مـعـاويـه ـ كـه بـا زور و نـيـرنـگ بر شام حكومت يافته بود ـ نه تنها از بيعت با امام حسن (ع ) خوددارى كرد، بلكه با در خطر ديدن موقعيت خود، عليه امام (ع ) به مبارزه برخاست و برخى را پـنـهـانـى مـاءمـور كـرد تـا آن بـزرگـوار را بكشند. از اين رو، امام (ع ) در زير لباس زره مى پـوشـيد و بى زره به نماز نمى رفت . روزى ، يكى از مزدوران و جاسوسان معاويه به سوى امام تيرى افكند، ولى به آن حضرت آسيبى نرسيد.(114) مـعـاويـه بـا هـدف دسـت يـافـتـن بـر سـرزمينهاى اسلامى ، كه در حاكميت امام حسن (ع ) بود، به عـمـّال خـود نـوشت سپاهى فراهم آورند و به سويش آيند. سپس آنان را بسيج كرد و به جنگ با امام به سوى عراق فرستاد.(115)
اعلام جهاد
امـام مـجتبى (ع ) با آگاهى از خبر تجاوز معاويه به قلمرو حكومت اسلامى ، اعلام جهاد كرد. حجر بـن عـدىّ را بـه سـوى فرمانداران و كارگزاران خود در شهرها فرستاد تا فرمان جهاد را به آنـان برساند.امام (ع ) در كوفه به بسيج مردم پرداخت و خطاب به آنان فرمود: (معاويه به جنگ شما آمده است . شما نيز به اردوگاه نُخَيْله برويد.) همه ساكت ماندند. عدى ، فرزند حاتم طائى ، كه چنين ديد از جاى برخاست و گفت :(سبحان اللّه ! اين سكوت مرگبار چيست كه جانتان را فـرا گـرفـتـه اسـت ؟! چـرا بـه امـام و فـرزنـد پـيامبرتان پاسخ نمى دهيد...؟! از خشم خدا بـتـرسـيد! مگر شما از ننگ باك نداريد...؟!) آن گاه روى به امام (ع ) كرد و گفت : (گفتار شما را شـنيديم و با جان و دل به فرمانيم . من هم اكنون به اردوگاه مى روم .هر كه مى خواهد، به من به پيوندد.(116) سـپـاهـيـان امـام (ع ) را بـه جـز پـيـروان راسـتـيـن آن حـضـرت ، چـنـد دسـتـه زيـر تشكيل مى دادند:1 ـ خوارج ، كه تنها براى دشمنى با معاويه و جنگ با وى آمده بودند، نه پيروى از امام (ع ).2 ـ سودجويان آزمند، كه دنبال منافع مادى و غنايم جنگى بودند.3 ـ شـكـّاكـان و دودلان ، كه هنوز حقّانيت امام مجتبى (ع ) بر آنان ثابت نشده بود. طبيعى است كه چنين كسانى ، در ميدان نبرد از خود فداكارى و دليرى نشان نمى دهند.4 ـ گـروهـى كـه بـه پـيـروى از رؤ ساى قبيله خود، در جهاد شركت كرده بودند و انگيزه دينى نداشتند.(117) امـام (ع ) گـروهـى از سـپـاهـيـان را بـه فـرمـاندهى (حكم )، به شهر انبار فرستاد. ولى او با مـعـاويـه سـازش كـرد و بـه سـوى او رفت . پس از خيانت حكم ، امام (ع ) خود به (ساباط) مدائن رفـت و از آن جـا دوازده هـزار نـفـر را بـه فرماندهى (عُبَيْدُ اللّه بن عباس ) به رزم با معاويه گـسـيـل كـرد و قـيـس بـن سـعـد را به معاونت او برگزيد، كه اگر عبيداللّه از ميان رفت ، قيـس فرماندهى را به عهده گيرد.مـعاويه بر آن شد تا عبيدالله بن عباس را بفريبد و يك ميليون درهم برايش فرستاد. عبيدالله بـن عـبـاس با وعده امارت و مال ، فريفته شد و شبانه با گروهى از يارانش به سوى معاويه گـريـخـت . مـردم صـبـحـگاه فرمانده سپاه را نيافتند، و قيس فرماندهى سپاه را به عهده گرفت .(118) سـرانـجـام دو سـپـاه آمـاده جـنگ شدند. قيس موفّق شد نيروهاى شامى را شكست دهد و وادار به عقب نـشـيـنـى كـند. چون معاويه نتوانست قيس را بفريبد، براى شكستن روح مبارزه در سپاهيان عراق ، راهـى ديـگـر در پـيـش گـرفـت . او، جاسوسانى ميان لشكريان امام (ع ) در (مَسْكِنْ)(119) و مـدائن فـرسـتـاد.در مـَسـْكـِنْ شـايـع سـاختند كه امام حسن (ع ) به معاويه پيشنهاد صلح كرده و معاويه نيز پذيرفته است . در مدائن نيز شايع كردند كه قيس بن سعد با معاويه سازش كرده و به او پيوسته است .(120) اين شايعات ، روحيه سپاهيان امام و به ويژه پيشتازان سپاه را سست كرد و سبب شد كه خوارج و آنـان كـه بـا صلح موافق نبودند، به فتنه و آشوب بپردازند. گروهى از همينان با خشم تمام به خيمه امام (ع ) هجوم