زهرا و فرزندانش - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«السلام عليك يا رسول الله عنى و عن ابنتك النازلة فى جوارك والسريعة الحاق بك، قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى ورق عنها تجلدى... فلقد استرجعت الوديعة و اخذت الرهينة. اما حزنى فسرمد و اما ليلى فمسهد الى ان يختار الله لى دارك التى انت بها مقيم و ستنبئك ابنتك بتضافر امتك على هضمها... والسلام عليكما سلام مودع لا قال و لا سئم...» [نهج البلاغه ى فيض، كلام 193؛ امالى مفيد، ص 281؛ بحارالانوار، ج 43، صص 193 و 210. «درود بر تو اى رسول خدا، از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمد و خيلى زود به تو پيوست. اى رسول خدا شكيبايى من از مفارقت و جدايى برگزيده ى تو كم گرديده و طاقت و توانايى من از رفتن او از دست رفت... همانا امانت- فاطمه عليهاالسلام- پس گرفته و گروگان دريافت شد ولى در اين مصيبت همواره بعد از اين در اندوه بوده، شبم به بيدارى خواهد گذشت، تا اينكه خداوند براى من سرايى كه تو در آن اقامت گزيده اى اختيار نمايد و مرا به تو ملحق فرمايد و به همين زودى دخترت به تو خبرخواهد داد از اجتماع امت بر ستم به آن مظلومه- حقش را نشناخته پهلويش را شكسته و جنينش را سقط و خانه اش را آتش و فدكش را غصب كردند-... و بر هر دوى شما درود باد، درود و وداع كننده ى با محبت و دوستى نه درود خشمگين و رنجيده و دلتنگ. پس اگر بروم نه از بى علاقگى است و اگر بمانم نه از بدگمانى است و آن چه خداوند به شكيبايان وعده داده. من از نزد شما مى روم در حالى كه همواره و همه جا به ياد شما هستم».]

زهرا و فرزندانش

در اين قسمت اگر چه مى توان از مهربانى زهرا عليهاالسلام با فرزندان خود و نوازش [بحارالانوار، ج 43، ص 286.] آنان سخن گفت. تا آنجا كه حتى به على عليه السلام وصيت مى كند كه پس از من با دختر خواهرم ازدواج كن كه او بر فرزندان من مهربان تر است. حتى در وصيتش به على عليه السلام او را سفارش مى كند به مهربانى [بحارالانوار، ج 43، ص 217.] و خير و نيكويى [بحارالانوار، ج 79، ص 27، «اوصيك فى ولدى خيرا».] درحق فرزندانش. و باز تا آنجا كه براى شفاى فرزندانش نذر مى كند [شأن نزول سوره ى هل اتى (تفسير نور الثقلين).] و بر مصايب حسين عليه السلام مى گريد [بحارالانوار، ج 43، ص 249.] و حسن عليه السلام را به نزد رسول صلى الله عليه و آله مى آورد تا براى شفايش دعا كند. [بحارالانوار، ج 59، ص 104، «قالت يا رسول الله ادع الله لابنك ان يشفيه».] همين است كه او را حانيه [بحارالانوار، ج 43، ص 17.] (بسيار مهربان بر همسر و فرزندان) مى نامند. و يا مى توان از بازى كردن او با فرزندانش و داستان ها و شعرهايى كه براى آنان
مى خواند [بحارالانوار، ج 43، ص 286.] و يا از ايجاد رقابت و قضاوت [رسول براى تشويق حسنين عليهماالسلام به خطاطى و ايجاد رقابت بين آن دو فرمود: هر كس خط او زيباتر است قدرت او بيشتراست. حسنين عليهماالسلام هر كدام خطى نوشتند اما رسول صلى الله عليه و آله قضاوت نكرد و آن دو را به مادرشان هدايت كرد. مادر در ابتدا گفت من چه مى توانم بكنم و چگونه ميان دو كودكم داورى كنم؟ اما بعد از مدتى راهى به خاطرش آمد و گفت عزيزانم من دانه هاى اين گردن بند را پاره كرده و بر سر شما مى ريزم هر كدام از شما كه دانه هاى بيشترى جمع كند خط او بهتر و قدرت او بيشتر است. (بحارالانوار، ج 43، ص 309).] بين آنان و... سخن گفت. بسيار مى شد كه با مناجات ها و گريه هاى شبانه ى مادر، بچه ها از خواب بيدار مى شدند. حسن عليه السلام مى گويد:

در يك شب جمعه ديدم مادرم در محراب عبادت ايستاده و تا طلوع صبح در ركوع و سجده بود و همه را دعامى كرد. گفتم: ما در چرا براى خود چيزى نخواستى؟ گفت: پسر جانم اول همسايه بعد خودت. [بحارالانوار، ج 43، ص 81.]

زهرا عليهاالسلام در هنگام غروب نمى گذاشت بچه ها بخوابند و اگر در خواب بودند آنان را بيدار مى كرد؛ [دعائم الاسلام، ج 1، ص 282.] زيرا آن وقت، هنگام استجابت دعاست. و هم چنين در شب هاى قدر آنان را با غذاى سبك دادن بيدار نگاه مى داشت. [دعائم الاسلام، بحارالانوار، ج 94، ص 10 (به نقل از دعائم الاسلام)، مستدرك الوسايل ج 7، ص 470.]

او بچه ها را زياد به ياد رسول صلى الله عليه و آله مى انداخت [مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 118، «اين ابوكما الذى كان يكرمكما و يحملكما مرة بعد مرة؟ اين ابوكما الذى كان اشد الناس شفقة عليكما...؟»، كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم كه شما را عزيز و گرامى مى داشت و همواره شما را روى دوش خود مى گرفت...؟»] و به سفارش پدر بچه ها را دسته گلى خشبو مى دانست [بحارالانوار، ج 43، ص 281، «قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: الولد ريحانة و ريحانتاى الحسن والحسين عليهماالسلام»؛ زهرا عليهاالسلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرزند دسته گلى است خوشبو و حسن و حسين دسته گل خوشبوى من هستند.] و آنان را براى ياد گرفتن قرآن و دعا به نزد آن
حضرت مى فرستاد. [مسند احمد حنبل، ج 1، ص 236 و ج 5، ص 230؛ الذرية الطاهرة، دولابى، ص 149، «عن فاطمة الكبرى بنت محمد صلى الله عليه و آله ان رسول الله كان يعوذ الحسن والحسين و يعلمهما هؤلاء الكلمات كما يعلمهما السورة من القرآن. يقول اعوذ بكلمات الله التامة من شر كل شيطان و حامة و من كل عين لامة»؛ فاطمه عليهاالسلام فرمود پدرم براى حسن و حسين تعويذ مى نوشت و به آنها اين كلمات را تعليم مى داد آن چنان كه آنان را سوره اى از قرآن آموزش مى داد.]

اما به اعتقاد من مهم تر از اين همه، ذكر اين نكته است كه او توانسته خودش را وعاء و ظرف امامت [پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام در جواب سرزنش و حسادت عايشه به خديجه عليهاالسلام، اينگونه فرمود: «ان بطن امك كان للامامة وعاء»، مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 335.] قرار دهد و با اطاعت و تقوايش توانسته ادامه ى رسول صلى الله عليه و آله و مادر تمامى ائمه و قائم آل محمد صلى الله عليه و آله مهدى (عج) باشد. «والله ما ينال احد عندالله عزوجل الا بطاعته» [بحارالانوار، ج 43، ص 231، به خدا قسم هيچ كس به مقامات و مواهب الهى دست نمى يابد مگر به اطاعت و عمل.] و همين است كه حسين عليه السلام در صحراى تفتيده ى كربلا آن گاه كه بر نيزه ها تكيه داده فرياد مى زند. هيهات كه زير بار ذلت بروم. من شهامت، حريت و كرامت خود را مرهون پاكدامنى و طهارت مادرم زهرا مى دانم. [«هيهات منا الذلة يابى الله لنا ذلك و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت...»، مقتل خوارزمى، ج 2، ص 7.]

انفاق زهرا

زهرا عليهاالسلام به ما آموخت كه براى رسيدن به خوبى ها بايد از خوشى ها گذشت. (لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون). [آل عمران، 92.]

او به ما آموخت ملاك انفاق، دارايى ها نيست كه توانايى هاست: (لو انتم تملكون خزائن رحمة ربى اذا لامسكتم خشية الانفاق) [اسراء، 100.]؛ اگر شما تمامى گنجينه هاى آسمان و زمين را هم داشتيد، باز بخل مى ورزيديد نه به اين كه نداريد- كه داريد بلكه از انفاق مى ترسيد.

او به ما آموخت كه مى توان با گذشتن از پيراهن عروسى [پيشتر در بحث از«زهد زهرا عليهاالسلام» به منابع اين دو اشاره شد.] يا گلوبند [پيشتر در بحث از «زهد زهرا عليهاالسلام» به منابع اين دو اشاره شد.] و حتى طعام و قرصى نان، قلوبى را تأليف كرد و آنها را با اسلام گره زد و آشتى داد.

روزى زهرا عليهاالسلام دو دستبند نقره و گوشواره و پرده اى را كه به تازگى سهم على عليه السلام از غنايم شده بود، براى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرستاد و پيام داد. «تقرأ عليك ابنتك السلام
«و تقول اجعل هذا فى سبيل الله»؛ دخترت به تو سلام مى رساند و مى گويد اين ها را نيز در راه خدا انفاق كن.

رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از مشاهده ى اين بخشش سه بار فرمود: «فداها ابوها)؛ [بحارالانوار، ج 43، ص 20 و 83.] پدرش به فداى او. او حتى در وصيتش از على عليه السلام مى خواهد كه بخشى از اموال وى را بين زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و زنان بنى هاشم تقسيم كند. [بحارالانوار، ج 43، ص 218 و ج 29، ص 125.]

از اين ها كه بگذريم انفاق درآمد فدك و اختصاص ندادن چيزى از آن را براى خود و خانواده اش و تغيير نكردن وضع زندگى اش قبل و بعد از بخشش فدك، بهترين شاهد بر وسعت بخشش هاى اوست. همان فدكى كه درآمدش را از بيست و چهار هزار دينار تا هفتاد هزار دينار نوشته اند. [ر. ك: پاورقى بحث «فدك» از همين كتاب.]

در روايت است كه هر ساله حضرت تنها به اندازه ى قوت خود از درآمد فدك برمى داشت و بقيه را بين فقرا تقسيم مى كرد و تا هنگام رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله اين شيوه ادامه داشت. [بحارالانوار، ج 29، ص 118 «... و كان كل سنة كذلك، و ياخذ منه قوتها».] چشمان بسيارى از نيازمندان منتظر سر رسيدن درآمد فدك بود تا از بخشش فاطمه عليهاالسلام زندگى خود را به سامانى برسانند.

ايثار زهرا

اگر سلمان از ايثار زهرا عليهاالسلام در شگفت است، [بحارالانوار، ج 43، ص 88.] تعجبى نيست كه خدا هم بر بزرگى اين ايثار، رسولش را زير بارش بى امان وحى مى گيرد.

(و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة). [هر چند خود به چيزى نيازمند باشند، ديگران را بر خود مقدم مى دارند. (حشر، 9).]

(و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا). [براى رضاى خدا- و يا عليرغم نيازى كه خود دارند- خوراكشان را به نادار و بى سرپرست و دربند مى دهند. (دهر، 8).]

روزى مردى گرسنه در مسجد به پا خاست و از گرسنگى به رسول صلى الله عليه و آله شكايت برد. رسول صلى الله عليه و آله به سراغ زنانش فرستاد، جواب دادند. غير از آب چيزى نداريم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند. چه كسى او را امشب ميهمانى مى كند.

على عليه السلام گفت: من يا رسول الله! و كمى بعد وارد منزل شد و از فاطمه عليهاالسلام پرسيد: آيا غذايى در منزل داريم؟

زهرا عليهاالسلام جواب داد. «ما عندنا الا قوت الصبية و لكنا نؤثر به ضيفنا»؛ [بحارالانوار، ج 36، ص 59.]

در خانه غذايى نيست مگر به اندازه ى خوراك دختر بچه، اما امشب آن را ايثار كرده و گرسنگى را تحمل مى كنيم و همين مقدار غذا را نيز به ميهمان مى بخشيم.

صبح هنگام اين آيه بر رسول صلى الله عليه و آله نازل شد: (و يؤثرون على انفسهم...) و خدا بر اين همه ايثار درود فرستاد و آن را ستود.

داستان شأن نزول سوره ى «دهر» را همه شنيده ايم، فرزندانى كه مريض اند و نذرى كه به اشاره ى رسول صلى الله عليه و آله براى شفاى آن دو مى شود و آن گاه بچه ها شفامى يابند و خانه اى كه در آن- جز عشق خدا- هيچ نيست. و هنگام وفاى به عهد است. با زحمت زياد و رنج فراوان تنها قرص نانى تهيه مى شود و در هنگام افطار- تا سه روز پياپى- سائلى در خانه ى اميد را مى كوبد، نگاه ها به هم گره مى خورد، همه نان ها را پس مى زنند و لحظه اى بعد صداى پاى عابرى خوشحال كه گويا چيزى در بغل دارد و دوان دوان و دعا گويان از كوچه مى گذرد، به گوش مى رسد. در خانه صداى آشنايى مى گويد. چراغ ها را خاموش كنيد شايد بچه ها به خواب روند!! خانه در سرورى مسرور فرومى رود و عطر دل انگيزى فضا را پر مى كند. ملايك بر اين همه ايثار اشك شوق مى ريزند و خاك خانه را به تبرك برده تا توتياى چشم كنند. و خداوند از اين همه ايثار آن چنان مسرور گشته كه در دم فرمان چراغانى هفت آسمان را صادر مى كند و به ملايكه خويش فخر مى فروشد كه نگفتم: من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد! و آن گاه بر اهل خانه سلام مى فرستد و رسولش را به چنين
اهل بيتى تبريك [«خذها يا محمد هناك الله فى اهل بيتك»، تفسير كشاف، ج 4، ص 670؛ بحارالانوار، ج 35، ص 247.]

گفته و او را زير بارش وحى مى گيرد.

(يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا- و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا. انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاءا و لا شكورا- انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا...).

كسانى كه تا سر حد ايثار حركت كرده اند و هيچ مزد و سپاسى نمى خواهند، با اين همه نه تنها مغرور نيستند كه خائفند. آن هم دو خوف؛ خوف از آن روز و خوف از رب. خوف از كوتاهى اعمال و بلندى اهداف. [اين خوف دوم در ظرف روزى سخت جلوه مى كند. اين خوف حتى در فرض عصمت و تطابق عمل با توانايى شكل مى گيرد كه تمامى اعمال و افعال و طاعات تو به اندازه ى مطلوب تو نيست و قرب و لقا و رضا و رضوان با اين پس اندازها دست يافتنى نيست.]

همين است كه خدا خود ساقى آنان مى شود: [فضه اگر چه در اصل ايثار و عمل با اهل بيت (عليهم السلام) سهيم است، اما در اين سوره داخل نيست؛ زيرا اعمال يكسان و برابر، ارزش ها و اجرهاى يكسان و برابرى ندارند. عمل هم چون اسكناس است كه ارزشش به پشتوانه ى آن است. آن چه به عمل ارزش مى دهد: جهت و هدف عمل، نيت ها و انگيزه ها، بينش و دركى نسبت به آثار و عمل و شكل و كيفيت عمل است.

تفاوت جهت ها و انگيزه ها، و تفاوت درك ها از رابطه ها و آثار يك عمل، روى كيفيت و شكل عمل اثر مى گذارند. بى جهت نيست كه «ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين» زيرا على عليه السلام در اين ضربه اين همه را در نظر دارد و مى بيند و اين است كه به همين اندازه بهره برمى دارد.

سر اين كه افضل الاعمال در روايات گوناگون، متعدد آمده و كارهاى زيادى به عنوان افضل الاعمال معرفى شده، شايد همين است كه نسبت به افراد و زمان هاى مختلف نظر دارد.]

(و ساقهم ربهم شرابا طهورا). [دهر (انسان)، 21.]

- عرب تازه مسلمانى در مسجد از مردم كمك خواست، پيامبر صلى الله عليه و آله به ياران خود نگريست، سلمان برخاست تا نياز آن سايل را بر طرف كند. هر جا رفت با دست خالى
بازگشت و به هر جايى سركشيد تا شايد از كسى كمكى بگيرد. هنگامى كه با نااميدى به طرف مسجد مى آمد، نگاهش به خانه ى فاطمه عليهاالسلام افتاد. با خود گفت: خانه ى اميد همين جاست.

درب را كوبيد آن گاه داستان عرب مستمند را شرح داد. فاطمه عليهاالسلام فرمود:

«يا سلمان والذى بعث محمدا بالحق نبيا ان لنا ثلاثا ما طعمنا و ان الحسن والحسين قد اضطربا على من شدة الجوع، ثم رقدا كانهما فرخان منتوفان ولكن لا ارد الخير اذا نزل الخير ببابى»؛

اى سلمان! سوگند به آن كه محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برگزيد، سه روز است كه غذا نخورده ايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت گرسنگى بى قرارى مى كنند و خسته و مانده به خواب رفته اند، اما من، خيرى را كه درب منزل مرا كوبيده رد نمى كنم.

آن گاه پيراهن خود را به سلمان داد تا با گرو گذاشتن در مغازه ى شمعون يهودى، مقدارى خرما و جو قرض بگيرد.

سلمان فارسى مى گويد: پس از دريافت جو و خرما به طرف منزل فاطمه عليهاالسلام آمدم و گفتم دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله مقدارى از اين غذاها را براى فرزندان گرسنه ات بردار. پاسخ داد:

«يا سلمان هذا شى ء امضيناه لله عزوجل لسنا ناخذ منه شيئا» ، اى سلمان! اين كار را فقط براى خداى بزرگ انجام داديم و هرگز چيزى از آن برنخواهيم داشت. [بحارالانوار، ج 43، ص 73.]

روزى پيرى فرتوت با لباسى ژنده به مسجد درآمد و بانگ برآورد. اى رسول خدا! مردى هستم گرسنه، برهنه، فقير، سيرم كن، بپوشانم بى نيازم كن.

/ 61