گـسـتـرش روزافـزون اسلام و نفوذ معنوى پيامبر (ص ) ميان انصار، كينه يهوديان و منافقان را برانگيخت و آنان را وادار به واكنش در برابر رسول خدا (ص ) كرد.در اين درس به توطئه هاى منافقان و كارشكنى هاى يهوديان عليه اسلام اشاره مى كنيم .
الف ـ منافقان
(عبدُاللّه بن اُبَىّ) از شخصيتهاى با نفوذ مدينه و از بزرگان قبيله خَزْرج بود. او در هيچ يك از جـنـگ هـاى دو تـيره بومى مدينه ، اوس و خزرج شركت نكرده بود. از اين رو، در نظر مردم مدينه ارج و مـنـزلتـى داشـت . مـردم مـديـنـه ، پـيـش از آشـنـايـى بـا رسـول خـدا (ص )، تـصميم گرفته بودند كه او را به فرمانروايى خود برگزينند، ولى بـا بـرقـرارى روابـط دو تـيـره يـاد شـده ، بـه ويـژه خـزرجـيـان ، بـا رسول خدا(ص )، اين تصميم خود به خود از ميان رفت . آنان ديگر پيامبر (ص ) را مظهر وحدت و صـلح و دوسـتـى مـى دانـسـتـنـد. ايـن امـر سـبـب شـد كـه (ابـن اُبـَىّ) كـيـنـه رسول خدا (ص ) را در بگيرد و آتش حسد در درونش شعله ور گردد.اسـتـقـبـال پـر شـكوه و بى نظير مردم مدينه از پيامبر (ص ) بر آتش كينه و حسد عبداللّه بن اُبَىّ افزود تا آن جا كه حسد و ناراحتى خود را نتوانست پنهان كند و روزى رو به پيامبر كرد و گفت :(فلانى برو پيش كسانى كه تو را فريب داده و به اين جا آورده اند، ما را فريب مده !)(59) (سـعـد بـن عـبـاده ) از بـيـم آن كـه رسـول خـدا (ص ) سـخـنـش را بـه دل بگيرد، به آن حضرت عرض كرد:اى رسول خدا! از سخنان اين مرد ناراحت مشو، ما مى خواستيم او را فرمانرواى خودكنيم ، اينك كه مى بيند با آمدن شما مقامش از ميان رفته ، چنين مى گويد.(60)
خيانت منافقان
مـنـافـقـان بـه رهـبـرى عـبدالله بن اُبَىّ ـ در حالى كه به ظاهر اسلام آورده بودند ـ همواره كار شـكـنـى مـى كـردنـد و براى نهضت اسلامى مشكل مى ساختند. در زير به يك نمونه از خيانت هاى منافقان براى تضعيف روحيه مسلمانان اشاره مى كنيم :در جـنـگ احـد، در حـالى كـه سـپـاهـيان اسلام و مشركان برابر يكديگر اردو زده بودند و پيامبر مـشـغـول آرايـش نـظـامـى سپاه اسلام بود، عبدالله بن اُبَىّ رهبر منافقان براى تضعيف روحيه و ايـجـاد اخـتـلاف مـيـان مـسـلمانان با سيصد نفر از هوادارانش سپاه اسلام را ترك گفت و به سوى مـديـنـه بازگشت . او علت جدايى خود از سپاه اسلام را چنين باز گفت : (محمد سخن جوانان را مى شنود و سخن مارا نشنيده مى گيرد. اى مردم ! ما نمى دانيم براى چه بايد خود را به كشتن دهيم !) بـه دنبال حركت اين سيصد نفر، قبيله (بنَى حارِثة ) و (بَنى سَلِمَة ) نيز از نبرد سست شدند و خيال بازگشت داشتند كه خداوند استوارشان كرد.(61)
رسوايى نفاق
نبرد (تبوك ) بيش از نبردهاى ديگر صدر اسلام ، جولانگاه منافقان و صحنه خيانت هاو جنايت هاى آنان بود.از اين رو، خداوند در اين نبرد بيش از جنگ هاى ديگر، نيّت پليد و چهره منافقانه آنان را آشكار ساخت .شايد بدين مناسبت اين غزوه را (فاضحه ) (رسوا كننده ) گفته اند.(62) كـار شـكـنـى ها و خيانت هاى منافقان به پيش از حركت سپاه اسلام به سوى (تبوك ) محدود نشد، بلكه آنان در طول اين جنگ همواره در صدد توطئه بودند كه اينك به نمونه هايى از خيانت هاى آنان اشاره مى كنيم :1 ـ گروهى از منافقان در منزل (سُوَيْلِم ) يهودى گرد آمدند و تصميم بر كار شكنى در امر جنگ و بـسـيج نيروها گرفتند. پيامبر (ص ) پس از آگاه شدن از ماجرا، گروهى را فرستاد تا آن خانه را آتش زدند. (63) 2 ـ همزمان با اجتماع سپاهيان اسلام در اردوگاه (ثَنِيَّةُ الْوَداع )، عبدالله بن اُبىّ، رهبر منافقان ، بـا يـاران و هـم پـيمانان يهودى اش پايين تر از مسلمانان در كنار كوه (ذباب ) اردو زد و به كار شكنى پرداخت و گفت :محمّد مى خواهد با روميان بجنگد، آن هم در اين گرماى سوزان و دورى راه و در برابرسپاهى كه ياراى جنگ