كه خونريزى كرد و آن چه را در شكم داشت، افكند.

الاحتجاج [شايان ذكر است كه صاحب احتجاج در بيان سبب حذف اسانيد احاديث كتابش چنين مى گويد: «لكونها متواترة او محفوفا بالقرائن العقلية او النقلية القطعية. چون روايت متواتر يا توام با قرائن عقلى و نقلى بود.»] ج 2، ص 40؛ بحارالانوار، ج 43، ص 197 (به نقل از احتجاج).

3. و ضغطوا سيدة النساء بالباب حتى اسقطت...؛ سرور زنان را چنان به در فشردند كه بچه اش را سقط نمود.

اثبات الوصية، ص 116؛ بحارالانوار، ج 28، ص 308.

4.... فامر عمر، قنفذ بن عمران يضربها بسوطه، فضربها قنفذ بالسوط على ظهرها...؛ عمر به قنفذ بن عمران دستور داد كه او (فاطمه) را با تازيانه اش بزند. پس قنفذ با تازيانه به پشت فاطمه زد...

علم اليقين، ج 2، ص 687.

5. چون خلق بازگشتند و پاره اى از شب رفت و مردم به خواب رفتند، جنازه ى فاطمه را حاضر كردند. على عليه السلام و حسن و حسين عليهماالسلام وس لمان و ابوذر. و مقداد و عباس و پسران او، عبدالله و فضل، و عقيل بن ابى طالب و عبدالله بن جعفر و بريدة و عمار و زبير و اسامة و دختران على عليه السلام و زنان قريش از حاضران بر جنازه ى او نماز كردند و او را پيش رسول الله صلى الله عليه و آله از جانب منبر دفن كردند.

چون روز شد مردم براى نماز ميت روى به خانه فاطمه نهادند. مقداد ابوبكر را ديد و گفت: ما دوش او را به خاك سپرديم. عمر گفت: اى ابابكر، من به تو نگفتم كه ايشان چنين خواهند كرد؟

مقداد گفت: فاطمه چنين وصيت كرد تا شما بر جنازه ى او نماز نگذاريد.

عم ردست برآورد و بر سر و صورت مقداد زد. او را چندان زد كه خسته شد و مردم كه حاضر بودند، او را خلاص كردند. مقداد برابر ايشان ايستاد و گفت: دختر رسول الله از دنيا رفت و خون از پشت و پهلوى او مى رفت، به سبب ضرب شمشير و تازيانه كه شما بر او زديد و من پيش شما حقيرترم از على و فاطمه.

چون اين كلام شنيدند، گفتند: والله لاحق الناس بالضرب والعقوبة على بن ابى طالب؛ به خدا سوگند على بن ابى طالب از همه ى مردم به مجازات و تنبيه سزاوارتر است. آنان نزد على عليه السلام آمدند و او بر در خانه نشسته بود. اصحاب او گرد او درآمدند. عمر گفت: اى فرزند ابوطالب! اين حسد قديم را ترك خواهى كرد؟ رسول الله را بى حضور ما غسل دادى و بر جنازه ى فاطمه بى ما نماز كردى!

عقيل به جواب شروع كرد و گفت: و انتم والله لاشد الناس حسدا و اقدم عداوة لرسول الله و اهل بيته ضربتموها بالامس و خرجت من الدنيا و ظهرها بدم و هى غير راضية عنكما؛ شماييد به خدا حسودترين مردم و دشمن ترين مردم با رسول خدا و اهل بيت او. شما ديروز او را زديد و بيرون رفت از دنيا و پشت و پهلوى او به خون آلوده و از شما ناراضى بود.

كامل بهائى، ج 1، صص 312- 313.

6. از مطاعن او (عمر) كه با همه ى طعن ها برابر است، اين كه چون به حكم او آتش بردند كه خانه ى فاطمه زهرا را بسوزانند، ديدند و دانستند كه فاطمه عليهاالسلام در پشت در نشسته است. حكم به زدن او كرد و عمر در را به شكمش زد و غلام تازيانه بر كتفش زد كه از آن جهت فرزندش ساقط شد و اثر آن مدتى ماند و به همان سبب بيمار شده، رحلت يافت و اين همه به حكم او بود و هيچ يك از اهل سنت منكر مطاعن مذكور نيستند، لكن بعضى درصدد جواب برآمده اند، مانند ملاعلى قوشچى كه جواب هاى بى مزه و پوچ گفته است [خواجه نصيرالدين طوسى (م 672 ه) در «تجريد الاعتقاد» مى گويد: و منها انه بعث الى بيت اميرالمؤمنين لما امتنع من البيعة، فاضرم فيه النار و فيه فاطمة و جماعة من بنى هاشم و اخرجوا عليا و ضربوا فاطمة (عليهاالسلام) فالقت جنينا... مورد ديگر، چون اميرالمؤمنين از بيعت سر باز زد، (ابوبكر) افرادى را به منزل حضرت فرستاد تا خانه را با افرادش كه فاطمه و جماعتى از بنى هاشم بودند، آتش زدند، على را بيرون كشيده، فاطمه را چنين زدند كه جنين افكند.

قوشچى (متوفاى 79 ه) در جواب مى نويسد: اجيب عنه. بان تاخر على عن بيعة ابى بكر لم يكن عن شقايق و مخالفة و انما كان لعذر و طرو امر و لهذا اقتدى به و اخذ من عطائه...؛ پاسخ اين است. درنگ على در بيعت با ابوبكر، به سبب مخالفت و جبهه گيرى نبود، بلكه به واسطه ى عذر و صرفا پيشامدى بوده است، بدين جهت (على عليه السلام)به او اقتدا كرد، و عطاياى او را پذيرفت.

شرح تجريد الكلام، ص 407 (و در نسخه هاى محشى، ص 482).

شايان ذكر است پيش از قوشچى نيز شمس الدين اسفرائينى (متوفاى 846 ه) عين همين جواب را در شرح خود «تسديد العقائد فى شرح تجريد القواعد» كه به «شرح قديم»معروف است، به خواجه مى دهد. (نسخه ى خطى نوشته شده در سال 890 ه) تنها بعد از آن مى افزايد و لم ينقل شى ء من ذلك على السنة الثقات و ارباب العدالة من الرواة! (هيچ يك از اين موارد بر زبان افراد ثقه و عادل در (نقل) روايات، جارى نشده است! (به راستى خدا انصافشان دهد).] خدا انصافشان دهد.

حديقة الشيعة، صص 265 و 266.

همچنين ر. ك: منابع «سقط محسن»

منابع اهل سنت

1. قال الملك: انك ايها العلوى: قلت فى اول الكلام: ان ابابكر اساء الى فاطمة الزهرا بنت رسول الله صلى الله عليه و آله فما هى اساءته الى فاطمة؟

قال العلوى: ان ابابكر بعد ما اخذا لبيعة لنفسه من الناس بالارهاب والسيف والتهديد والقوة، ارسل عمر و قنفذا و خالد بن الوليد و اباعبيدة الجراح و جماعة اخرى من المنافقين الى دار على و فاطمة (عليهاالسلام) و جمع عمر الحطب على باب فاطمة (ذلك الباب الذى طالما وقف عليه رسول الله و قال: السلام عليكم يا اهل بيت النبوة، و ما كان يدخله الا بعد الاستئذان) و احرق الباب النار. و لما جائت فاطمة خلف الباب لترد عمر و حزبه، عصر عمر فاطمة بين الحائط والباب عصرة شديدة قاسية حتى اسقطت جنينها و نبت مسمار الباب فى صدرها و صاحت فاطمة: ابتاه، يا رسول الله! انظر ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه!

فالتفت عمر الى من حوله و قال: اضربوا فاطمة، فانهالت السياط على حبيبة رسول الله و بضعته حتى ادموا جسمها، و بقيت آثار العصرة القاسية و الصدمة المريرة تنحر فى جسم فاطمة، فاصبحت مريضة عليلة حزينة فارقت الحياة بعد ابيها بايام، ففاطمة شهيدة بيت النبوة، فاطمة قتلت بسبب عمر بن الخطاب.

قال الملك للوزير: هل ما يذكر العلوى صحيح؟ قال الوزير: نعم انى رايت فى التواريخ ما يذكر العلوى، پادشاه گفت: اى علوى، تو در آغاز سخن، گفتى كه ابوبكر به فاطمه ى زهرا، دختر رسول خدا، بدى هاى روا داشته است بدى هاى او نسبت به فاطمه چه بود؟

علويه گفت: پس از آن كه ابوبكر با تهديد و زور از مردم براى خود بيعت گرفت. عمر، قنفذ و خالد بن وليد را با عبيده ى جراح و جماعتى ديگر از منافقان، به خانه ى على و فاطمه عليهاالسلام فرستاد عمر نزد در خانه ى فاطمه هيزم جمع كرد (همان درى كه پيوسته رسول خدا صلى الله عليه و آله، نزد آن مى ايستاد و مى فرمود: السلام عليكم يا اهل بيت النبوة و هيچ گاه بدون اجازه وارد آن نمى گشت). در را آتش زد. و چون فاطمه پشت در آمده بود تا عمر و باند او را منصرف سازد،او را ميان در و ديوار چنان
بيرحمانه فشرد كه جنينش را انداخت. ميخ در، در سينه اش جا گرفت. فاطمه ناله سر داد. پدرم اى رسول خدا!! بنگر پس از تو ما از ابن خطاب و ابن قحافه چه ها ديديم.

آنگاه عمر به اطرافيانش گفت: فاطمه را بزنيد: پس تازيانه ها بر حبيب رسول خدا و پاره اى تن او، باريدن گرفت به احدى كه بدنش را خونين كرد آثار اين فشار بيرحمانه و صدمات تلخ، بر جسم فاطمه چنان باقى ماند كه بيمار، زمين گريه و غرق غم گشت. چند روزى نگذشت كه از دنيا رفت. بنابراين، فاطمه شهيد خانه ى نبوت است، و فاطمه به دست عمر بن خطاب كشته شد.

پادشاه به وزير گفت: آيا سخنان علويه صحيح است؟ و زير گفت: آرى، به همين صورت كه علويه مى گويد، من (نيز) در كتاب هاى تاريخى ديده ام.

مؤتمر علماء البغداد [كتاب (مؤتمر علماء بغداد)، بنا به گفته مرحوم آيت الله مرعشى نجفى تاليف مورخ جليل القدر ثقه، ابى الهيجاء شبل الدولة مقاتل بن عطية بن مقاتل البكرى، از بزرگان علماى حنفى مذهب قرن پنجم هجرى است. ايشان در معرفى اين كتاب مى نويسد:

فانه مع صغر حجمه و خفة جرثومته، و قلة وزنه، حاو لامور هامة مهمة من مناظرة جرت بين عالم شريف علوى شيعى، و عالم قرشى عباسى سنى فى بغداد بمحضر «السلطان ملكشاه السلجوقى» مع نظارة وزيره الفاضل المورخ المتتبع المضطلع «الخواجه نظام الملك ابى على الحسن الخراسانى المتوفى 485» موسس المدرسة النظامية تلك البلدة و فى اخر الامر كانت الغلبة للعلوى؛ اين كتاب با همه ى كم حجمى و كوچكى، حاوى مناظرات مهمى است ميان عالمى شريف كه علويه شيعى است و عالمى قريشى و عباسى سنى در بغداد، در محضر سلطان ملكشاه سلجوقى و با نظارت وزير دانشمند، مورخ و محقق و دانشمندش خواجه نظام الملك ابى على الحسن خراسانى، متوفاى 485، موسس مدرسه ى نظاميه ى آن شهر، روى داده كه سرانجام پيروزى با فرد علوى بوده است. اخيرا نسخه اى ديگر از اين كتاب تحقيق و مقدمه اى محققانه، با نام (الامامة و الخلافة) در بيروت به چاپ رسيده كه با نسخه ى چاپ شده در قم، اندك تفاوتهايى دارد كه چندان مهم نيست. (براى توضيح بيشتر در مورد اين نسخه مراجعه شود به فهرست ماخذ).]

مقاتل بن عطية، صص 63 و 64.

الامامة و الخلافة، مقاتل ابن عطية (م 505 ه)، صص 160 و 161.

نيز ر. ك: منابع «سقط محسن».

روايات مطلقه ى «ضرب»

منابع شيعه

1. روى مفضل بن عمر عن الصادق عليه السلام فى حديث طويل: قال الصادق عليه السلام: تقوم فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله فتقول: اللهم: انجز وعدك و موعدك فيمن ظلمنى و عصبنى و ضربنى و جزعنى بكل اولادى؛ امام صادق عليه السلام در روايتى مفصل چنين فرمود: فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله (در روز قيامت) برخاسته، مى گويد: خدايا وعده ى (عذابت) را عملى ساز درباره ى كسى كه به من ظلم و حقم را غصب كرد، مرا زد و با ستم بر فرزندانم مرا آزرد.

بحارالانوار، ج 53، ص 23.

2. قال الصادق عليه السلام:... و كان سبب وفاتها ان قنفذ امولى الرجل لكزها بنعل السيف بامره؛ امام صادق عليه السلام فرمود:... سبب وفات او (فاطمه)اين بود كه قنفذ غلام آن مرد (عمر)، به دستور اربابش، فاطمه را با غلاف شمشير زد).

دلائل الامامة، ص 45 (نسخه ى محقق، ص 134)، بحارالانوار، ج 43، ص 170 (گفتنى است كه اين حديث صحيح است و جمعى راويان آن از اعظم و ثقات علماى شيعه هستند)

3. قال الصادق عليه السلام: لما اسرى بالنبى... و اما ابنتك... و تضرب...؛ امام صادق عليه السلام فرمود: چون پيامبر به معراج رفت... (به او گفته شد...) دخترت... مضروب مى شود...

كامل الزيارة، ص 332.

4. فارسل اليه الثلاثة عمر رجلا، يقال له قنفذ فقامت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله تحول بينه و بين على عليه السلام فضربها، فانطلق قنفذ و...؛ با رسوم عمر مردى را فرستاد به او قنفذ گفته مى شد، فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله ميان او و على عليه السلام حائل گشت، او (فاطمه) را زد، قنفذ رفت و... تفسير عياشى، ج 2، ص 307- 308؛ بحارالانوار، ج 28، ص 231.

5. قال السيد المرتضى فى جواب صاحب المغنى و قوله ان روايات ضرب فاطمة و... كروايات الحلول: الست تعلم ان هذا المذهب يذهب اليه اصحابه الحلول، والعقل دال على بطان قولهم؟ فهل العقل دال على استحالة ما روى من ضرب فاطمة (عليهاالسلام) فان قال هماسيان، قيل له: فبين استحالة ذلك فى العقل كما بينت استحالة الحول و قد ثبت مرادك و معلوم عجزك عن ذلك. سيد مرتضى در پاسخ صاحب مغنى و (رد) اين كلام او كه روايت ضرب و جرح فاطمه و... مانند روايت حلول (محال) است، چنين مى گويد:

آيا نمى دانى عقل بر بطلان عقيده ى اصحاب حلول دلالت دارد؟ آيا عقل، روايت زدن فاطمه عليهاالسلام را محال مى داند؟ آيا اگر بگوييد (حلول و زدن فاطمه) هر دو مساوى است، پاسخ اين است كه استحاله ى عقلى چنين امرى (زدن فاطمه را) مانند محال بودن حلول، بيان كند در اين صورت، به مقصود خود رسيده اى (و حق با توست) ليكن بديهى است كه نمى توانيم.

الشافى، ج 4، ص 117. و بعد، فلا فرق بين ان يهدد بالاحراق للعلة التى ذكرها و بين ضرب فاطمة لمثل هذه العلة، فان احراق المنازل اعظم من ضربة بالسوط... فلا وجه لا متعاض صاحب الكتاب من ضربة سوط و تكذيب ناقلها؛ ضمنا نسبت به دليلى كه ذكر كرد، فرقى نمى كند صرفا تهديد به احراق باشد يا فاطمه به همين دليل زده شده باشد چون سوزاندن منازل، از زدن تازيانه، بدتر است. پس وجهى ندارد كه بر صاحب كتاب، زدن با تازيانه سنگين آمده، آن را نپذيرفته، ناقلش را دروغگو مى شمارد.

الشافى، ج 4، ص 120.

6. و مما انكر عليه ضربهم لفاطمة عليهاالسلام و قد روى انهم ضربوها بالسياغ از امورى كه نپذيرفته (و بروى گران آمده) زدن فاطمه عليهاالسلام توسط آنهاست، با آن كه روايت شده، آنان با تازيانه او (فاطمه) را زدند.

تلخيص الشافى، ج 3، ص 156.

/ 61