ترجمه قرآن نسخه متنی ترجمه
لطفا منتظر باشید ...
73- [موسى] گفت «به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير»74- پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند [بنده ما] او را كشت [موسى به او] گفت «آيا شخص بىگناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى؟ واقعاً كار ناپسندى مرتكب شدى»75- گفت «آيا به تو نگفتم كه هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى؟»76- [موسى] گفت «اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود»77- پس رفتند تا به اهل قريهاى رسيدند از مردم آنجا خوراكى خواستند، و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند پس در آنجا ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد، و [بنده ما] آن را استوار كرد [موسى] گفت «اگر مىخواستى [مىتوانستى] براى آن مزدى بگيرى»78- گفت «اين [بار، ديگر وقت] جدايى ميان من و توست به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»79- اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مىكردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى] را به زور مىگرفت80- و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكَشد81- پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد82- و اما ديوار، از آنِ دو پسر [بچه] يتيم در آن شهر بود، و زير آن، گنجى متعلّق به آن دو بود، و پدرشان [مردى] نيكوكار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم] به حدّ رشد برسند و گنجينه خود را - كه رحمتى از جانب پروردگارت بود - بيرون آورند و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى83- و از تو درباره «ذوالقرنين» مىپرسند بگو «به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند»84- ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيلهاى بدو بخشيديم85- تا راهى را دنبال كرد86- تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمهاى گِلآلود و سياه غروب مىكند، و نزديك آن طايفهاى را يافت فرموديم «اى ذوالقرنين، [اختيار با توست] يا عذاب مىكنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مىگيرى»87- گفت «اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مىشود، آنگاه او را عذابى سخت خواهد كرد»88- و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به كارى آسان وا خواهيم داشت89-سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد90- تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مىكرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم91- اين چنين [مىرفت]، و قطعاً به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم92- باز راهى را دنبال نمود93- تا وقتى به ميان دو سدّ رسيد، در برابر آن دو [سدّ]، طايفهاى را يافت كه نمىتوانستند هيچ زبانى را بفهمند94- گفتند «اى ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مىكنند، آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدّى قرار دهى؟»95- گفت «آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده، [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدّى استوار قرار دهم»