توضيح درباره عنوان اين فصل - حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به نام " تهافت الفلاسفه " و بيست ايراد بر فلاسفه گرفت كه خيلي هم كتابش در دنياي اسلام صدا كرد . و اگر بعدها امثال سهروردي ، خواجه نصير الدين طوسي و تا حدي ابن رشد نيامده بودند شايد غزالي بساط فلسفه را لااقل از دنياي اسلام بر چيده بود . زيرا غزالي خيلي قلم فوق العاده قوي و نيرومندي داشته است . يكي از مسائلي كه غزالي در " تهافت الفلاسفه " به شدت به آن حمله كردههمين مسأله قدم زماني عالم است كه مي خواهيم مطرح كنيم و انصافا در اين مورد فوق العاده دقت و موشكافي كرده . لذا بايد روي حرفهايش فكر كرد . ابن رشد كه جواب داده با اينكه ابن رشد يك فيلسوف است و دنيا نيز او را فيلسوف مي شناسد ، ولي اگر كسي حرفهاي غزالي را و حرفهاي ابن رشد را مطالعه كند ، در مي يابد كه غزالي خيلي قوي تر از ابن رشد است .

در واقع ابن رشد شخصيت مهمي نيست ، اروپائي ها او را بزرگ كرده اند . والا ابن رشد را با معيارها و مقياسهاي فلسفه اسلامي نمي شود يك فيلسوف به حساب مي آورد . او آدمي است متقشر كه فوق العاده به ارسطو متعبد است و مخالف بوعلي . مي گفت : چرا بوعلي در مسائلي با ارسطو مخالفت كرده و به وي فحش مي دهدكه : مگر بالاي حرف ارسطو هم كسي مي تواند حرف بزند ؟ به همين دليل در كتب فلسفه اسلامي شما نامي از ابن رشد نمي بينيد . در تمام حرفهاي صدر المتألهين شايد يك جا يا دو جا از ابن رشد نام برده شده است ، در حالي كه از غزالي كه فيلسوف نيست در " اسفار " مكرر اسم برده شده .

بعضي جاها به او طعن زده و بعضي جاها از او تمجيد كرده است . و ملا صدرا درباره غزالي قضاوتهاي خيلي متباعدي دارد و حقا خود غزالي چنين بوده است كه گاهي در اوج است خصوصا در طرح مباحث عرفاني و گاهي در حضيض است . نتوانسته به غزالي جواب دهد ، اين يك حقيقت است . ما بايد ببينيم از حرفهاي مثل مرحوم آخوند جواب غزالي در مي آيد يا نه . پس روح اين بحث اين است كه زمان نمي تواند از نظر ابتدا انقطاع داشته باشد . البته از نظر انتها هم نمي تواند انقطاع داشته باشد ،ولي فعلا بحث روي ابتداي زمان است . زمان نمي تواند شروع داشته باشد . منتهي اين را به اين تعبير مي گويند كه بر زمان جز ذات باري كه علت زمان است هيچ چيز ديگري تقدم ندارد ، ذات باري يا عقول مجرده يا كلمات الله كه اينها هم برمي گردند به شؤون باري .

پس جز ذات باري و جز مجردات و شؤون ذات باري هيچ چيزي بر زمان تقدم ندارد ، ولي تقدم آنها هم تقدم زماني نيست . چون آنها زماني نيستند .

توضيح درباره عنوان اين فصل

اولا اين مطلب را چرا با اين تعبير ذكر كرده اند ؟ علتش اين است كه متكلمين ( نه غزالي چون غزالي حرف مخصوصي دارد ) حدوث زماني عالم را اين طور بيان كرده اند كه عالم حادث است زمانا . بعد گفته اند معني حدوث زماني چيست ؟حدوث زماني يعني تقدم عدم شي ء بر وجودش . ما كه مي گوئيم فلان شي ء زمانا حادث است يعني عدمش بر وجودش تقدم دارد ، از همين نوع تقدمي كه بحثش را كرديم كه متقدم با متأخر غير قابل اجتماع هستند .

مثلا وقتي مي گوئيم زيد حادث زماني است يعني وجود زيد مسبوق به عدم زيد در زمان پيشين است . پس يك عدم متقدمي بايد قائل باشيم . در مثل زيد كه جزئي از عالم است تقدم عدم زيد بر وجود زيد آنهم تقدم زماني ( يعني تقدمي كه لا يجتمع المتقدم مع المتأخر ) قابل فرض است .

چرا ؟ چون قبل از وجود زيد ، زمان وجود داشته است ، و در آن زمان اشياي ديگر وجود داشته اند . ما از وجود آن زمان و آن اشياي ديگر عدم زيد را انتزاع مي كنيم . پس مي گوئيم عدم زيد تقدم دارد بر وجود زيد.

ولي اين تقدم عدم زيد بر وجود زيد به تبع اين است كه زمان و زمانياتي قبل از زيد وجود دارد . كه عدم زيد به اعتبار آنها يعني به اعتبار زماني كه قبلا وجود دارد تقدم زماني بر وجود زيد دارد . پس متكلمين كه قائل به حدوث زماني عالم هستند ناچار حدوث زماني را هم بايد اين طور تعريف كنند كه زمان مسبوق است به عدم خودش .

نقد نظر متكلمين درباره حدوث عالم

از متكلمين بايد سؤال كنيم و سؤال هم كرده اند كه آيا شما كه مي گوئيد وجود عالم مسبوق است به عدم خودش ، منظورتان به كدام سبق است ؟ به نوعي سبق كه سابق با لاحق مي توانند اجتماع وجود داشته باشند ؟ اگر اين را بگوئيد ، مي شود حدوث ذاتي كه همه قائلند ( 1 ) . اگر بگوئيم عالم كه الان وجود دارد ،در مرتبه قبل از وجودش معدوم بوده ، اين همان حدوث ذاتي است كه فلاسفه هم قائلند . بدون شك متكلمين اين قدر توجه داشته اند كه اين طور نيست . عالم وجودش مسبوق است به عدمش نه به سبق رتبي و سبق علي و معلولي ، بلكه به آن نوع سبقي كه " لا يجامع السابق اللاحق " . نظير سبق عدم زيد بر وجود زيد .

ولي در عين اينكه اين عدمش سابق بر لاحق است به آن سابقيتي كه " لا يجامع السابق " ، در عين حال زماني وجود نداشته ، زيرا اگر زمان وجود داشته باشد ، پس قبل از آن زمان ، زمان بوده و ما مي خواهيم حدوث زمان را بگوئيم ، حدوث زماني عالم را مي گوئيم كه خود زمان هم جزئي از عالم است .

مي خواهيم بگوئيم عالم با همه اجزاي خودش كه يكي از آنها زمان است حادث بحدوث كه عجالتا اسم آن را مي گذاريم حدوث زماني . حادث به حدوث زماني يعني چه ؟ مي گويند يعني حادث بحدوث كه عدمش تقدم دارد بر وجودش ، تقدمي كه " لا يجامع التقدم المتأخر " . چون اگر بگويند تقدمي كه مجامع مي شود با متأخر ، اين مي شودحدوث ذاتي . معناي حرف آنان اين است كه : يتقدم علي الزمان شي ء غير الزمان و هو عدم

1 - تقريبا حدوث دهري ميرداماد هم چنين چيزي است .

/ 93