نرمى زمين
"امام صادق " (عليه السّلام ) فرمود:اگـر نـرمـى زمـيـن چـنـد بـرابـر نـرمـى كـنـونـى بـود مـعـلوم اسـت كـهقابل سكونت نبود و همچنين اگر زمين مانند آهن ، محكم بود باز زندگى بر سطح آن كار مشكلى
بود اوّلا بشر نمى توانست مسكنى براى خود تهيّه كند آب بر آن جارى نمى شد مسلّما نباتات
بر سطح آن نمى روئيد و صدها اشكالات ديگر بوجود مى آمد كه هر يك از آنها مانع زندگى
بر روى آن بود.خدايتعالى درقرآن مجيد مى فرمايد:مـا آب را (از اقـيـانـوسـهـاى بيكران بر روى زمين خشك ) بريختيم ، چه ريختنى ، آنگاه زمين را
(بـطـورى نـرم و مـلايـم خـلق نـمـوديـم ) و آن را شكافتيم ، چه شكافتنى ، سپس دانه را در آن
بـرويـانـيـديم انگور و سبزى و زيتون و درخت خرما و باغهاى انبوه و ميوه و علف را از آن زمين
آفريديم تا راحتى و عيش و استراحت شما و حيواناتتان را تاءمين كنيم .((87))آرى به قول سعدى :
آفرينش همه تنبيه خداوند دلست
اينهمه نقش عجب بردر وديوار وجود
كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند
كـه تـوانـد كـه دهـد مـيـوه صـد رنـگ از چـوب
ارغوان ريخته بر درگه خضراى چمن
عقل عاجز شود از خوشه زرّين عنب
گو نظر باز كن و خلقت نارنج ببين
پـاك و بـى عـيـب خـدائى كـه بـه تـقـديـر عـزيـز
چـشـمـه از سـنـگ بـرون آرد و بـاران از مـيـغ
تا قيامت سخن اندر كَرَم و قدرت او
تا قيامت سخن اندر كَرَم و قدرت او
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
نه همه مستمعان فهم كنند اين اسرار
يـا كـه دانـد كـه بـرآردگل صد برگ از خار
نقشه هائى كه در او خيره بماند ابصار
فهم حيران شود از حُقّه ياقوت انار
ايكه باورنكنى "فى الشجر الاخضرنار"((88))
مـاه و خـورشـيـد مـسـخـّر كـنـد وليل و نهار
انـگـبـيـن از مـگـس نحل و دُر از دريا بار
تا قيامت سخن اندر كَرَم و قدرت او
ايـن بـود گـوشـه اى از نـظـم عجيب عالم (و ما با خواست خدا در نشريات ديگرمان به بعضى
ديـگـر از نـظـام جـهـان پـهـنـاور اشـاره خـواهـيـم كـرد). بـنـابـرايـن مـا بـه حـكـم
عـقـل و وجـدان مـى دانـيـم هـر دسـتـگـاهـى كـه اين چنين با نظم و ترتيب بنا شده باشد سازنده
عاقل و دانشمندى دارد، پس دستگاه عالم و منظومه هاى شمسى كه با اين عظمت با ترتيب عجيبى
در حركتند هم آفريننده اى قادر و دانا دارند و آن "خدا" است .مـمـكـن اسـت گـفـتـه شـود كـه :ايـن نظم عجيب به حسب تصادف بوجود آمده است ، در پاسخ مى
گـوئيم :اين كلام مثل گفتن "2 و 2 عدد پنج را ترتيب مى دهد" مى باشد اين ادّعا را ما از زبان
"كرسى موريسن " دانشمند بزرگ آمريكائى صاحب كتاب "راز آفرينش انسان " پاسخ مى دهيم
.اين دانشمند در اوّل كتاب مزبور مى گويد:"ده عـدد سـكـّه يـك شـاهـى را از شماره يك تا ده علامت بگذاريد و آنها را در جيب خود بريزيد و
بـهـم بـزنيد. پس از آن سعى كنيد آنها را به ترتيب شماره از يك تا ده درآوريد و هر كدام را
درآورديـد پـيـش از آنـكـه سـكـّه دوّمـى را بـيرون بياوريد دوباره به جيب خود بيندازيد با اين
تـرتـيـب احـتـمـال آنـكـه شـمـاره يـك بـيـرون بـيـايـد مـعـادل يـك در ده اسـت ،
احـتـمـال آنـكـه شـمـاره يـك و دو بـه تـرتـيـب بـيـرون بـيـايـد يـك درصـد اسـت ،
احـتـمـال آنـكـه شـمـاره يـك و دو و سـه بـيـرون بـيـايـد يـك در هـزار اسـت و بـه هـمـيـن
منوال احتمال آنكه شماره هاى يك و دو و سه و چهار پشت سر هم بيرون بيايد يك در ده هزار است
و بـه همين منوال احتمال بيرون آمدن شماره هاى از يك تا ده به رقم يك بر ده ميليارد مى رسد.مـنـظـور از ذكـر مـثـلى بـديـن سـادگـى آن اسـت كـه نـشـان داده شـود ارقـام در
مقابل احتمالات چگونه قوس صعودى مى نمايند.بـراى بـوجـود آمـدن حـيـات در روى كـره زمـيـن آنـقـدر اوضـاع و
احـوال مـسـاعـد لازم اسـت كـه از حـيـث امـكـانـات ريـاضـى
مـحـال اسـت تـصـوّر نـمـود كـه ايـن اوضـاع و احـوال بـر
سـبـيـل تصادف و اتّفاق با يكديگر جور آمده باشند و به همين جهت بايد ناگزير معتقد بود
كه در طبيعت قوّه دانا و تواناى خارجى وجود دارد كه در جريان اين امور نظارت مى كند".بـنـابـرايـن بـهـترين دليل براى اثبات وجود خدا "برهان نظم " است ؛ زيرا همه كس با اندك
تـاءمّلى كه در اين برهان بكنند متوجّه مى شوند كه خدائى بزرگ اين عالم را بوجود آورده و
تمام جزئيّات آن را محكم كرده است .پاسخ سؤ ال سوّم :فرموده بوديد:آيا معنى آيه "اِنَّ اللّ هَ لا يُحِبُّ الْفَرِحي نَ" چيست ؟
و آيا با جمله "فَرِحي نَ بِم ا ا ت يهُمُ اللّ هُ مِنْ فَضْلِهِ" منافات دارد؛ يا خير؟
ما در پاسخ مى گوئيم :اوّلا آيه "اِنَّ اللّ هَ لا يُحِبُّ الْفَرِحي نَ" در قصّه "قارون " ذكر شده و معنى آيه شريفه اين است :"قـارون " از قـوم "مـوسى " بود و بر قوم موسى غلبه كرد و ستم نمود و ما آنقدر از گنج و
ثـروت بـه او داديـم كـه كـليـدهـاى مـوجـودى او را مـردان تـوانـگـر و پـرزور
حمل مى كردند.قـبـيـله اش بـه او گـفـتـنـد:مـغـرور مـشـو كـه خـدا افـراد
(خوشحال و فرحناك ) را دوست ندارد.((89))كـه مـلاحـظـه مـى فـرمـائيـد قـوم و قـبـيـله قـارون گـفـتـنـد خـدا افـراد
خوشحال را دوست نمى دارد.ولى آيـه شـريـفـه "فـَرِحـي نَ بـِم ا ا ت يـهـُمُ اللّ هُ مـِنْ فـَضـْلِهِ" دربـاره شـهـداء راه خـدا
نازل شده كه آيه قبلش اين است . كه مى فرمايد:گـمـان نـكـنـيـد افـرادى كه در راه خدا كشته شده اند آنان مرده اند بلكه زندگانند كه در نزد
پـروردگـارشـان روزى مـى خـورنـد و خـوشـحـالنـد بـه آنـچـه پـروردگـار بـه آنـان از
فضل و كرم خود داده است .((90))بنابراين اوّلا خوشحالى "قارون " براى مال و ثروت هنگفت و ظلم و غلبه به ديگران بود و
چون زخارف دنيا و ظلم به بندگان خدا محبوب پروردگار نمى باشد خوشحالى و فرحى هم
كـه بـه مـنـظـور داشـتن اموال فانى دنيا كه از راه ظلم و غلبه بر مردم بدست آمده مورد علاقه
پـروردگـار نـخواهد بود، پس معنى آيه شريفه "اِنَّ اللّ هَ لا يُحِبُّ الْفَرِحي نَ" اين است كه هر
كـس بـراى داشـتـن مـال و ثـروت و غـلبـه و ظـلم بـه ديـگـران
خـوشـحـال شـود خـدا او را دوست نمى دارد ولى اگر براى نعم پروردگار و لطف و عنايات او
خـوشـحـالى ايـجـاد شود (چنانچه درباره شهداء ملاحظه مى كنيم و آيه "فَرِحي نَ بِم ا ا ت يهُمُ
اللّ هُ مِنْ فَضْلِهِ" گواه اين مدّعا است ) خود يك مرحله از قدردانى و شكر نعمت است .و ثـانـيـا مـمـكـن اسـت كه مراد از كلمه "اِنَّ اللّ هَ لا يُحِبُّ الْفَرِحي نَ" خوشحالى مفرط باشد كه
براى وجود و اعصاب انسان ضرر زيادى دارد زيرا دانشمندان و علماء بزرگ روانشناس معتقدند
آنچنان كه ناراحتيها و غصّه هاى فوق العاده انسان را از پا در مى آورد و براى او ضرر زيادى
دارد همچنين فرح مفرط براى اعصاب كاملا مضرّ است و انسان را ناراحت مى كند.