تغيير نقشه - چشمه در بستر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه در بستر - نسخه متنی

مسعود پورسیدآقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين عوامل باعث شد كه انصار بر مهاجران و قريش پيش دستى كرده و جلو بيافتند. اگر انصار به جاى جمع شدن در سقيفه، همراه سپاه اسامه خارج شده بودند و يا به دفن و تجهيز رسول صلى الله عليه و آله مى پرداختند، منافقان به اين زودى موفق به غصب خلافت نمى شدند و باز، اگر پس از شكست در سقيفه، به دعوت هاى على عليه السلام و استغاثه هاى زهرا عليهاالسلام گوش مى دادند و به حمايت على عليه السلام برمى خاستند، نه خود نابود مى شدند و نه اهل بيت از خلافت كنار گذاشته مى شدند. آنان به جاى بازگشت از اشتباه خويش، در مقام توجيه و در واقع براى قطع كردن رگ غيرت و احساسات مردم مى گفتند: اگر على عليه السلام زودتر آمده بود، ما با او بيعت مى كرديم؛ اما، اكنون ديگر بيعت خود را نمى شكنيم! [شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 13.] غافل از اين كه اين توجيهى بيش نبود، گويا از ياد برده بودند كه پيشتر در غدير با على عليه السلام بيعت كرده بودند و پيش از آن هم در عقبه.

تغيير نقشه

به عنوان آخرين حربه قرار بر اين شد كه با انكار فوت رسول خدا صلى الله عليه و آله مانع خلافت على عليه السلام شوند تا اين كه دو نفر از انصار مخفيانه از سقيفه خارج شده و خود را به عمر و ابوبكر رسانده و آن دو را در جريان گذاشتند. [تا ريخ الخميس، ص 167؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 38 به نقل از طبرى، ج 3، ص 218 (بر طبق اين نقل، ابتدا عمر از جريان انصار با خبر شد و او بود كه ابوبكر را آگاه كرد.)؛ انساب الاشراف، ج 71 ص 581 (بر طبق اين نقل ابتدا ابوبكر با خبر شد).] ابوبكر كه يكى از مغزهاى طراح اين باند بود متوجه شد كه مى توان خلافت را اين گونه هم ربود. اين بود كه بلافاصله نقشه را تغيير داد و پس از ديدار از جنازه ى پيامبر صلى الله عليه و آله از خانه خارج شد و عمر را ديد كه شمشير كشيده و فرياد مى زد: «به خدا سوگند! پيامبر نمرده، او زنده است و برمى گردد و هر كس كه بگويد او مرده، با همين شمشير او را خواهم كشت». وى را به آرامش دعوت كرد و آنگاه ادامه داد: اى كسى كه سوگند ياد مى كنى، هر كس محمد صلى الله عليه و آله را مى پرستيد پس او مرده است و هر كس خدا را مى پرستد پس او نمى ميرد.

خداوند فرموده: (انك ميت و انهم ميتون) و فرموده (افان مات او قتل انقلبتم
على اعقابكم). [الطبقات، ج 2، صص 266- 267؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 422.] و بدين وسيله او را متوجه ساخت كه نقشه عوض شده و اين در حالى بود كه «عمرو بن زائده» همين آيات را براى عمر خوانده بود، اما او قانع نشده بود. [الغدير، ج 7، ص 184؛ به نقل از منابع اهل سنت. گويا عمر از ياد برده بود كه در جنگ احد در هنگام فرار، فرياد زده بود: «ما ارى رسول الله الا قد قتل» (بحارالانوار، ج 28، صص 389 و 390- پاورقى- به نقل از الطبقات و منتخب كنز العمال و سيره ابن هشام و تاريخ طبرى) البته بعدها در توجيه اينكه چرا در هنگام فوت رسول آنگونه گفته بود مى گفت: من گمان مى كردم كه پيامبر پس از همه اصحابش خواهد مرد!! «و لا يموت حتى يكون آخرنا» (همان و نيز الجمع بين الصحيحين، به نقل از اثبات الهداة، ص 338) غافل از اين كه اگر اين گونه باشد پيامبر هرگز نخواهد مرد؛ زيرا همواره اصحابى جديد خواهد يافت. به راستى كه دروغ گو رسوا است.]

عمر تا اين آيات را از زبان ابوبكر شنيد خود را به غش زد، او را به بيرون جمعيت بردند. مردم به عزادارى و على عليه السلام و اهل بيت نيز به دفن و تجهيز پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول گرديدند. مثلث ابوبكر، عمر و ابوعبيده، با شتاب خود را به سقيفه رساندند و در راه قرارها را گذاشتند و اگر ابوعبيده، در زمان عمر به سبب طاعون نمرده بود بدون شك خلافت به عثمان نمى رسيد، و همين گونه است «سالم مولى حذيفه» اين دو نفر از اصحاب صحيفه بودند و عمر خود بارها از مرگ اين دو اظهار تأسف مى كرد.

سخنرانى ابوبكر در سقيفه

اشاره است به سخنرانى ابوبكر در سقيفه در جمع انصار. او در قسمتى از خطبه ى خود چنين گفت:

«اگر خزرج داوطلب اين مقام بشود، مسلم است كه اوس تن در نخواهد داد و همچنين اگر اوس داوطلب شود، بديهى است كه خزرج تن در نخواهد داد. در نتيجه زد و خورد و كشتارى در ميان دو قبيله روى خواهد داد كه هيچ گاه فراموش نشود و جراحت هاى علاج ناپذيرى وارد خواهد آمد. و اگر كسى از ميان شما برخيزد و صدايى بلند كند، مثل اين است كه در ميان چنگال شيرى گرفتار شده باشد كه مهاجر او را بجود و انصار او را مجروح كند». [البيان والتبيين، ج 3، ص 181 (ان هذا الامر ان تطاولت اليه الخزرج لم تقصر عنه الاوس و ان تطاولت اليه الاوس لم تقصر عنه الخزرج و قد كانت بين الحيين قتلى لا تنسى و جراح لا تداوى، فان نعق منكم ناعق فقد جلس بين لحى اسد يضغمه المهاجرى و يجرحه الانصارى)؛ تاريخ اسلام، دكتر حسن ابراهيم حسن، ج 1، ص 204 «حذر (ابوبكر) الانصار ان وليته الاوس ان تنفس اليها الخزرج، و ان وليته الخزرج ان تنفس عليها الاوس».]

اين سخنان به خوبى نشان مى دهد كه چگونه ابوبكر با مكر و شيطنت بين اوس و خزرج اختلاف مى اندازد و چگونه دو دسته ى رقيب را به جان يكديگر انداخته و رگه هاى تعصب جاهلى را زنده مى كند و آنچه را كه رسول صلى الله عليه و آله سال ها براى آن خون دل خورده بود بر باد مى دهد و رگه هاى كهن تعصب جاهلى را از نو رنده مى كند. اين بود كه «ابن دأب عيسى بن زيد» گفت: «فرماهم بالمسكته!»يعنى ابوبكر آخرين تيرى را كه در تركش داشت عليه اين جمعيت به كار برد. [براى آگاهى بيشتر از جريان سقيفه و تحليل خطبه ابوبكر به كتاب سقيفه از علامه ى مظفر مراجعه شود.]

حيله

ابوبكر بعد از سخنرانى خطاب به انصار گفت: «اى جماعت! من انتخاب يكى از اين دو نفر- عمر و ابوعبيده- را به مصلحت شما مى دانم. با هر يك از اين دو كه مى خواهيد بيعت كنيد». آن دو هم مطابق قرار آنچه ابوبكر به آنان حوالت داده بود، به خودش پاس دادند و گفتند: «نه! به خدا قسم ما هيچ كدام با بودن تو، عهده دار اين امر نمى شويم. تو يار غار پيامبرى. دستت را بيش آور تا با تو بيعت كنيم» و آن گاه به طرف ابوبكر حركت كردند.

اوسى ها كه مى ديدند نزديك است سعد بن عبادة؛ رييس خزرج، خليفه شود و از اين امر ناراحت و نگران بود، حال كه مى ديدند خلافت از دست آنان پريد، در دل مسرور شدند. از اين رو براى آن كه اولين كسانى باشند كه با ابوبكر بيعت كنند تا در نتيجه به پست هاى حساس ترى دست يابند، كوشيدند زودتر از عمر و ابوعبيده خود را به ابوبكر رسانده و با او بيعت كنند. [شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 10.]

خزرجى ها نيز براى آنكه عقب نمانند، شتاب كردند و البته حسادت «بشير بن سعد»خزرجى به پسر عموى خود «سعد» و رقابت بين آن دو بر اين شتاب بى تأثير نبود [هم چنان كه «حباب بن منذر» در همان سقيفه به «بشير» گفت: تو از روى حسادتى كه با «سعد» داشتى با ابوبكر بيعت كردى. (الامامة و السياسة، ص 8؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 10).] و چون او، خود، نيز ادعاى رياست خزرج را داشت، در اين ميان تنها سعد بن عباده، رييس خزرجى ميان دست و پا له شد [(بعد أن داسوا سعد بن عباده و وطئوا بطنه) اثبات الوصية، ص 116؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 40.] و هر چه فرياد مى زد، كسى به دادش نمى رسيد. اولين كسى كه از قبيله اوس با ابوبكر بيعت كرد، «اسيد بن حضير» بود. را ى همين بود كه نيازهاى او را بر طرف ساختند و عمر حتى پس از مرگش، تمامى ديون او را پرداخت كرد. [الفائق فى غريب الحديث، ج 1، ص 108.]

كودتاى سقيفه به همين سرعت شكل گرفت و به همين دليل عمر هميشه مى گفت: «امر ابوبكر در سقيفه ناگهانى شكل گرفت و خدا ما را از شرش حفظ كرد!!».

كودتا

اشاره است به «فلتة» و ناگهانى بودن كودتاى سقيفه و بيعت با ابوبكر. و اول كسى كه به آن اعتراف كرد، خود او بود. [انساب الاشراف، ج 1، صص 590 و 591؛ ابن ابى الحديد، ج 2، ص 50.] عمر هم هميشه مى گفت: «كانت بيعة ابى بكر فلتة و قى الله المسلمين شرها و من اتى (اودعاكم الى) مثلها فاقتلوه». [مسند احمد، ج 1، ص 55؛ صحيح بخارى، ج 10، ص 44؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 220؛ الطبقات، ج 3، ص 343؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 40؛ ايضاح ابن شاذان، ص 134؛ الصواعق المحرقه، ص 21؛ تاريخ الخلفاء ص 67؛ انساب الاشراف، ج 1، صص 583 و 591.]

بيعت ابوبكر شتاب زده و ناگهان (بدون مشورت) بود و خداوند مسلمانان را از شر آن حفظ كرد و هر كس به اين شكل در انتخاب خليفه عمل كند، او را بكشيد.

اين شتاب و عجله براى تصاحب خلافت تا آن جا بود كه هيچ كدام از ابوبكر و عمر و عايشه در دفن رسول خدا شركت نداشتند. [(ان ابابكر و عمر لم يشهدا دفن النبى). كنزالعمال، ج 3، ص 410. ر. ك: عبدالله بن سبأ، ص 101.] عايشه مى گويد: ما از دفن پيامبر آگاه نشديم مگر آن گاه كه صداى بيل ها را شنيديم. [سيره ى ابن هشام، ج 4، ص 313؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 568؛ المصنف ابن ابى شيبة، ج 14، ص 586، ح 18892؛ و نيز ر. ك: عبدالله بن سبا، ص 101.] زهرا عليهاالسلام نيز در سخنرانى
كوتاهى در هنگام هجوم به خانه اش فرمود: «لا عهد لى بقوم اسوأ محضرا منكم، تركتم رسول الله جنازة بين ايدينا و قطعتم امركم بينكم لم تستأمرونا و صنعتم بنا ما صنعتم و لم تروا حقنا». [امالى مفيد، ص 50؛ بحارالانوار، ج 28، ص 232؛ الامامة و السياسة، ص 19. (من هيچ اجتماعى را بدتر از اين اجتماع را به ياد ندارم. جناره رسول خدا را نزد ما رها كرديد و به جانب سقيفه شتافتيد و بى مشورت ما بين خود هر چه خواستيد، كرديد و حق مسلم ما را به ما بازنگردانديد). ]

مياندار

مراد «اولى» است.

اولين نفر

اشاره به اولين كسى كه با ابوبكر در مسجد رسول صلى الله عليه و آله بيعت كرد كه به گفته ى على عليه السلام آن پير «شيطان» بود. [كتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 597؛ الكافى، ج 8 (روضه)، ص 343؛ الاحتجاج، ج 1، ص 205؛ بحارالانوار، ج 28، ص 263.] او هنگام بيعت با ابوبكر گفت: مدت ها چشم

انتظار خلافت تو بوده ام... و آن گاه پس از بيعت، آهسته زير لب گفت: «يوم بيوم آدم». يك روز به روز آدم (كه سبب گرديد با سجده نكردن به او از بهشت رانده شوم. حال امروز با اين كار سبب گرديدم كه ابناى بشر از بهشت رانده شوند).

سلمان و سقيفه

اين كلام سلمان بود به آنانى كه شتابان و موفق از سقيفه بازمى گشتند و آن را با لحنى گوشه دار و تعبيرى پرمعنا به زبان فارسى گفت تا عمق احساس و دردش را بهتر بيان كند، او گفت: «كرديد و نكرديد»!. [الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 192 (ط جديد)؛ بحارالانوار، ج 28، ص 193؛ شافى ص 401؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 591؛ ايضاح ابن شاذان، ص 457.] و مقصودش اين بود كه كرديد آن چه خود مى خواستيد و نكرديد آن چه رسول خدا صلى الله عليه و آله از شما خواسته بود و با كنار گذاشتن على عليه السلام، هنوز از عمق فاجعه و محروميت همه انسان ها براى هميشه غافليد.

/ 61