لما أجمع ابوبكر و عمر [اين كلمه فقط در «الاحتجاج» آمده است.] على منع فاطمة عليهاالسلام فدكا و بلغها ذلك، [در «دلائل الامامة» عبارت از آغاز تا اين جا بدين گونه است: لما بلغ فاطمة عليهاالسلام اجماع ابى بكر على منعها فدك و انصرف عاملها منها...] لاثت خمارها على رأسها، [در «دلائل الامامة» و «كشف الغمة» عبارت «على راسها» نيست.] و اشتملت بجلبابها، [اين عبارت فقط در «الاحتجاج» آمده است.] و أقبلت فى لمة من حفدتها و نساء قومها، [«كشف الغمة»: و نساء قومها، تجرأ دراعها و... (ادراع: جمع درع به معنى الثوب).] تطا ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول الله صلى الله عليه و آله، [«بلاغات النساء»: ما تخرم من مشية رسول الله صلى الله عليه و آله شيئا.] حتى دخلت على ابى بكر و هو فى حشد من المهاجرين [«دلائل الامامة»: و قد حفل حوله المهاجرين...، كشف الغمة: قد حشد المهاجرين.] و الانصار و غيرهم. [عبارت «و غير هم» فقط در «الاحتجاج» آمده است.] فنيطت دونها ملاءة فجلست، [در «كشف الغمة» از عبارت «فنيطت»تا اينجا اين گونه آمده است. فضرب بينهم بريطة بيضاء و قيل قبطية. (الريطة: الازار؛ القبطية: ثياب بيض رقاق من كتان سوبة الى القبط)] ثم انت انة أجهش القوم لها بالبكاء فارتج المجلس، ثم أمهلت هنية [اين كلمه در «دلائل الامامة» و «بلاغات النساء» نيامده است. در «كشف الغمة» آمده است: طويلا.] حتى اذا سكن نشيج القوم و هدات فورتهم، افتتحت [در «دلائل الامامة» از عبارت «حتى اذا سكن» اينگونه آمده است. حتى هدأت فورتهم و سكنت روعتهم و افتتحت الكلام فقالت... (الروعة: الفزعة). در «بلاغات النساء» آمده است. حتى سكن نشيج القوم و هدأت فورتهم فافتتحت...، در «كشف الغمة» آمده است. حتى سكنوا من فورتهم ثم قالت....] الكلام بحمد الله و الثناء عليه و الصلاة على رسول الله صلى الله عليه و آله، فعاد القوم فى بكائهم. فلما أمسكوا عادت فى كلامها، فقالت:
لغات
أجمع: تصميم نهايى را گرفت، قصد كرد. لاثت: پيچيد، بست جمع كرد. خمار: پارچه اى كه زنان با آن سر خود را مى پوشانند، سرپوش، روسرى. جلباب: پارچه ى بلندى كه زنها بر سر مى اندازند و سينه و پشت آن ها را مى پوشاند، لباس گشاد، رداى ويژه، چادر. لمة: جماعت، دوستان، مونس و همدم. حفدة: ياران، دوستان، خدمتگزاران. تطاء: گام مى نهاد. ذيول: لباس ها، پيراهن ها. تخرم: از الخرم به معناى ترك كردن، كاستن، روى گرداندن. ذيل: ذيل الثوب يعنى دامن لباس بلند شد تا به زمين كشيد. تطأذيوها يعنى در هنگام را ه رفتن پايش را روى لباس هايش مى گذاشت و آنها را لگدمال مى كرد. اين يا به خاطر بلند بودن لباس هاى حضرت است و يا كنايه اى از شدت ناراحتى و هجوم مصائب بر آن حضرت، به طورى كه نمى تواند قامت خود را راست كند. حشد: جماعت، گروه، جمعيت. نيطت: آويخته شد. ملاءة: پرده، حجاب. ان: آه كشيدن، ناليدن. أجهش: گريه ى سوزآور و هيجان انگيز كرد. ارتج: به خروش آورد، به اضطراب و هيجان آورد. هنيئة: وقت و زمان اندك. نشيج: صداى همراه با گريه و ناله، زارى. هدأت: آرام گرفت. فورة: جوشش و اضطراب، شدت. 1. خروش زهرا عليهاالسلام در مسجد آنگاه كه ابوبكر و عمر تصميم نهايى خود را در مورد غصب فدك از حضرت زهرا عليهاالسلام گرفتند و اين خبر به آن حضرت رسيد، سر خود را پوشاند و لباسى بر تن كرد، و به همراه زنانى از خويشان و ياران خود براى اعتراض به ابوبكر، راه افتاد. هنگام راه رفتن، لباس حضرت به زمين كشيده مى شد و پايين لباس زير پايش مى رفت، راه رفتن وى چنان بود كه گويا پيامبر صلى الله عليه و آله راه مى رود. ابوبكر با جمعى از مهاجران و انصار و ديگر افراد نشسته بودند كه حضرت وارد شد، با آمدن وى پرده اى ميان او و مردم آويخته شد. حضرت زهرا عليهاالسلام نشست و چنان ناله از سوز دل سر داد كه تمامى مردم را به گريه واداشت و مجلس را به خروش آورد. آنگاه لحظه اى درنگ كرد تا صداى ناله هاى مردم به خاموشى گراييد و از جوش و خروش افتاد. با آرامش مجلس، حضرت صحبت خود را با حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر آغاز كرد. مردم (با شنيدن نام پيامبر صلى الله عليه و آله) بار ديگر شروع به گريه كردند، و حضرت براى بار دوم ساكت شد، و هنگامى كه مردم آرام گرفتند، صحبت خود را از سر گرفت و چنين فرمود:
الحمد و الثناء
الحمدلله [«دلائل الامامة»: ابتدء بالحمد لمن هو أولى بالحمد و المجد و الطول، ثم قالت: الحمدالله....] على ما أنعم، و له الشكر على ما ألهم، و الثناء بما قدم، من عموم نعم ابتدأها، و سبوغ آلاء أسداها، و تمام منن اولادها. [«دلائل الامامه»: و احسان منن والاها.] جم عن الاحصاء عددها، نأى عن الجزاء أمدها، [«كشف الغمة»: مزيدها، «دلائل الامامة»: عن المجازاة امدها.] و تفاوت عن الادراك أبدها، [«بلاغات النساء». آمالها.] و ندبهم لاستزدتها بالشكر لاتصالها، [در «دلائل الامامة» از عبارت «و ندبهم»تا اينجا بدين گونه آمده. استدعى الشكور بافضالها...، در «بلاغات النساء»: و استثن الشكر بفضائلها، در «كشف الغمة»: و استتب الشكر بفضائلها.] و استحمد [«كشف الغمة»: واستخذى الخلق بانزالها، و استحمد... (استخدى: انقاد).] الى الخلائق باجزالها، و ثنى [«دلائل الامامة»: و امر.] بالندب الى أمثالها.
لغات
سبوغ: فراخى و فراوانى نعمت ها، كامل كردن نعمت ها، سرشار بودن. آلاء: جمع ألى (با فتح و كسر همزه)، نعمت ها، رزق و روزى ها. أسدى: بخشيدن، نيكى و احسان. اولى: نيكى و احسان كرد. منن: جمع منت، نعمت هاى گرانقدر و سنگين، نيكويى و احسان. جم: زياد شد، فراوان گشت. نأى: دور است. أمد: غايت و انتهاى يك چيز. تفاوت: دور شدن، دور شدن چيزى از انسان به گونه اى كه دسترسى به آن ممكن نباشد (مفردات راغب). ابد: ازلى، هميشگى، دائمى، پيوسته، روزگار. ندب: دعوت كرد، فراخواند. اجزال: عطاى فراوان، سرشار گرداندن، زياد كردن. ثنى: ثنى بالامر يعنى آن كار را دوبار انجام داد يا كارى را انجام داد و كارى ديگر را بر آن افزود، تكرار كرد. 2. ستايش و سپاس ستايش خدا را بر آن چه ارزانى فرمود، و شكر او را بر آن چه الهام كرد، سپاس بر آنچه از پيش عطا فرمود؛ از نعمت هاى بى منتهايش كه بر ما آغازيد و عطاهاى فراوانى كه بخشيد، و مواهب كامله اى كه پياپى پاشيد، نعمت هايى كه از شمار بيرون، و جبرانش از توان افزون، و درك انتهايش غير مقدور است. بندگان براى فزونى نعمت ها و دوام عطا يا به شكر خويش، [كه افزايش نعمت در گرو آن است، لئن شكرتم لازيدنكم (سوره ابراهيم، آيه ى 7).] و بر نعمت هايى فراوان و سرشارش به ستايش خويش فراخواند، و درخواست پياپى را مايه ى افزايش بيش تر نعمت ها قرار داد.
الشهادة على التوحيد و حقيقتها
و أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريك له، [«دلايل الامامة» بدون «وحده لا شريك له».] كلمة جعل الاخلاص تأويلها، و ضمن القلوب موصولها، و أنار فى التفكر [«بلاغات النساء». و أنى فى الفكرة. «دلائل الامامة» و «كشف الغمة». و ابان فى الفكر.] معقولها. الممتنع من الابصار رويته، و من الالسن صفته، و من الاوهام كيفيته. [«دلائل الامامة». و من الاوهام الاحاطة به.] ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها، و أنشأها بلا احتذاء أمثلة امتثلها، كونها بقدرته، و ذرأهابمشيته من غير حاجة منه الى تكوينها، و لا فائدة له فى تصويرها، الا تثبيتا لحكمته، و تنبيها على طاعته، و [در «بلاغات النساء» از عبارت «كان قبلها» تا اين جا اين گونه آمده. قبله و احتذاها بلا مثال لغير فائدة زادته الا اظهارا...، و در «كشف الغمة»: كان قبله و أنشأها بلا احتذاء مثله و سماها بغير فائدة زادته الا اظهارا...، و در «دلائل الامامة». كان قبلها و أنشأها بلا احتذاءامثلة وضعها لغير فائدة زادته الا اظهارا....] اظهارا لقدرته، و تعبدا لبريته، و اعزازا لدعوته. [«دلائل الامامة» و «كشف الغمة». لاهل دعوته.] ثم جعل الثواب على طاعته، و وضع العقاب على معصيته، [در «كشف الغمة» از عبارت «على طاعته» تا اين جا اين گونه آمده. لاهل طاعته و وضع العذاب على اهل معصيته...، و در «بلاغات النساء». على طاعته والعقاب....] ذيادة [در «دلائل الامامة» و بعضى نسخ «الاحتجاج» اينگونه آمده، ولى در ساير نسخه ها «زياده» با «ز» آمده است، كه به نظر مى رسد در اين جا مناسب نباشد.] لعباده عن نقمته، و حياشة [«بلاغات النساء»: جياشا.] لهم الى جنته. لغات تا ويل: بازگرداندن، سرانجام مال، واقعيت، حقيقت. ضمن: الشى ء الوعاء: آن چيزى را در ظرف گذاشت. موصول: وصل شده، پيوند خورده، نتيجه، سرانجام. انار: روشن كرد، درخشان نمود. معقول: آنچه انديشه شود. امثلة: نمونه ها. امتثلها: نمونه گيرى كرد. تكوين: پديد آوردن. تصوير: صورت دادن به مواد. حكمت: در برابر عبث. هر كارى كه دارى هدف صحيح و عقلى باشد. تعبد: خضوع و تذلل. ابتدع: آفريدن، خلق كردن. احتذاء: پيروى كردن، اقتدا كردن. ذرأها: آفريد. اعزاز: گرامى داشتن، استوار و محكم ساختن. ذيادة: (از ذود) راندن، طرد كردن. حياشة: سوق دادن به طرف چيزى، كشاندن و بردن. 3. شهادت بر توحيد و حقيقت آن و گواهى مى دهم كه معبودى نيست جز خداى يگانه ى بى انباز، كلمه اى كه حقيقتش را اخلاص [مقصود رهايى از شرك ها و ذات اقدس الهى را خالص و منزه از همه ى نقايص دانستن؛ چنان كه امام اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: و «و كمال توحيده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه».] قرار داد، و شور وصلش را در دل ها نهاد، و عقلا نيتش (يا انتخابش) را در انديشه گزارد. خدايى كه ديدگان را توانايى ديدار، زبان ها را ياراى گفتار، و كمان ها را شايستگى پندار (ذات) او نيست همو كه بر نيستى لباس هستى پوشاند و بى هيچ نمونه اى آن را آفريد، آن را با قدرتش پديد آورد، و با اراده اش ايجاد كرد، بى آن كه به آفرينش آنها نيازش افتد، و از اين نقش زدن طرفى بندد، جز براى اثبات حكمتش، و هشيارى بر طاعتش، و آشكاركردن قدرتش، و واداشتن بر بندگى اش، و ارج نهادن به دعوتش. سپس پاداش را بر طاعتش و كيفر را بر عصيانش نهاد تا بندگانش را از عقوبتش رهاند و به بهشتش كشاند.