مثنویات و تمثیلات و مقطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنویات و تمثیلات و مقطعات - نسخه متنی

پروین اعتصامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دو همراز





  • در آبگير، سحرگاه بط بماهى گفت
    بساط حلقه و دامست يكسر اين صحرا
    ترا هميشه ازين نكته با خبر كردم
    هزار مرتبه گفتم كه خانه ى صياد
    من از ميان بروم، چون خطر شود نزديك
    هزار چشمه ى روشن، هزار بركه ى پاك
    بگفت منزل مقصود آنچنان دور است
    هزار رشته، برين كارگاه مي پيچند
    ز خرمن فلك، ايدوست خوشه اى نبرى
    اگر ز آب گريزي، بخشكيت بزنند
    به پرتگاه قضا، مركب هوى و هوس
    بپاى گلبن زيباى هستي، اين همه خار
    چنان نهفته و آهسته مي نهند اين دام
    سموم فتنه، چو باد سحرگهى نسوزد
    چو من بخاك تپيدم، تو سوختى بشرار
    براه گرگ حواد، شبان بخواب رود
    بريد و دوخت قباى من و تو درزى چرخ متاع حاده، روزى بقهر بفروشند
    متاع حاده، روزى بقهر بفروشند



  • كه روز گشت و شنا كردن و جهيدن نيست
    چنين بساء دگر جاى آرميدن نيست
    وليك، گوش ترا طاقت شنيدن نيست
    مكان ايمنى و خانه برگزيدن نيست
    تو چون كني، كه ترا قدرت پريدن نيست
    بهاى يك رگ و يكقطره خون چكيدن نيست
    كه فكر كوته ما را بدان رسيدن نيست
    ولى چه سود، كه هر ديده بهر ديدن نيست
    كه غنچه و گل اين باغ، بهر چيدن نيست
    ازين حصار، كسى را ره رهيدن نيست
    سبك مران كه مجال عنان كشيدن نيست
    براى چيست، اگر از پى خليدن نيست
    كه هيچ فرصت ترسيدن و رميدن نيست
    بجز نشان خرابي، در آن وزيدن نيست
    دگر حدي شنا كردن و چميدن نيست
    چو خفت، گله چه داند گه چريدن نيست
    ز هم شكافتن و طرح نو بريدن نيست چه غم خورند كه ما را سر خريدن نيست
    چه غم خورند كه ما را سر خريدن نيست


/ 292