حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
قدما معتقد بودند كه از اخلاط اربعه و طبايع اربعه مزاجي به وجود مي آيد كه داراي خصوصياتي مثلا درجه اي از حرارت و درجه اي از رطوبت و درجه اي از يبوست و امثال اينهاست ، با يك اخلاطي يعني ميزان معيني از خون و ميزان معيني از صفرا و ميزان معيني از بلغم ، و اگر اين مزاج از بين برود و منعدم شود حيات از بين مي رود و انسان مي ميرد . ولي آيا اين مزاج يك حد معين و مشخص است ؟ مثلا نسبتي از آب و خاك و هوا و آتش كه مزاج را تشكيل مي دهد ؟ نسبتي رياضي و دقيق است كه اگر يك ذره بهم بخورداين مزاج معدوم مي شود ؟ يا نه ، مزاج يك عرض عريضي دارد . يعني آب از يك حد نبايد كمتر باشد و از حدي نبايد بيشتر باشد ، يعني بين الحدين دارد ، و همچنين خاك و هوا و آتش . مزاج يك حالت متوسط ميان دو حد است ، نه اينكه يك حد معيني باشد . لهذا حرارت بدن بالا و پائين مي رود و تا مقداري از اين بالا و پائين رفتن ، مزاج باقي است .اما اگر از آن درجه نهائي بالاتر رفت ديگر حيات قابل ادامه نيست ، و يك درجه معين از حرارت است كه از آن نبايد پائين تر برود و اگر پائين تر برود ديگر ادامه حيات ممكن نيست . وقتي مي گوئيم زمان ، مكان و وضع از مشخصات هستند ، معنايش اين است كه شي ء بدون زمان و مكان و . . . نمي تواند متشخص و موجود باشد ، يعني زمان ما ، مكان ما . . . در تشخص معتبر است . پس اگر گفته شود اين شي ء كه مشخصاتش متغير است ، تشخصش باقي است يا باقي نيست ؟ جواب اين است كه هم باقي است و هم باقي نيست . هيچ مشخصي به آن دقتي كه بخواهيد باقي نيست ، ولي در عين حال اين شي ء در هيچ حالي خالي از هيچ يك از اين مشخصات نيست ، يعني هر كدام را بطور فرد ما دارد.پس جسم دائما مشخصاتش تغيير مي كند در عين حال هيچ وقت هم خالي از مشخصات نيست . پس در شي ء ، مشخصات معتبرند بوجهي و غير معتبرند بوجهي ، معتبرند بوجه العموم و غير معتبرند بوجه الخصوص .نظير همان چيزي كه ما در موضوع حركت گفتيم كه ماده باقي است بوجه و باقي نيست بوجه آخر ، باقي است بوجه العموم ( چون در ضمن صوره ما باقي است ) ، باقي نيست بوجه آخر . اين نيز يك مطلبي كه ايشان اينجا گفته اند .