لكل اجتماع من خليلين فرقه لكل اجتماع من خليلين فرقه و كل الذى دون الفراق قليل و كل الذى دون الفراق قليل
و ان افتقادى فاطما بعد احمد و ان افتقادى فاطما بعد احمد دليل على ان لا يدوم خليل دليل على ان لا يدوم خليل
نخست سوره ى دخان، بيان نغز و زيبايى دارد كه نقلش مناسب به نظر مى رسد: «تسمية سيدة نساء العالمين به ليله بطريق مجاز است. و مى تواند كه علاقه ى اين مجاز اين است كه آن حضرت مانند شب به حجاب عصمت مستور و مخفى است...و ضمير انزلناه، راجع است به اميرالمؤمنين عليه السلام. و ظاهرا حاصل معناى آيات اين باشد كه قسم به محمد و به وصى او اميرالمؤمنين عليه السلام كه تزويج كرديم اميرالمؤمنين را به فاطمه ى زهرا و به تحقيق ما انذار كننده ايم عباد را در باب امامانى كه از سيده ى نساء العالمين عرصه جهان را منور مى سازند، زيرا كه هر كه قبول ولايت ايشان نكند به عذاب ابد معذب خواهد گشت. و در فاطمه ى زهرا عليهاالسلام جدا كرده مى شود هر امام حكيم دانا؛ يعنى از بطن او بيرون مى آيند از امام حسن تا قائم آل محمد صلى الله عليه و آله». [تفسير لاهيجى، ج 4، صص 101- 102.] مرحوم خاتون آبادى از علماى سده ى يازدهم در ساعت متعلقه ى به صديقه ى كبرى عليهاالسلام سخنى مناسب با گفتار مذكور دارد: «ساعت آخر شب يعنى يك ساعت قبل از طلوع فجر كه بهترين ساعات و محل استجابت است مختص آن حضرت است. و وجه اختصاص او به آن ساعت مستورى اوست از ديده ى نامحرمان. و اشاره به اين است آيه ى مباركه ى (انا انزلناه فى ليلة مباركة...فيها يفرق كل امر حكيم) پس ليله ى مباركه آن حضرت است و مرجع انا انزلناه، نور امامت است؛ يعنى فروفرستاديم ما گوهر امامت را در درج رحم فاطمه ى زهرا كه ليله ى مباركه عبارت از اوست». [جنات الخلود- جدول فاطميه- ص 18.] پس باطن ليله ى مباركه، فاطمه ى صديقه عليهاالسلام است كه حقايق قرآن در صدف و جود او تجلى حاص پيدا كرده و جمعى كه بيان گر معارف و حقايق اين كتابند از نسل او به وجود آمده اند. [براى اطلاع از حقيقت ليلة القدر و تاويل آن به فاطمه ى زهرا عليهاالسلام ر. ك: انسان و قرآن، آية الله حسن زاده آملى. صص 231- 255.] خنك آنان كه اسوه و مقتداشان زهراى اطهر است. بيچاره ما كه اسم پيروى از زهرا عليهاالسلام را يدك مى كشيم.
تكيه گاه
رسول صلى الله عليه و آله و زهرا عليهاالسلام دو تكيه گاه على عليه السلام و دو بال پرواز او بودند. بنابراين با از دست دادن اين دو، على عليه السلام بى بال و پر و تنها شد. على عليه السلام مى گويد: رسول صلى الله عليه و آله اين تنهايى را از قبل به من خبر داده بود. از اين رو آن گاه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دار دنيا رفت، على عليه السلام گفت: اين يك تكيه گاه من بود كه فروريخت، و آن گاه كه فاطمه عليهاالسلام نيز از دستش رفت، گفت: اين هم تكيه گاه ديگرم بود. [امالى صدوق، ص 116، معانى الاخبار، ص 403، بحارالانوار، ج 43، ص 173؛ تذكره الخواص، ص 320؛ تاريخ دمشق، ترجمة الامام الحسين (تحقيق محمودى)، ص 120؛ مناقب خوارزمى، ص 58؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 62؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 361 (و بسيارى منابع ديگر. ر. ك: فاطمة الزهراء عليهاالسلام، علامه ى امينى، ص 58). «فلما قبض رسول الله صلى الله عليه و آله قال على عليه السلام هذا احد ركنى الذى قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله فلما ماتت فاطمة عليهاالسلام قال على عليه السلام هذا الركن الثانى الذى قال رسول الله صلى الله عليه و آله».] در ميان همه ى جلوه هاى تابناك روح بلند فاطمه عليهاالسلام، اين ويژگى كه او تكيه گاه و هم پرواز روح بلند على عليه السلام است از همه شگفت انگيزتر است. او در كنار على عليه السلامتنها يك همسر نبود كه على عليه السلام پس از او همسران ديگرى نيز داشت. على عليه السلام به او به ديده ى يك دوست و آشناى دردها و درمان هاى بزرگش و امين خلوت بى كرانه و اسرار آميزش و سرانجام يك همدم و تنها تكيه گاهش مى نگريست. به راستى، تنها خدا مى داند كه در فراق فاطمه عليهاالسلام بر على عليه السلام چه گذشت و تنها على عليه السلام مى داند كه چه كسى را از دست داده است.
قدر اين يك دانه گوهر را على دانست و بس
آرى آرى، قدر گوهر را كه داند؟ گوهرى
آرى آرى، قدر گوهر را كه داند؟ گوهرى
آرى آرى، قدر گوهر را كه داند؟ گوهرى
علم زهرا
صادق آل محمد صلى الله عليه و آله گويد: «لولا ان الله تبارك و تعالى خلق اميرالمؤمنين لفاطمة ما كان لها كفوا على ظهر الارض من آدم و من دونه»؛ [الكافى، ج 1، ص 461؛ بحارالانوار، ج 43، صص 10 و 107. و بدون قسمت آخر] على ظهر الارض من آدم و من دونهبحارالانوار، ج 43، صص 97 و 141 و 145، كنوز الحقايق، مناوى، ص 124.
اگر خداى تبارك و تعالى على را نيافريده بود براى فاطمه هيچ همتا و نظيرى نبود، از آدم گرفته تا ديگران. مطابق اين حديث صحيح از امام صادق عليه السلام نه تنها هر گونه كمال علمى، بلكه هر گونه كمال عملى نيز كه براى على عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام ثابت شود، [مانند همتايى آنان با قرآن «حديث ثقلين» و همانندى آنان با سفينه نوح كه حركت و سكون آن با نام خدا بود، نه با علل و عوامل طبيعى، «مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح...» و يا ملاك حق و باطل بودن و... به هر حال آنچه در آيات و روايات و زيارت جامعه در شأن اهل بيت آمده است، شامل زهرا عليهاالسلام نيز مى شود.] حضرت فاطمه عليهاالسلام همسان اميرالمؤمنين عليه السلام مشمول آن مقام هاى منيع خواهد بود. علاوه بر اين صحيحه- كه نه تنها علم بى كران زهرا عليهاالسلام كه جامع ديگر فضايل او نيز هست- روايات فراوان ديگرى هم در خصوص علم زهرا عليهاالسلام وارد شده كه با هم به برخى از آنها مرور مى كنيم، شايد كمى بيشتر با عظمت هاى آن بانوى دو عالم
آشنا شويم. فاطمه عليهاالسلام را از آن رو فاطمه عليهاالسلام ناميدند كه پروردگار از دانش خود آن قدر به او نوشاند كه از هر استادى بى نياز شد. [بحارالانوار، ج 43، ص 13.] فاطمه عليهاالسلام به على عليه السلام گفت: نزديك بيا تا تو را از آن چه واقع شده و آن چه اكنون مى شود و آن چه تا روز قيامت واقع خواهد شد، با خبر كنم. [«نادت فاطمة ادن لاحدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن الى يوم القيامة حين تقوم الساعة» بحارالانوار، ج 43، ص 8، ح 11.] فاطمه عليهاالسلام را بدان سبب بتول ناميدند كه از نظر فضل و دين و حسب، سرآمد تمامى زنان بود. [«سميت فاطمة عليهاالسلام البتول لانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا» بحارالانوار، ج 43، ص 15، ح 13.] خداوند ده چيز را به ده زن تفضل كرد و براى فاطمه عليهاالسلام-همسر على عليه السلام- دانش را. [«ان الله اعطى عشرة اشياء لعشرة من النساء... والعلم لفاطمة زوجة المرتضى» بحارالانوار، ج 43، ص 34.] روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله از يارانش پرسيد: خير زن در چيست؟ ياران در جواب درماندند. على عليه السلام به نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و از او پرسيد. وى جواب داد. خير زن در اين است كه مردان او را نبينند و او هم مردان را نبيند على عليه السلام بازگشت و جواب داد. رسول پرسيد:چه كسى تو را آگاه كرد؟ على عليه السلام گفت: فاطمه عليهاالسلام. رسول صلى الله عليه و آله فرمود: او پاره ى وجود من است. [حلية الاولياء، ج 2، ص 40.] زنى خدمت زهرا عليهاالسلام رسيد و مسايل دينى بسيارى پرسيد. زهرا عليهاالسلام همه را پاسخ داد و در پايان با گشاده رويى گفت: هر گاه سؤالاتى داشتى بيا و بپرس. همه را پاسخ خواهم گفت: [بحارالانوار، ج 2، ص 3، و نيز ر. ك: «ادب زهرا عليهاالسلام» در همين نوشته.] از برخى روايت ها استفاده مى شود كه زهرا عليهاالسلام از سوى پدرش مرجع پاسخ گويى به پرسش ها و مسايل زنان بوده است. اما بهترين نمونه و شاهد بر علم بى كران زهرا عليهاالسلام همان خطبه ها و سخنرانى هاى اوست. به ويژه خطبه ى آن حضرت در مسجد مدينه در مقابل مهاجر و انصار، در احتجاج با ابوبكر. اين خطبه همتا و هم پاى برخى خطبه هايى است كه اميرالمؤمنين بيست و پنج سال بعد براى اهل كوفه مى خواند. مى توان بند بند اين خطبه را با فقرات برخى خطبه هاى نهج البلاغه مقايسه كرد تا به عمق اين معنا و صحت اين ادعا پى برد، [ر. ك: وحى و رهبرى، آية الله جوادى آملى، مقاله ى سوم، حضرت زهرا عليهاالسلام، ص 225 «همتايى اميرالمؤمنين و صديقه ى كبرى در تبين معارف الهى».] هم چنان كه مى توان دعاهاى وارده از زهرا عليهاالسلام و مضامين بلند آن را با ادعيه ى وارده از على عليه السلام و ديگر امامان معصوم مقايسه كرد تا باز هم به همين نتيجه رسيد. [ر. ك: وحى و رهبرى، آية الله جوادى آملى، مقاله ى سوم، حضرت زهرا عليهاالسلام، ص 225 «همتايى اميرالمؤمنين و صديقه ى كبرى در تبين معارف الهى».] بى جهت نيست كه آن حضرت را «ام الفضايل» و «ام العلوم» [اين دو از كنيه هاى آن حضرت است (رياحين الشريعة، ص 9).] مى نامند. به راستى كه ما را از علوم و فضايل بى كران زهرا عليهاالسلام و از هدايت و معارف بلند او محروم ساختند.