ترجمه قرآن نسخه متنی ترجمه

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه قرآن - نسخه متنی ترجمه

محمد مهدی فولادوند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برادرش [بنيامين] درآورد اين گونه به يوسف شيوه آموختيم [چرا كه] او در آيين پادشاه نمى‏توانست برادرش را بازداشت كند، مگر اينكه خدا بخواهد [و چنين راهى بدو بنمايد] درجات كسانى را كه بخواهيم بالا مى‏بريم و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است

77- گفتند «اگر او دزدى كرده، پيش از اين [نيز] برادرش دزدى كرده است» يوسف اين [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برايشان آشكار نكرد [ولى] گفت «موقعيت شما بدتر [از او]ست، و خدا به آنچه وصف مى‏كنيد داناتر است»

78- گفتند «اى عزيز، او پدرى پير سالخورده دارد؛ بنا بر اين يكى از ما را به جاى او بگيرد، كه ما تو را از نيكوكاران مى‏بينيم»

79- گفت «پناه به خدا، كه جز آن كس را كه كالاى خود را نزد وى يافته‏ايم بازداشت كنيم، زيرا در آن صورت قطعاً ستمكار خواهيم بود»

80- پس چون از او نوميد شدند، رازگويان كنار كشيدند بزرگشان گفت «مگر نمى‏دانيد كه پدرتان با نام خدا پيمانى استوار از شما گرفته است و قبلاً [هم] درباره يوسف تقصير كرديد؟ هرگز از اين سرزمين نمى‏روم تا پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من داورى كند، و او بهترين داوران است

81- پيش پدرتان باز گرديد و بگوييد «اى پدر، پسرت دزدى كرده، و ما جز آنچه مى‏دانيم گواهى نمى‏دهيم و ما نگهبان غيب نبوديم

82- و از [مردم] شهرى كه در آن بوديم و كاروانى كه در ميان آن آمديم جويا شو، و ما قطعاً راست مى‏گوييم»

83- [يعقوب] گفت «[چنين نيست،] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد، كه او داناى حكيم است»

84- و از آنان روى گردانيد و گفت «اى دريغ بر يوسف!» و در حالى كه اندوه خود را فرو مى‏خورد، چشمانش از اندوه سپيد شد

85- [پسران او] گفتند «به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مى‏كنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى»

86- گفت «من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مى‏برم، و از [عنايت] خدا چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد

87- اى پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جست و جو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى‏شود»

88- پس چون [برادران] بر او وارد شدند، گفتند «اى عزيز، به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه‏اى ناچيز آورده‏ايم بنا بر اين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق كن كه خدا صدقه دهندگان را پاداش مى‏دهد»

89- گفت «آيا دانستيد، وقتى كه نادان بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟»

90- گفتند «آيا تو خود، يوسفى؟» گفت «[آرى،] من يوسفم و اين برادر من است به راستى خدا بر ما منّت نهاده است بى‏گمان، هر كه تقوا و صبر پيشه كند، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى‏كند»

91- گفتند «به خدا سوگند، كه واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم»

92- [يوسف] گفت «امروز بر شما سرزنشى نيست خدا شما را مى‏آمرزد و او مهربانترين مهربانان است»

93- »اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود، و همه كسان خود را نزد من آوريد»

94- و چون كاروان رهسپار شد، پدرشان گفت «اگر مرا به كم خردى نسبت ندهيد، بوى يوسف را مى‏شنوم»

95- گفتند «به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهى ديرين خود هستى»

96- پس چون مژده رسان آمد، آن [پيراهن] را بر

/ 286