پـيـامـبـر گـرامى اسلام (ص ) پس از سه سال ماءموريت يافت كه نخست خويشاوندان رابه آيين توحيد بخواند. طبيعى است كه مى بايد دعوت خويشاوندان بر دعوت عمومى مقدم مى شد ؛ زيرا جلب نظر خويشاوندان مى توانست جبهه دفاعى قدرتمندى در برابر توطئه هاى دشمنان اسلام پديد آورد. اين مرحله از دعوت با نزول آيه شريفه (وَاَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَْقْرَبينَ)(41) آغاز شد. پـيـامـبـر (ص ) عـلى (ع ) را مـاءمـور كرد كه غذايى فراهم كند و خويشان آن حضرت را بر سر سفره فراخواند تا ماءموريت الهى خويش را به آنان ابلاغ كند.حـدود چـهـل يـا چـهـل و پـنـج نـفـر گـرد آمـدنـد.(42) چـون رسـول خـدا (ص ) خـواسـت سـخـن بـگـويـد، (ابـولهـب ) بـا طـرح سخنان نامربوط و متهم كردن پـيـامبر(ص ) به سحر، آمادگى مجلس را براى طرح مساءله اصلى بر هم زد. روز بعد دوباره آنان را دعوت كردند رسول خدا (ص ) پس از صرف غذا به پا خاست . فرمود:اى فرزندان عبدالمطّلب ! به خدا سوگند، هيچ جوان عربى را نمى شناسم كه بهتر ازآنچه من بـراى شـمـا آورده ام ، بـراى قـوم خـود آورده بـاشد. من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام . خـداونـد مـرا مـاءمـور كـرده اسـت كـه شما را به سوى او بخوانم . كدام يك از شما مرا در اين امر يارى مى كند تا برادر، وصىّ وجانشين من در ميان شما باشد؟(43) رسـول خدا(ص ) سخن خويش را سه بار تكرار كرد و هر بار، تنها على (ع ) برخاست و حمايت خود را از آن حضرت اعلام كرد. آن گاه رسول خدا(ص ) فرمود:(اِنَّ هذا اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى فيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَاَطيعُوا).(44) ايـن [عـلى (ع )]، بـرادر و وصـى و جـانـشـين من درميان شماست . سخنش را بشنويد و از اوپيروى كنيد.
ج ـ دعوت عمومى
رسـول گـرامى اسلام (ص ) در مرحله سوم دعوت حصار تبليغى مرحله پيش را در هم شكست و با نـزول آيـه شـريـفـه (فـَاصـْدَعْ بـِمـا تـُؤْمـَرُ وَ اَعـْرِضْ عـَنِ الْمـُشـْرِكـيـنَ اِنـّا كـَفـَيـْنـاكـَ الْمـُسـْتَهْزِئينَ)(45)، ماءمور شد كه همگان را به اسلام دعوت كند، از اين رو، بر فراز كوه ، صفا رفت و در برابر انبوه جمعيت ، فرمود:(اگـر مـن به شما خبر دهم كه در پشت اين كوه انبوهى از دشمن در كمين شما نشسته است و خطرى بزرگ شما را تهديد مى كند، آيا مى پذيريد؟) گفتند: (آرى ، ما تا كنون دروغى از تو نشنيده ايـم .) سـپس فرمود: (اى گروه قريش ! خود رااز آتش نجات دهيد و من براى شما در پيشگاه خدا، نمى توانم كارى انجام دهم . من شما را از عذاب دردناك مى ترسانم ....)(46)