مثنویات و تمثیلات و مقطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنویات و تمثیلات و مقطعات - نسخه متنی

پروین اعتصامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قدر هستي





  • سرو خنديد سحر، بر گل سرخ
    من بيك پايه بمانم صد سال
    من كه آزد و خوش و سرسبزم
    دولت آنست كه جاويد بود
    گفت، فكر كم و بسيار مكن
    ما بدين يكدم و يك لحظه خوشيم
    قدر اين يكدم و يك لحظه بدان
    چونكه گلزار نخواهد ماندن
    چه غم ار همدم من نيست كسى
    عمر گر يك دم و گر يك نفس است
    ما بخنديم به هستى و به مرگ
    آشكار است ستمكارى دهر
    يك ره ار داد، دو صد راه گرفت
    تو هم از پاى در آئى ناچار
    بايد آزاده كسى را خواندن
    گل چرا خوش ننشيند، دائم
    يك نفس بودن و نابود شدن
    هر چه خوانديم، نگشتيم آگه شمع خردى كه نسيمش بكشد
    شمع خردى كه نسيمش بكشد



  • كه صفاى تو بجز يكدم نيست
    مرگ، با هستى من توام نيست
    پشتم از بار حواد، خم نيست
    خانه ى دولت تو، محكم نيست
    سرنوشت همه كس، با هم نيست
    نيست يك گل، كه دمى خرم نيست
    تا تو انديشه كني، آنهم نيست
    گل اگر نيز نماند، غم نيست
    خوشتر از باد صبا، همدم نيست
    تا بكاريش توان زد، كم نيست
    هيچگه چهره ى ما درهم نيست
    زخم بس هست، ولى مرهم نيست
    چه توان كرد، فلك حاتم نيست
    آبت از كور و از زمزم نيست
    كه گرفتار، درين عالم نيست
    ماهتاب و چمن و شبنم نيست
    در خور اين غم و اين ماتم نيست
    درس تقدير، بجز مبهم نيست شمع اين پرتگه مظلم نيست
    شمع اين پرتگه مظلم نيست


/ 292