مثنویات و تمثیلات و مقطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنویات و تمثیلات و مقطعات - نسخه متنی

پروین اعتصامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گل و خاك





  • صبحدم، تازه گلى خودبين گفت
    خاك خنديد كه منظورى هست
    مقصد اين ره ناپيدا را
    همه از دولت خاك سيه است
    همه طفلان دبستان منند
    پوستين بودمت ايام شتا
    جز تواضع نبود رسم و رهم
    نكنم پيروى عجب و هوى
    تو، بدلجوئى خود مغرورى
    من اگر تيره و گر ناچيزم
    گل بى خاك نخواهد روئيد
    خلقت از بهر تنى تنها نيست
    همگى خاك شويم آخر كار
    برگ گل يا بر گلرخسارى است
    تكيه بر دوستى دهر، مكن
    مشو ايمن كه گل صد برگم
    گرچه گرد است بديدن گردو
    گوى چوگان فلك شد سرما
    همه، ناگاه گلوگير شوند كشتى بحر قضا، تسليم است
    كشتى بحر قضا، تسليم است



  • كاز چه خاك سيهم در پهلوست
    خيره با هم ننشستيم، اى دوست
    ز كسى پرس كه پيدايش ازوست
    كه چمن خرم و گلشن خوشبو است
    هر گل و سبزه كه اندر لب جو است
    چو شدى مغز، رها كردى پوست
    گر چه گلزار ز من چون مينو است
    زانكه افتادگيم خصلت و خو است
    نشنيدى كه فلك، عربده جو است
    هر چه را خواجه پسندد، نيكو است
    خاك، هر سوى بود، گل زانسو است
    چشم گر چشم شد، ابرو ابرو است
    همچو آن خاك كه در برزن و كو است
    خاك و خشتى كه ببرج و بارو است
    كه گهى دوست، دگر گاه عدو است
    كه تو صد برگى و گيتى صد رو است
    نه هر آن گرد كه ديدي، گردو است
    زانكه چوگان فلك، اينش گو است
    همه را، لقمه ى گيتى به گلو است اندرين بحر، نه كشتي، نه كرو است
    اندرين بحر، نه كشتي، نه كرو است


/ 292