پاسخ ما نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پاسخ ما - نسخه متنی

سید حسن ابطحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

"شـجـاعت "على " (عليه السّلام ) در بدايت امر در حجاز چنان ولوله اى انداخت كه وقتى "عمربن

عـبدود" قهرمان نامى عرب را در نبرد تن به تن در غزوه خندق به خاك انداخت ، خواهر عمرو در

مقام رثاء بر مرگ برادر، شجاعت قاتل را تنها مايه تسلى خود خواند و گفت اگر جز به دست

اين پهلوان نوجوان كشته شده بودى مادام العمر بر تو مى گريستم ".

"جرج جرداق " نويسنده مسيحى تحت عنوان "شجاعت " مى گويد:

"شـجـاعـت در حـد صـحـيـح خـود يـك كـار بـدنـى و جـسـمـانـى نـيـسـت بـلكـه خـصـلتـى از

خـصـال نـفـس و مزيتى ازمزاياى ايمان است . شجاعت امام از امام به مثابه بيان طرز فكر و به

منزله عمل ناشى از اراده است ، زيرا محور آن خصلت دفاع از حق و ايمان به نيكى است .

مشهور است كه هيچ يك از قهرمانان در ميدان به سراغ "على " (عليه السّلام ) نيامد كه پا بر

جا بماند و هيچ اسب سوارى ، در برابر او نتوانست استقامت ورزد، او چون ازمرگ نمى ترسيد.

از هـيـچ پـهـلوان و قـهـرمـان مـشـهـور در قدرت و زور واهمه وباكى نداشت و بلكه مساءله مرگ

اصولا به ذهن امام هم در هيچ ميدانى خطور نمى كرد. او به مبارزه هيچ قهرمانى نرفت ، مگر آن

كه نخست او را نصيحت مى كرد تا هدايت شود.

و مـشـهـور است كه او در حالى كه جوانى بود كه شاربش در نيامده بود بر سوار كار جزيرة

العـرب و قـهـرمـان خـطـرناك مشركان بر ضد مسلمانان "عمروبن عبدود" غلبه يافت و او را از

پـاى در آورد و ايـن پـيـروزى عجيب ، بر اين قهرمان ، پيروزى هدايت بر غرور و خودپسندى و

بر فخر و مباهات بود.

هـنـگـامـى كـه در اوائل اسـلام واقـعـه خـندق پيش آمد، همين عمرو در پوشاكى از آهن بيرون آمد و

سربازان مسلمان را به مبارزه طلبيد و گفت :

كيست كه به ميدان من بيايد؟ اين سخن بر "على "

(عليه السّلام ) گران آمد و تصميمش او را برانگيخت و او فرياد زد:

من حاضرم .

پـيـامـبـر بـخـاطر كمى سن از جهتى و به علت نيروى عمرو كه در نظر دوست و دشمن با هزار

سـوار بـرابـرى مـى كرد از جهت ديگر به "على " (عليه السّلام ) فرمود:

او عمرو است بنشين

!...

پس از رد و بدل هاى زياد و بعد از آنكه عمرو سخن خود را چندين بار تكرار كرد و مسلمانان را

مـلامـت و سـرزنـش نـمـود، "پـيـامبر" (صلى اللّه عليه و آله ) به "على " (عليه السّلام ) اجازه

فـرمـود و او بـه مـيـدان رفـت و در مقابل عمرو قرار گرفت عمرو به اونگاه كرد و او را كوچك

شمرد و حاضر به مبارزه با او نشده و سپس بسوى او آمد و پرسيد تو كيستى ؟

"على " (عليه السّلام ) فرمود:

من "على " هستم و چيزى نيافزود.

عمرو پرسيد:

فرزند عبدمناف ؟

"على " (عليه السّلام ) فرمود:

فرزند ابوطالب .

عـمـرو نـزديـكـتـر آمد و گفت :

فرزند برادرم ! من دوست ندارم كه خون تو را بريزم ، در بين

عموهاى تو بزرگتر هم پيدا مى شود!.

/ 179