ترجمه قرآن نسخه متنی ترجمه

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه قرآن - نسخه متنی ترجمه

محمد مهدی فولادوند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

73- [موسى] گفت «به سبب آنچه فراموش كردم، مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير»

74- پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند [بنده ما] او را كشت [موسى به او] گفت «آيا شخص بى‏گناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى؟ واقعاً كار ناپسندى مرتكب شدى»

75- گفت «آيا به تو نگفتم كه هرگز نمى‏توانى همپاى من صبر كنى؟»

76- [موسى] گفت «اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود»

77- پس رفتند تا به اهل قريه‏اى رسيدند از مردم آنجا خوراكى خواستند، و[لى آنها] از مهمان نمودن آن دو خوددارى كردند پس در آنجا ديوارى يافتند كه مى‏خواست فرو ريزد، و [بنده ما] آن را استوار كرد [موسى] گفت «اگر مى‏خواستى [مى‏توانستى] براى آن مزدى بگيرى»

78- گفت «اين [بار، ديگر وقت] جدايى ميان من و توست به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت»

79- اما كشتى، از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى‏كردند، خواستم آن را معيوب كنم، [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهى بود كه هر كشتى [درستى] را به زور مى‏گرفت

80- و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند، پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكَشد

81- پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد

82- و اما ديوار، از آنِ دو پسر [بچه] يتيم در آن شهر بود، و زير آن، گنجى متعلّق به آن دو بود، و پدرشان [مردى] نيكوكار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم] به حدّ رشد برسند و گنجينه خود را - كه رحمتى از جانب پروردگارت بود - بيرون آورند و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى

83- و از تو درباره «ذوالقرنين» مى‏پرسند بگو «به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند»

84- ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏اى بدو بخشيديم

85- تا راهى را دنبال كرد

86- تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گِل‏آلود و سياه غروب مى‏كند، و نزديك آن طايفه‏اى را يافت فرموديم «اى ذوالقرنين، [اختيار با توست] يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى‏گيرى»

87- گفت «اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‏شود، آنگاه او را عذابى سخت خواهد كرد»

88- و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به كارى آسان وا خواهيم داشت

89-سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد

90- تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى‏كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم

91- اين چنين [مى‏رفت]، و قطعاً به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم

92- باز راهى را دنبال نمود

93- تا وقتى به ميان دو سدّ رسيد، در برابر آن دو [سدّ]، طايفه‏اى را يافت كه نمى‏توانستند هيچ زبانى را بفهمند

94- گفتند «اى ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج سخت در زمين فساد مى‏كنند، آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدّى قرار دهى؟»

95- گفت «آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده، [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدّى استوار قرار دهم»

/ 286