[ تعيين فاعل الزمان ] - حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بر فرد و براي جنس بر نوع تقدم قائل شويم . ( اين مطلب در كلمات افلاطون مخصوصا زياد است ) . لازمه اين قول اين است كه مثلا بگوئيم جنس مطلوب است كه وجود پيدا كند و به تبع جنس نوع وجود پيدا كرده است و به تبع نوع است كه فرد وجود پيدا كرده است . و اين حرف صحيح نيست .

برعكس ، نوع به تبع فرد وجود مي يابد و جنس به تبع نوع . مبهم به تبع معين وجود پيدا مي كند . مطلوب طبيعت امر نامتعين نيست كه متعين به تبع نا متعين تحقق يابد . هميشه مطلوب طبيعت امر متعين است و نا متعين ( كه قهرا امر انتزاعي خواهد بود ) به تبع امر متعين و بالعرض وجود مي يابد .

مرحوم آخوند در اثبات اين قول استناد مي كند به گفته اي از خود اين آقايان ، حكما در باب مقولات سه اصطلاح جواهر اولي و جواهر ثانيه و جواهر ثالثه دارند و اين را مؤيد نظر خود مي داند . افراد را جواهر اولي و انواع را جواهر ثانيه و اجناس را جواهر ثالثه دانسته اند.

و معناي آن اين است كه افراد در مرتبه اول جوهرند و انواع به تبع افراد و اجناس به تبع انواع . اين قول كه مطلوب امر مطلق است ، در امور اعتباري چنين اقوالي مي تواند صحيح باشد ولي در حركت طبيعت بي معناست . در امور اعتباري و در قرار دادها ، مثل آنچه كه در علم اصول مي گوئيم كه آمر و مولي مطلق را مي خواهد ولي از باب اينكه مطلق جز در ضمن مقيد وجود نمي يابد ، مقيد وجود پيدا مي كند . يعني شخص مأمور و عبد ، مقيد را ايجاد مي كند ، ولي مولي و آمر مطلق را خواسته است . و نيز مي گوئيم مولي و آمر فرد ما را مي خواهد ، مثلا مي گويد : " أعتق رقبه " در اين حكم فرد ما خواسته شده است ولي فرد ما هيچ وقت در خارج ايجاد نمي شود، در خارج فقط فرد متعين و خاص ايجاد مي شود . فرد ما در ضمن همين فرد خاص ايجاد مي شود . ولي در امور طبيعي چنين نيست كه طبيعت امر مبهم را بخواهد و امر متعين در ضمن امر مبهم موجود شود . بيان دوم : بيان دوم در عين حال مكمل بيان اول است . ايشان مي فرمايد بنابراينكه وجود اصيل است و نه ماهيت ، هدف هميشه وجود است نه ماهيت .

وجود امري است متعين . بنابراين همين تعبيري كه شيخ در اينجا كرده است درست است كه تمام اوضاع طبيعي است ، يعني تمام افراد اين اوضاع طبيعي هستند ، نه اينكه وضع طبيعي كه مقتضاي طبيعت است ، وضع مطلق است و اين اوضاع جزئي و فردي به تبع مطلوب طبيعت باشند . الاشخاص الجوهريه بالجواهر الاولي و أنواعها بالثانيه و أجناسها بالثالثه أن الوجود يتعلق بالشخص أولا و بالنوع ثانيا و بالجنس ثالثا . و أما ثانيا فلما علمت في مباحث الوجود أن الموجود في كل شي ء بالذات هو الهويه الوجوديه المتشخصه بنفسه

أما الماهيات التي يقال لها الطبائع الكليه فليس لها وجود لا في الخارج و لا في الذهن الا بتبعيه الوجود . و الحاصل ان الوضع و الاين من جمله المشخصات و لوازم الوجودات ، و التبدل فيهما اما عين التبدل في نحو الوجود أو لازم له

[ تعيين فاعل الزمان ]

و ليس كما ظن في المشهور ( 1 ) أن هذا الجرم بشخصه عله مطلقه للزمان الحركه و الا ( 2 ) لم يكن زمانيا و كل جسم و جسماني زماني فهو متشخص بالزمان و فاعل الشي ء غير متشخص به و لا مفتقر في وجوده الي ذلك الشي ء . فعله الزمان من جهه وحدته الاتصاليه نسبتها ( 3 ) الي أجزائه المتقدمه و المتأخره نسبه واحده ، و يفعل

1 - از اينجا بحث باز مي گردد به بحث هائي كه در نيمه دوم فصل پيش آمده بود . همان بحث كه در مقام اثبات اين مطلب بود كه موجد و علت زمان جرم فلك نيست ، زيرا مي بايست متشخص به معلول خود باشد و . . .

2 - اين " و الا " جواب " ليس " است . يعني اين چنين نيست ، چرا اين چنين نيست ؟زيرا اگر اين چنين بود نمي بايست زماني باشد ، نمي شود يك شي ء جسم و جسماني باشد و زماني نباشد ، و جرم فلك جسم است ، پس بايد زماني باشد . و بنابراين ، اين قول كه جرم فلك زمانساز است حرف صحيحي نيست .

3 - در اينجا عبارت به نظر من اشتباهي دارد و در چاپ هاي سنگي هم همين طور است .

/ 93