شرط نيكنامي
نيكنامى نباشد، از ره عجب روز دعوي، چو طبل بانگ زدن خستگان را ز طعنه، جان خستن خود سليمان شدن به روت و جاه با درافتادگان، ستم كردن اندر اميد خوشه ى هوسى گمرهان را رفيق ره بودن عيب پنهان ديگران گفتن بهر يك مشت آرد، بر سر خلق گويمت شرط نيكنامى چيست خارى از پاى عاجزى كندن
خارى از پاى عاجزى كندن
خنگ آز و هوس همى راندن وقت كوشش، ز كار واماندن دل خلق خداى رنجاندن ديگران را ز ديو ترساندن زهر را جاى شهد نوشاندن هر كجا خرمنى است، سوزاندن سر ز فرمان عقل پيچاندن عيب پيداى خويش پوشاندن آسيا چون زمانه گرداندن زانكه اين نكته بايدت خواندن گردى از دامنى بيفشاندن
گردى از دامنى بيفشاندن