طبيعت غايتي ماوراي خود دارد - حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طبيعت غايتي ماوراي خود دارد

اين مسئله خيلي مهم است ، و اگر در محل خودش بتوانيم ثابت كنيم كه هر حركتي به عنوان اينكه در مجموع خودش يك طلب است و يك تكامل است و يك كمال تدريجي است ، به اين نتيجه مي رسيم كه حركت بايد به يك كمال غير تدريجي منتهي شود . اگر گفتيم حركت در مجموع خودش يعني به عنوان حركت توسطي ، نياز به يك كمال داردو آن كمال بايد در ماوراء خودش باشد ، در اين صورت حركت در مجموع خودش كمال اول است و احتياج به كمال ثاني دارد . و اگر اين را بگوئيم به يك نتيجه بسيار عالي مي رسيم ، يعني اگر قائل به حركت جوهريه شويم ، ناچار بايد عالم از نظر غايت هم به يك ماوراء برسد .

يعني طبيعت در عين اينكه حركت جوهريه و كمال تدريجي دارد ، در مجموع خودش حتما بايد كمالي را جستجو كند كه آن كمال از سنخ حركت نيست . و معناي اين سخن اين مي شود كه طبيعت در تكامل خودش به امر ماوراء طبيعي مي رسد .

همانطور كه در مورد نفس انسان مي گوئيم جوهر نفس جسمانيه الحدوث و روحانيه البقاء است و اين حركت تدريجي مي رسد به مرحله تجرد ، و چون به مرحله تجرد رسيد ديگر در آن مرحله تكامل نيست بلكه مرحله كمال است ،طبيعت هم مثل اين است كه در دامن خود گوهرهاي غير مادي را پرورش مي دهد . يعني نهايت حركت طبيعت هميشه غير ماده است . اين بحث ، بحث بسيار خوبي است و در كتب فلسفه ما به اين صورتي كه عرض كردم مطرح نيستولي در بعضي حواشي آقاي طباطبائي اين نتيجه گيري شده است كه پس بايد طبيعت منتهي شود به ماوراء خودش . شايد هم در گوشه و كنار كلمات مرحوم آخوند بتوان چنين نظري را پيدا كرد . ولي ما بايد بحث تكامل را بطور مبسوط و مستقل بحث بكنيم . و در اينجا به مناسبت حرف شيخ ، استطرادا اين مقدار را بحث كرديم . باشد . معمولا در باب كيفيات چنين حرفي را مي زنند . ولي ايشان در هيچ جا چنين حرفي را نمي زند ، بخصوص در باب كم و وضع كه وضع ، چيزي باشد غير از وجود جوهر و ضميمه آن شده باشد . وجود وضع يا عين وجود جوهر است و يا لازمه وجود جوهر است ،يعني لازمه اي است كه از وجود جوهر انتزاع مي شود ، بنابراين وجودش عين وجود جوهر است . در باب چنين لوازمي فرض ثبات ملزوم و تحرك لازم نمي شود . مثلا ابوت كه انتزاع مي شود از وجود يك ذات ، كه آب باشد ، اين را با سفيدي كه عارض جسم است مقايسه كنيد .

در باب سفيدي ممكن است كسي قائل شود كه سفيدي يك شي ء است جداي از جسم و علاوه شده بر جسم ، و سفيدي تغيير مي كند در حالي كه جسم به حال خودش باقي است . ولي آيا در ابوت مي شود تغييري فرض كرد بدون اينكه در اب تغيير پيدا شود ؟نه ، ابوت يك نسبت است كه از ذات اب انتزاع مي شود و اگر هم تغييري در آن پيدا شود به تبع منشأ انتزاعش است . ايشان در اينجا نيز به اين حرف تمسك كرده كه از اينجا حركت جوهريه را اثبات كند . با اينكه شيخ چنين حرفي را نزده ولي ايشان به اين حرف استدلال مي كنند . امثال شيخ اگر وضع را لازم وجود جسم دانسته اند منظورشان اين است كه وجودي لازمه وجود ديگر است نه امري كه از آن انتزاع شود .

فصل 31 ( 3 ) علت زمان

در آخر فصل گذشته بعد از بحث در وجود زمان و بحث درباره ماهيت زمان بحثي را پيش كشيدند كه عنوان نداده بودند . آن بحث اين بود كه علت زمان چيست ؟ فاعل زمان چه چيزي مي تواند باشد ؟ چه چيزي مي تواند زمان ساز باشد ؟ اين كه چه چيز زماني مي تواند باشد يك مسأله است ،و چه چيز زمان ساز و موجد زمان مي تواند باشد مسأله ديگري است . در آنجا ايشان به طور كلي بحثي كردند كه زمان از يك جنبه امري باقي و دائم و مستمر است و از جنبه ديگر امري حادث و فاني است . از جنبه اي واحد است و از جنبه ديگر متكثر .

بعد فرمودند : اجمالا فاعل زمان و علت زمان بايد يك امري باشد كه از حيثي دائم و واحد باشد و از حيث ديگر امر متجدد و متكثر . اين مطالب در آخر فصل گذشته بيان شد و در آخر فصل وعده دادند كه با تفصيل بيشتري ذكر كنند .

در اين فصل بحثي در غايت زمان كرده و از شيخ مطالبي نقل كردند و بعد هم از حرف خود شيخ بر خود شيخ ايراد گرفتند . تا رسيديم به اينجا كه از " و ليس كما ظن في المشهور " ( 1 ) شروع مي شود . و حق اين بود كه سر سطر مي بردند . " و ليس كما ظن في المشهور " برگشتي است به همان مطالبي كه در آخر فصل پيش گفته شد . يعني به مباحثي كه راجع به غايت از قول شيخ نقل كرديم . بحث " و ليس كما ظن في المشهور " كه همان بحث فاعل زمان است ، بحث مهمي استو شايد بيش از اندازه اي كه اينجا بحث شده است لازم است بحث شود . اولا مقدمه اي بايد گفت تا مطلب كاملا روشن شود و معلوم گردد دردي كه براي فلاسفه پيدا شده از كجا پيدا شده است .

1 - اين عبارت در جلد سوم " اسفار " ، صفحه 122 قرار دارد .

/ 93