تلاش غير لازم در اثبات موضوع در حركت كميه - حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تلاش غير لازم در اثبات موضوع در حركت كميه

مرحوم آخوند بعد از اينكه موضوع در حركت جوهريه را به موضوع در كون و فساد نقض كردند وارد اشكال در حركت كميه شدند كه عين همين اشكال در آنجا هم بوده است و شيخ به دليل همين اشكال حركت جوهريه را نفي كردند ، ولي حركت كميه را چون يك چيز محسوسي است نمي توانستند نفي كنندولي در توجيه آن شديدا گير كردند و چند احتمال به نحو " لعل ، لعل " ذكر كردند . اين " لعل " ها نشان مي دهد كه خودش هم ايماني به اين " لعل " ندارد . در آخر هم مي گويند شايد بعدها قضيه حل بشود . شيخ اشراق هم جور ديگري دچار اشكال در حركت كميه شده است . مرحوم آخوند گفت : در حركت كمي هم هيچ اشكالي ندارد . در آنجا هم مقدار از لوازم جسم است . در حركت در مقدار موضوع چيست ؟ جسم بلامقدار موضوع است ؟ يا جسم مع المقدار ؟ جسم بلا مقدار كه نداريم اگر جسم مع المقدار موضوع باشد ، موضوع كه بايد ثابت باشد ، پس جسم با مقدارش بايد ثابت باشد تا حركت در مقدارش واقع شود ، پس مقدار ثابت است و حركت كميه واقع نمي شود . جواب اين است كه در آنجا جسم در مراتب مقدار متحرك است ، ولي آن چيزي كه باقي است جسم مع مقدار ما است .

و همين مطلب در باب فصل و وصل و امثال آن هم از همين قبيل است . تا اينجا يك جوابي است كه مرحوم آخوند به اشكال بقاء موضوع داده است ، كه به اين جواب مي توان اينطور اشكال كرد ( همانطور كه آقاي طباطبائي كرده اند ) كه : چرا مرحوم آخوند خودش را در اين مخمصه انداخته استو خواسته موضوع باقي در حركت جوهريه دست و پاكند ، و طوري جواب داده كه كأنه حرف شيخ را قبول دارد كه ما در تمام حركتها نيازمند به موضوع هستيم كه آن موضوع غير از مافيه الحركه باشد ، و باقي و مستمر هم باشد .

و بعد توجيهي را كه آنها در باب كون و فساد كرده اند ، ذكر كرد و آنرا توجيه كننده حركت كميه و جوهريه دانسته است . ممكن است اين عمل مرحوم آخوند را اينطور توجيه كنند كه مرحوم آخوند خيلي از اوقات براي مطلب حقي از راههاي مختلف اقامه برهان مي كندكه به بعضي از آن راهها نيازي نيست ، يا احيانا بر خلاف مباني خودشان است ، و مقصودش از اين كار اين است كه به مخالفان آن مطلب حق بگويد اين مطلب حتي با مباني شما هم قابل اثبات است . پس ارزش جواب آخوند در اينجا اين مقدار استكه به امثال شيخ با مباني خودشان جواب بدهد و اشكال آنها را بر حركت جوهريه حل نمايد و بگويد حركت جوهريه اشكالي بيش از اشكال كون و فساد شما ندارد . همان جور كه آنجا قائل به موضوع باقي مستمري هستيد كه آن موضوع غير از ما فيه الكون و الفساد مي باشد ، اينجا هم عينا به همان شكل موضوع باقي مستمر داريم يعني اگر بگوييد مسأله صوره ما در مقابل صور شخصيه اعتبار ذهن است 1 ، درست نيست . مثل اين است كه در اين اطاق بطور دائم مثلا در طول سال در هر دقيقه يك فرد بيايد و در همان موقع يك فرد بيرون برود ،آيا مي توانيم بگوييم انسان ما باقي است ؟ البته مي گوييم انسان ما باقي است ، يعني آنرا مانند يك امر باقي فرض مي كنيم ولي بنظر دقيق انسان ما يك امر اعتباري و ذهني است ، بلكه حقيقت اين است كه در هر دقيقه انساني بوده است .

يعني آنچه كه در واقع موجود است ، وجود انسان است به نحو كثرت ، وجود انسان به نحو وحدت كه باقي باشد صرف اعتبار ذهن است . 2 در مدت يك سال انسان در اطاق وجود نداشته است ، بلكه انسانها وجود داشته اند .

و هيچ كدامشان هم در يك سال وجود نداشته اند ، بلكه هر كدام در ظرف يك دقيقه وجود داشته اند . پس اين صوره ما كه ما هم در اينجا مي گوييم ، مخصوصا در كون و فساد جز يك امر انتزاعي چيز ديگري نيست.

ببينيد : حرفهاي مرحوم آخوند پايين و بالا دارد و اين هم به دليل غفلت از حرفهاي خودش نيست ، بلكه به اين دليل است كه گاهي روي مسلك قوم حرف مي زده است . خود مرحوم آخوند در بعضي از كلماتش گفته كه كون و فساد محال است ،به همين دليل كه ماده نمي تواند ضمن صوره ما باشد . اگر ماده بخواهد باقي باشد ، فقط در ضمن صورت واحد متدرج مي تواند باقي باشد ، يا در ضمن يك صورت ساكن ثابت . آقاي طباطبائي نيز در باب قوه و فعل و در باب حركت جوهريه از همهبيشتر به همين دليل تكيه كرده است و همين حرف هم روح حرفهاي ايشان را تشكيل مي دهد ، و مي گويد : يا بايد بگوييم در جوهر اصلا تغييري پيدا نمي شود ، كه اين خلاف ضرورت است ، و اگر پيدا مي شود ، رفتن صورتي و آمدن صورتي محال است . صورت جز اينكه متدرج الوجود باشد فرض ندارد .

خود مرحوم آخوند هم در جايي اين را تصريح مي كند . پس در اين بيان با شيخ مماشات كرده و قائل به لزوم بقاء موضوع شده است كه آن موضوع مغاير با جوهر ما فيه الحركه باشد و آن موضوع مغاير مستمر الوجود هم باشد.

گذشته از اين ، در سه چهار فصل پيش گفت اصلا چيزي در طبيعت باقي و مستمر نيست حتي ماده اولي ، يعني امر باقي و مستمر نداريم ، حتي ماده اولي هم چون ماده اولي اصلا حكمي ندارد و مثل معناي حرفي است كه تابع اسم است .

باقي است به بقاء صورت و فاني است به فناء آن ، متدرج است به تدريج آن و ثابت است به ثبات آن . شما مي آييد به تبع هيولي صوره مايي فرض مي كنيد ، در حالي كه هيولي حكم ندارد . بنابراين مرحوم آخوند كه در جاي ديگر حتي براي هيولاي اولي ثبات و استمرار قائل نيست و بدان تصريح مي كند .

قطعا آنچه را كه در اينجا گفته مماشاه للقوم بوده و خواسته بگويد بر مبناي خود شيخ هم ايراد وارد نيست .

1 - كه اين را هم مرحوم حاجي خواسته توجيه بكند ولي نتوانسته است .

2 - اين حرفي است كه خود مرحوم آخوند در جاهاي ديگر مكرر گفته است و گفته است اين حرف غلط است كه طبيعت يوجد بوجود فرد ما و ينعدم بانعدام جميع الافراد ، بلكه الطبيعه يوجد بوجود فرد و ينعدم بانعدام ذلك الفرد چون طبيعت يعني كلي طبيعي نه واحد است و نه كثير ، واحد است به وحدت افراد و كثير است به كثرت افراد .

/ 93