مثنویات و تمثیلات و مقطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنویات و تمثیلات و مقطعات - نسخه متنی

پروین اعتصامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قائد تقدير





  • كرد آسيا ز آب، سحرگاه باز خواست
    از چيره دستى تو، مرا صبر و تاب رفت
    هر روز، قسمتى ز تنم خاك ميشود
    آسوده اند كارگران جمله، وقت شب
    گرديدن است كار من، از ابتداى كار
    فرسودن من از تو بدينسان، شگفت نيست
    زان پيشتر كه سوده شوم پاك، باز گرد
    با اين خوشي، چرا به ستم خوى كرده اى
    در دل هر آنچه از تو نهفتم، شكستگى است
    بيهوده چند عرصه بمن تنگ ميكنى
    خنديد آب، كين ره و رسم از من و تو نيست
    من از تو تيره روزترم، تنگدل مباش
    لرزيده ام هميشه ز هر باد و هر نسيم
    از كوه و آفتاب، بسى لطمه خورده ام
    همواره جود كردم و چيزى نخواستم
    بس شاخه كز فتادگيم بر فراشت سر
    ز الودگي، هر آنچه رسيدست شسته ام
    از رود و دشت و دره گذشتيم هزار سال
    هر قطره ام كه باد پراكنده ميكند سر گشته ام چو گوي، ز روزى كه زاده ام
    سر گشته ام چو گوي، ز روزى كه زاده ام



  • كاى خودپسند، با منت اين بدسرى چراست
    از خيره گشتن تو، مرا وزن و قدر كاست
    وان خاك، چون نسيم بمن بگذرد، هباست
    چون من كه ديده اى كه شب و روز مبتلاست
    آگه نيم كزين همه گردش، چه مدعاست
    اين چشمه ى فساد، ندانستم از كجاست
    شايد كه بازگشت تو، اين درد را دواست
    آلودگي، چگونه درين پاكى و صفاست
    بر من هر آنچه از تو رسد، خوارى و جفاست
    بهر گذشتن تو بصحرا، هزار جاست
    ما رهرويم و قائد تقدير، رهنماست
    بس فتنه ها كه با تو نه و با من آشناست
    هرگز نگفته ام كه سموم است يا صباست
    بر حالم، اين پريشى و افتادگى گواست
    طبعم غنى و دوستيم خالى از رياست
    بس غنچه كز فروغ منش رونق و ضياست
    گر حله يمانى و گر كهنه بورياست
    با من نگفت هيچكسي، كاين چه ماجراست
    آن قطره گاه در زمى و گاه در سماست سرگشته ديده ايد كه او را نه سر، نه پاست
    سرگشته ديده ايد كه او را نه سر، نه پاست


/ 292