حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ج1 جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
ارسطو مسأله را به شكل ماده و صورت در مي آورد و از ثنويت آن مي كاهد . بعدها در فلسفه صدرالمتألهين كه حركت جوهريه پيدا مي شود از ثنويت باز هم بيشتر كاسته مي شود و جهت وحدت تقويت مي شود . ولي در اروپا در جهت عكس عمل مي شود يعني باز بر مي گردندبه ثنويتي از قبيل ثنويت افلاطون ، يعني روح براي خودش چيزي جدا است و بدن هم براي خودش چيزي است ، چند روزي مصلحت اقتضا كرده كه در كنار يكديگر زندگي بكنند ، مثل زن و شوهر ! شخصي اعتبار نشده است ، بلكه بنحو كلي و مبهم اعتبار شده است . بسيار خوب ، پس اگر جسميت شي ء تغيير كرد ولي فصولش مانند نامي و امثال آن تغيير نكرد ، مثل حركتهاي مقداري و حركت در كم ، آيا جسم زايل مي شود ؟ اشكال در حركت در كم اين بود كه كميت با جسم طبيعي فرقشان فرق تحليلي است ، اگر كميت شي ء تغيير بكند جسم مطلق تغيير كرده . اگر شخص كم ، شخص كم نباشد ، شخص جسم ، شخص جسم نيست . آيا در اين حركتهاي كمي مثل نمو و ذبول و تخلخل و تكاثف جسم زايل مي شود يا زايل نمي شود ؟ در پاسخ مي گويد :جسم به اعتبار اينكه ماده است ، و يك نوعي است در مقابل صورت ، به اين اعتبار بله ، اين جسم از بين رفته و جسم ديگري آمده ، يعني اين ماده رفته ماده ديگري آمده ولي جسم به اعتبار لابشرطيتش ، با رفتن ماده از بين نمي رود ، باقي است به بقاء صورت . صورت كه باقي باشد ، جسم به اعتبار جنسيت خودش باقي است ( 1 ) .