بقاي هيولي به بقاي فصل اخير
تا اينجا مي خواست بقاي هيولي را به اين شكل توجيه بكند كه هيولي مع صوره ما موجود است ، پس موضوع باقي است به اعتبار صوره ما . بعد از اين مرحوم آخوند ، بدون اينكه در كلامش نشان بدهد كه از مطلبي به مطلب ديگريالبته محشين و شارحان مرحوم آخوند مثل حاجي و آقا علي مدرس در " بدايع الحكم " توضيح داده اند كه از بيانات مرحوم آخوند مطالب مختلف و گوناگوني استفاده مي شود ، از جمله حاشيه مرحوم حاجي كه در اينجا هست . رفته است ، به مطلب ديگري وارد شده است و سخن رنگ ديگري به خودش مي گيرد و مي گويد : مي دانيم كه حقيقت هر شي ء فصل اخير آن چيز است ، يعني اگر فصل اخير باشد تمام حقيقت شي ء هست و اگر نباشد هيچ نيست ، نه اينكه جزئش نباشد . يعني مادامي كه فصل اخير شي ء باقي استهويت شي ء هم باقي است ( 1 ) . به نظر من ارتباط اين حرف با مسأله بقاء موضوع اين است كه ما مي خواستيم هيولي را به تبع صوره ما محفوظ نگهداريم و آن صوره ما همان مواد بود ، يعني مواد ثانويه نه اوليه ، يعني هيولي مع جسميه ما باقي است ، و اين كافي است در بقاء هيولي .حالا يك قدم جلوتر مي رويم و مي گوييم : آن چيزي كه اصل و اساس است فصل اخير و صورت اخير است . چون صورت اخير هميشه باقي است ، هيولي با صورت شخصي واقعي باقي است . پس اصلا در اينجا فرض صوره ما وجهي ندارد ( 2 ) .
1 - منطقيين مي گفتند كه حد تام شي ء با جنس و فصل هر دو است . اگر شي ء را به جنس تنها تعريف بكنيم حد ناقص است و اگر به فصل تنها هم تعريف بكنيم همين جور است . بعد حرف ديگري پيدا شده است كه فصل به تنهائي تمام حقيقت شي ء است نه جزء حقيقت . براي اينكه فصل شامل تمام كمالات گذشته هست و از آن جمله كمال جنس .
يعني اين جور نيست كه فصل ضميمه مي شود به معناي جنسي و در خود فصل معناي جنسي وجود ندارد ، همچنان كه در جنس معناي فصلي وجود ندارد ، نه ، اينطور نيست ، در ناطق معناي حيوانيت هم واقعا گنجانده شده است . بنابراين ما اساسا بايد حرف ديگري بزنيم ، و دعا كنيم هميشه سر فصل اخير سلامت باشد ! 2 - اين مطلب به نظر من همين طور استو سابقا هم نوشته ام و با آقاي طباطبائي هم يك وقت در اين باره صحبت شد ولي ايشان قبول نكردند و در وقت نوشتن " نهايه الحكمه " مي گفتند اين مسأله " حقيقه الشي ء فصله الاخير " از معضلات است ، نمي دانم بالاخره در كتاب نهايه الحكمه مطلب را چگونه حل كرده اند .اصيل نباشد و ماهيت اصيل باشد و تشكيك هم از ذات خودش برخيزد . ولي يك نوع ديگر از تشكيك در ماهيت اشكال ندارد و آن تشكيك در ماهيت به تبع وجود است . يعني ماهيت به ذات خود قابل تشكيك نيست ولي به تبع وجود قابل تشكيك هست . و مانعي ندارد در صورتي كه وجود قابل شدت و ضعف باشد ، ماهيت هم به تبع وجودش يعني بالعرض و المجاز قابل شدت و ضعف باشد .