ورع زهرا - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخواه، ان شاءالله به آن خواهى رسيد. زهرا عليهاالسلام نيز همان گونه كه پدر گفته بود، پس از نماز شب حاجتش را از خدا طلبيد. ناگهان هاتفى ندا سر داد. فاطمه! آن چه از من خواستى اجابت شد، سجاده ى خود را كنار بزن. زهرا عليهاالسلام در دم، سجاده را كنار زد، انگشتر گران بهايى از ياقوت يافت. بسيار مسرور شد و در حالى كه آن را به انگشت خود كرده بود، خوابيد. در رؤيا ديد در مقابل سه قصر زيباى بهشتى ايستاده است پرسيد. اين قصرهاى بى نظير از آن كيست؟ گفتند: از براى فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله. با خوشحالى به يكى از آن قصرها وارد شد. در آن جا تختى ديد كه تنها سه پايه داشت. با تعجب پرسيد: پس پايه ى ديگر تخت چه شده؟ گفتند: صاحبش در دنيا از خداوند انگشترى تقاضا كرد، از اين رو يكى از اين پايه ها به صورت انگشترى براى او درآمده است. و اين پايان خواب بود و آغاز درسى بزرگ تر براى زهرا عليهاالسلام. از اين رو اول صبح خود را به پدر رسانيد و با حزن و نگرانى خواب اش را تعريف كرد. رسول هوشيار و آگاه كه از پيش چنين صحنه اى را پيش بينى مى كرد و گويا منتظر دخترش بود، فرمود: «دنيا براى شما نيست. آن چه براى شماست سراى ديگرى است و وعده گاه شما بهشت است. دنيا فريبنده اى گذرا بيش نيست.» [«ليس لكم الدنيا انما لكم الاخرة و ميعادكم الجنة. ما تصنعون بالدنيا فانها زائلة غرارة.».]

آن گاه رسول صلى الله عليه و آله فرمود: فاطمه جان! انگشتر را در زير سجاده بگذار. او نيز همين كار را كرد و همين كه بر روى سجاده خوابش برد، در رؤيا ديد كه داخل همان قصر در بهشت شده، اما اين بار تخت چهار پايه دارد. در حيرت بود كه ندا رسيد. صاحبش انگشترى را پس فرستاد و پايه هاى تختش كامل شد. زهرا عليهاالسلام از خوشحالى از
خواب بيدار شد. [بحارالانوار، ج 43، ص 47.]

درسى كه رسول به زهرا عليهاالسلام داد نه درس دانش كه درس شدن است. همين است كه رسول بر دخترش- اين شاگرد ويژه و صحابيه ى استثنايى خويش سخت مى گيرد. چه او مسؤوليت خطيرى در تاريخ آزادى و جهاد و انسانيت دارد. او حلقه ى واسطه اى است كه تسلسل ابراهيم تا محمد صلى الله عليه و آله را به حسين عليه السلام تا منجى انتقام جوى نجات بخش انتهاى تاريخ پيوند مى دهد، واسطة العقد نبوت و امامت. سلمان مى گويد: «روزى ديدم زهرا عليهاالسلام براى خروج از خانه به خود پارچه اى پشمى و كهنه پيچيده كه دوازده جاى آن وصله شده بود. من از شدت ناراحتى گريستم و گفتم: دختر كسرى و قيصر در حريرند و دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله در چادر شبى پشمينه و كهنه، آن هم با اين همه وصله.» آن گاه زهرا عليهاالسلام به نزد رسول صلى الله عليه و آله رفت و عرضه داشت: «پدر جان! سلمان از چادر پر وصله ى من درشگفت است، در حالى كه به خدا سوگند پنج سال است كه من در خانه ى على به سر مى برم و از مال دنيا تنها پوست گوسفندى داريم كه روزها شترمان را بر آن علوفه مى خورانيم و شب ها خود بر روى آن مى خوابيم و بالش ما پوستى پر شده از ليف خرما است.» [بحارالانوار، ج 43، ص 88.] اين زهرا عليهاالسلام است كه اين گونه قاطع و صريح مى گويد: «انى لا احب الدنيا»؛ [الغدير، ج 2، ص 318. مقصود از دنيا در اين كلام زهرا عليهاالسلام دنياى وصفى است نه اسمى. به عبارت ديگر مقصود تعلق هاى دنياست وگرنه خود دنياى خاكى كه محل نزول ملائكه و انبيا و متجر اولياء الله و مسجد احباء الله است و به هر حال مشتى سنگ و خاك بيش نيست. به بيان ساده تر فرق است بين اين كه «دنيا» غايت انسان باشد يا ظرف عمل انسان.] من دنياى «دنياپرستان» را دوست ندارم. و باز هم اوست كه طنين فريادش هنوز از گلدسته هاى مسجد مدينه، آن جا كه از
سختى هاى رسول صلى الله عليه و آله در دار دنيامى گويد، به گوش مى رسد: «خداوند او را با رحمت و رأفت خويش به جوار ابديش قبض روح نمود و از مشقت و رنج و درد اين دنيا و تحمل وزر و وبال آن آسوده ساخت و مشمول رضوان و خشنودى خود نمود». [«قبضه الله اليه قبض رأفة و اختيار و رغبة و ايثار فمحمد من تعب هذه الدار فى راحة قد حف بالملائكة الابرار و رضوان الرب الغفار و مجاورة الملك الجبار» (سخنرانى زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه).]

آيا گوش شنوايى هست؟

عمران بن حصين مى گويد: روزى از روزها پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا ميل دارى با هم از فاطمه ديدار كنيم؟ گفتم: بلى. آن گاه به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى خانه ى فاطمه عليهاالسلام رفتيم. پيامبر صلى الله عليه و آله چون به درب خانه ى فاطمه عليهاالسلام رسيد براى دخول اجازه خواست. فاطمه عليهاالسلام رخصت داد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا با كسى كه همراه من است وارد شوم؟ فاطمه عليهاالسلام گفت: به خدا سوگند! لباس مناسبى براى پوشش ندارم. پيامبر صلى الله عليه و آله عباى مندرس خود را به او داد و فرمود: با آن سرت را بپوشان. آنگاه با هم به درون حجره شديم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دخترم چگونه اى؟ گفت: درد مى كشم و گرسنه هستم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خشنود نيستى كه بانوى بانوان جهان باشى؟

فرمود: پدر! مگر مريم دختر عمران بانوى بانوان نيست؟ پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود: او بانوى بانوان عصر خود بود، اما تو بانوى بانوان همه ى تمامى زنانى و شوهرت در دنيا و آخرت بزرگ است. [مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 323، بحارالانوار، ج 43، ص 37 و ج 39، ص 278 و ج 37، ص 68.]

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر زهرا عليهاالسلام وارد شد و حالش را پرسيد. جواب داد: حالم اين گونه است كه مى نگريد، با عبايى زندگى مى كنيم كه نصف آن زيرانداز ماست و بر روى آن مى نشينيم و نصف ديگر آن روانداز ماست كه بر روى خود مى كشيم. [«حالنا كما ترى فى كساء نصفه تحتنا و نصفه فوقنا».]

در يكى از روزهاى گرم، على عليه السلام داخل منزل شد و از زهرا عليهاالسلام غذايى خواست. زهرا عليهاالسلام جواب داد. «در خانه چيزى نداريم و من دو روز است كه با بهانه هاى گوناگون فرزندانم- حسن و حسين- را به گونه اى سرگرم مى كنم تا زياد بى تابى نكنند». [بحارالانوار، ج 41، ص 257 «ما عندنا شى ء و اننى منذ يومين اعلل الحسن والحسين».]

روزى ديگر فرزندان فاطمه عليهاالسلام همين كه چشمشان به پيامبر صلى الله عليه و آله افتاد به سوى او شتافتند و پس از آن كه روى دوش پيامبر صلى الله عليه و آله جاى گرفتند، از رسول خدا صلى الله عليه و آله نانى براى خوردن خواستند. پيامبر در همان حال به فاطمه عليهاالسلام فرمود: دخترم به بچه ها غذايى بده. زهرا عليهاالسلام گفت: در خانه ى ما چيزى جز بركت رسول خدا صلى الله عليه و آله وجود ندارد. [بحارالانوار، ج 25، ص 252 «ما فى بيتى شى ء الا بركة رسول الله».]

فاطمه عليهاالسلام در جاى ديگر مى گويد: «صبح كرديم در حالى كه چيزى در خانه ى ما نبود تا رفع گرسنگى كنيم و در همه حال خداى را سپاس گزاريم». [«اصبحنا و ليس فى بيتنا شى ء يذوقه ذائقتى و انا لنحمد الله تعالى».]

گاهى كه پدرش وضعيت آنان را سؤال مى كرد، مى گفت: پدر جان! سه روز است كه غذا نخورده ايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت گرسنگى بى تاب شده و هم اكنون مانند جوجه هاى پر كنده از گرسنگى به خواب رفته اند». [«يا ابه ان لنا ثلاثا ما طعمنا طعاما و ان الحسن والحسين اضطربا على من شدة الجوع ثم رقدا كانهما فرخان منتوفان» (بحارالانوار، ج 43، ص 72).]

او در كلامى ديگر به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گويد: «اى رسول خدا! به خدا قسم در خانه ى على پنج روز است كه صبح كردم بدون غذا، و هيچ غذايى را در دهان
نگذاشته ايم. نه گوسفندى داريم نه شترى، نه غذايى و نه آبى». [«والله ما اصبح يا نبى الله فى بيت على طعام و لا دخل بين شفتى طعام منذ خمس ولالنا ثاغية و لا داغية و لا اصبح فى بيته سفة» (احقاق الحق، ج 17، ص 23).] روزى على عليه السلام فرمود: «فاطمه جان! آيا غذايى هست كه بياورى؟» پاسخ شنيد: «سوگند به آن كه حق تو را بزرگ شمرد! سه روز است كه غذايى كافى در منزل نداريم و سهم خويش از همان مقدار ناچيز را به شما بخشيدم و خود گرسنگى را تحمل كردم.» [«والذى عظم حقك ما كان عندنا منذ ثلاث الا شى ء اثرتك به».]

على عليه السلام مى گويد: چرا به من خبر ندادى؟» زهرا عليهاالسلام مى گويد: «رسول خدا مرا از اين كه چيزى از تو بخواهم نهى و به من سفارش كرد چيزى از پسر عمويت درخواست مكن. اگر چيزى براى تو آورد، بپذير وگرنه تو درخواست چيزى نداشته باش». [«كان رسول الله نهانى ان اسألك شيئا فقال لا تسألى ابن عمك شيئا. ان جائك بشى ء عفوا والا فلا تسأليه» بحارالانوار، ج 14، ص 197.] و آن جا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى ديد على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام جز پوستى كه شب ها بر آن بخوابند و روزها با آن شتر خود را علف دهند، چيزى ديگر ندارند، به دخترش فرمود:

«دخترم! شكيبايى و تحمل داشته باش، زيرا موسى بن عمران ده سال با همسرش زندگى كرد و جز يك قطعه عباى قطوانى فرشى نداشتند». [«يا بنيه اصبرى فان موسى بن عمران اقام مع امرائة عشر سنين مالهما فراش الا عباءة قطوانية» كشف الغمة، ج 2، ص 78. (عباى قطوانيه: اى بيضاء كثير الحمل، يعنى پارچه ى سفيدى كه پرز آن زياد است).]

از همه اين ها كه بگذريم فرق نكردن وضعيت زندگى زهرا عليهاالسلام در قبل و بعد از بخشش فدك به او، بهترين گواه زهد اوست.

به راستى زهرا عليهاالسلام آينه ى تمام نماى زهد است و هرگز بر كسى شكايت نبرد و خدا را شاكر بود و اگر به رسول صلى الله عليه و آله مى گفت، براى تحمل دادن به زنان رسول بود، چنان كه ديگران و امروز ما نيز در نظر است.

السلام عليها يوم ولدت و يوم استشهدك و يوم تبعث حيا.

اللهم اهل بيت الوحى كما نحب فاجعلنا كما يحبون.

ورع زهرا

در زيارت آن حضرت آمده است. «حليفة الورع والزهد». [مفاتيح الجنان، زيارت حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام.] او با ورع و زهد مأنوس و همدم بود.

در مورد ورع بايد بگويم كه ورع غير از تقوا است. اطاعت و انجام اوامر الهى [بحارالانوار، ج 68، ص 196. قال الصادق عليه السلام «اعمل بفرائض الله تكن اتقى الناس».] و ورں كناره گيرى و پرهيز از محرمات است، همان پهلو خالى كردن از گناه و محرمات الهى. در روايات نيز اين گونه آمده است.

الورع اجتناب؛ الورع جنة؛ كف عن محارم الله تكن اورع الناس؛ الذى يتورع عن محارم الله عزوجل، لا ورع كالكف؛ يا موسى ما تقرب الى المتقربون بمثل الورع عن محارمى [ر. ك: ميزان الحكمة، ج 10، تنها در روايت آخر، ر. ك: ج 68، ص 204.]؛ و...
در خطبه ى شعبانيه نيز آمده است. «افضل الاعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم الله

عزوجل» [بحارالانوار، ج 93، ص 358.] يعنى همان كناره گيرى و اجتناب از محرمات الهى و آن چه خدا حرام كرده است.

در روايتى ديگر آمده كه از حضرت صادق عليه السلام سؤال شد: آن مكارم و سجاياى اخلاقى كه انبياء دارند، كدام است؟ همان سجايايى كه اگر كسى آن را داشت بايد شاكر باشد و اگر نداشت بايد با تضرع آن را از خدا بخواهد. حضرت در جواب ويژگى هايى را برشمردند و در ابتداى آن ها ورع را يادآور شدند. [امالى شيخ مفيد، مجلس 23.]

از تفسير و توضيح ورع كه بگذريم بحث از مراحل، آثار و موانع آن از بحث هاى لطيفى است [ر. ك: ميزان الحكمة، ج 10؛ بحارالانوار، ج 68 ص 194.] كه در جاى ديگر بايد از آن گفت و گو كرد.

اخلاص زهرا

بيچاره بعضى از كلمات! چه بر سرشان كه نيامده! بعضى از آن ها آن قدر از معناى خود تهى شده اند كه بايد به حال شان رقت برد. اين تحريف در معنا، هم در مفاهيم سياسى و اجتماعى هم چون استعمار دموكراسى و آزادى راه پيدا كرده است و هم در مفاهيم و حقايق مذهبى.

ما هر آن كه صداى خود را آهسته كند، مؤمن مى دانيم و آن كه به كار كسى كارى نداشته باشد، متقى! و هر كه كلاه خود كج بگذارد زاهد! و آن كه بگويد من به خاطر خدا كار مى كنم، مخلص.

ما اين كلمات را آن قدر ساده بكار برده ايم و تصورمان درباره ى آنها سطحى است كه اگر بشنويم معنا و حقيقتى غير از اين كه تا حال شنيده ايم دارند، باورمان نمى شود و چه بسا برآشوبيم يا تصور كنيم كه مى خواهند به كلمات رنگ و لعابى تازه بخشند. بيچاره اخلاص كه از اخلاص تهى شده.

اگر بتوان از علايم، عوامل، [زهرا عليهاالسلام در خطبه ى غرائش در مسجد مدينه، روزه را يكى از عوامل استحكام و استقرار اخلاص مى داند. «والصيام تثبيتا للاخلاص».] مراحل، [اخلاص سه مرحله دارد: در عمل، كه خوب و بد، حق و باطل مخلوط نشوند و آميخته نباشند. در نيت، كه از خوف جهنم و عشق به بهشت به مرحله بالاتر راه بيابد. در دعاى مكارم آمده است: «و انته بنيتى الى احسن النيات»، نيت مرا به عالى ترين نيت ها برسان. در دين، آن هم با اين تعبير (مخلصا له الدين). اين نوع تعبير هر نوع التقاطى گرى و نؤمن ببعض و نكفر ببعض را نفى مى كند.] موانع و آثار اخلاق يا از تفوت مخلص و مخلص به بهانه ى اين كه جاى بحث آن اين جا نيست، گذشت، اما از توضيح «حقيقت اخلاص» نمى توان درگذشت. حقيقت اخلاص، فقط خدا را در نظر داشتن است و فقط براى او كار كردن. [ر. ك: ميزان الحكمة، ج 3، صص 63 و 64.]

اخلاص، آزادى از وابستگى به مدح و ستايش ديگران است [ر. ك: ميزان الحكمة، ج 3، صص 63 و 64.] و خالى بودن از هواى نفس. [ر. ك: ميزان الحكمة، ج 3، صص 63 و 64.]

اخلاص يكى بودن ظاهر است و باطن، درون است و برون. و زهرا عليهاالسلام در اوج قله ى اخلاص بود.

او در جواب پدرش كه مى فرمود: دخترم! هم اكنون جبرييل در نزد من است و از جانب خدا پيام آورده كه هر چه بخواهى تحقق مى يابد، مى گويد مرا جز ذات او هيچ تمنايى نيست. [«لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم»، رياحين الشريعة، ج 1، ص 105.]

او با اين كه سه روز بود خود و فرزندانش هيچ نخورده بودند، پيراهنش را نزد

/ 61