سفير پيامبر(ص ) در سرزمين روم - مروری بر زندگانی پیامبر و امامان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مروری بر زندگانی پیامبر و امامان - نسخه متنی

حسن قاسمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مـاءمـوران بـاذان بـه خـود لرزيـدنـد و گفتند: (اين ادّعا، گرانتر از ادّعاى پيامبرى است . ما به حـضـور بـاذان بـرمـى گـرديـم و مـاجـرا را بـرايـش بـاز مـى گـويـيـم .) آن گـاه رسـول خـدا(ص ) مـاءمـوران را بـا هـديـه اى گـرانبها به يمن فرستاد. آنان راه يمن را در پيش گـرفتند و باذان را از خبرى كه پيامبر(ص ) داده بود آگاه ساختند. باذان گفت : (اگر اين خبر درست باشد، بى گمان او پيامبر است و بايد از او پيروى كرد.) چيزى نگذشت كه نامه اى به اين مضمون از (شيرويه )، به حاكم يمن رسيد:

آگـاه باش كه من خسرو پرويز را كشتم . خشم مردمان باعث شد كه او را بكشم ؛ زيرا اواشراف پـارس را كـشـت و بـزرگـان را مـتفرق ساخت . چون نامه ام به دستت رسيد، از مردم برايم بيعت بگير و بر كسى كه مدّعى پيامبرى است و... سخت مگير تا دستورم برسد.

نامه شيرويه ، خبرى را كه رسول خدا(ص ) از عالم غيب داده بود، تاءييد مى كرد.باذان ، حاكم ايـرانـى و هـمـه كـارگزاران دولت يمن ، كه ايرانى بودند، مسلمان شدند و به تدريج ، مردم يـمـن بـه ديـن اسـلام درآمـدنـد. بـاذان در نـامـه اى بـه رسول خدا(ص )، اسلام آوردن خود و كارگزاران حكومتش را به آن حضرت ابلاغ كرد.(75)

سفير پيامبر(ص ) در سرزمين روم

پيامبر گرامى اسلام (ص ) نامه اى به شرح زير به قيصر، فرمانرواى روم ، نوشت :

به نام خداوند بخشنده مهربان . از محمّد پيامبر خدا، به قيصر بزرگ روم . سلام بركسى باد كه حقيقت را پيروى كند. تو را به اسلام دعوت مى كنم . بپذير تا سالم مانى و خداوند دو بار تـو را پـاداش دهـد.

[پـاداش ايـمـان خـود و ايـمـان زيـر دسـتـانـت ] (اى اهل كتاب ! شما را به سخنى كه ميان ما و شما يكسان است مى خوانم . جز خداى واحد را نپرستيم و كـسـى را شـريـكـش نـدانـيـم و بـعـضـى از مـا بـعضى را به خدايى نگيرند و هرگاه آنان روى برتافتند بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم .)(76) چـون ، نـامـه بـه قـيـصـر رسـيـد، پـس از تـحـقـيـقـات مـفـصـل دربـاره اسـلام و ديـن مـوعـود انجيل ،نامه اى بدين شرح به رسول خدا(ص ) نوشت :

نـامـه اى اسـت بـراى احـمـد، رسـول خـدا؛ هـمـان كـس كـه عيسى بدو بشارت داده است ، از قيصر، پـادشـاه روم . نـامـه و فـرسـتـاده ات نـزدم رسيد. به راستى گواهى مى دهم كه خدا تو را به رسـالت فـرسـتـاده اسـت . نـام و يـاد تـو را در انـجـيـل مى بينم . عيسى بن مريم ما را به آمدنت بـشـارت داده است . مردم روم را دعوت كردم كه به تو ايمان آورند و مسلمان شوند. اما زير بار نـرفـتـنـد و اسلام نياوردند، با آن كه اگر فرمان مرا برده بودند، برايشان بهتر بود. آرزو دارم كه تو را خدمت مى كردم و پايت را مى شستم .(77)

موضع گيرى زمامداران ديگر

نـجاشى ، پادشاه حبشه ، نامه رسول خدا را گرفت و بر چشم نهاد و از تخت خويش فرود آمد و بـه رسـم تـواضـع بـر زمـيـن نـشـسـت و شـهـادتـيـن را بـر زبـان آورد. آن گـاه نـامـه رسول خدا را چنين پاسخ داد:

بِسْم اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ نـامه اى است به محمّد، رسول خدا، از نجاشى . درود بر شما باد. نامه شما را مبنى بر پيامبر و بشر بودن حضرت عيسى خواندم . به خداى زمين و آسمان سوگند! آنچه گفته اى ، حقيقت است و مـن بـه حـقيقت دين شما آگاهى يافتم و... اينك براى ابلاغ پيام و اسلام آوردن خود، فرزندم ، (رارها)، را به سويت مى فرستم ...(78) زمـامـداران مـصـر و يـمـامـه ، هـر كـدام بـا هـدايـايـى ، نـامـه رسـول خـدا(ص ) را پـاسـخ گـفـتـنـد. ولى مـسـلمـان نـشـدنـد. (مـُقـَوْقـِسْ)، زمـامـدار مـصـر، نامه رسـول خـدا را هـمـراه بـا هـدايايى ، محترمانه پاسخ داد. زمامدار يمامه در پاسخ نوشت به اين شرط مسلمان مى شود كه زمامدارى پس از رسول خدا براى او باشد. پيامبر(ص ) اين پيشنهاد را نپذيرفت و فرمود: (اين [جانشينى پيامبر(ص )] امرى الهى است .)(79) زمامدار بحرين مسلمان شد و رسول خدا(ص ) او را در همان مقام ابقا كرد. زمامدار دمشق ، (حارث بن ابـو شـِمـّر غـسّانى )، در حضور سفير پيامبر(ص ) با رژه نظامى ، به قدرت نمايى پرداخت و انـديـشـه

/ 52