درس ششم دعوت جهانيان به اسلام - مروری بر زندگانی پیامبر و امامان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مروری بر زندگانی پیامبر و امامان - نسخه متنی

حسن قاسمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4 ـ يهوديان براى تضعيف روحيه مسلمانان و بر هم زدن اتحاد سياسى مدينه از چه شيوه هايى استفاده مى كردند؟ 5 ـ پيمان شكنى ها و تو طئه هاى يهوديان به چه انجاميد؟

درس ششم
دعوت جهانيان به اسلام

پـيـامـبـر اسلام از نخستين روز بعثت ، آيين خود را، آيين جهانى معرفى كرد. همچنين در بسيارى از آيات قرآن به جهانى بودن اسلام تصريح شده است ؛ چنان كه در قرآن كريم آمده است :

(قُلْ يا اَيُّهَا النّاسُ اِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلَيْكُمْ جَميعاً)(71) اى مردم ! من فرستاده خدا به سوى همه شمايم .

پيامبر(ص ) پيوسته در پى فرصتى بود تا به نشر آيين خود ميان ديگر مردم جهان بپردازد، امـّا تـوطـئه هـاى قـريـش و يـهـود اجـازه انـجام اين وظيفه را نمى داد. با انعقاد پيمان (حُدَيْبيّه )، رسـول خـدا از نـاحـيه جنوب (مكه ) آسوده شد. در پرتو اين آرامش ، گروهى از سران عرب به آيـيـن اسـلام گـرويـدنـد. در ايـن هـنـگـام ، رهبر گرامى اسلام (ص ) فرصت را غنيمت شمرد و با زمـامـداران آن روز دنـيـا و رؤ سـاى قـبايل و رهبران مذهبى مسيحى ، به مذاكره و مكاتبه پرداخت و آيين خود را به امر خداوند به ملت هاى جهان آن روز عرضه كرد.

رسول خدا(ص ) در يك روز، شش نفر از ورزيده ترين افراد را با نامه هايى حاكى از رسالت جـهـانـى اش ، بـه ايـران ، روم ، حـبـشـه ، مـصـر، يـمـامـه ، بـحـريـن ، اردن و حـيـره گسيل كرد.(72) براى آشنايى با متن اين نامه ها و تاءثيرى شگرف كه بر جهان آن روز نهاد، چند نامه از نامه هاى تبليغى پيامبر گرامى (ص ) را نقل مى كنيم .

نامه پيامبر(ص ) به پادشاه ايران

پيامبر گرامى (ص ) نامه اى به شرح زير براى خسرو پرويز نوشت :

بـه نـام خداوند بخشنده مهربان . از محمّد، فرستاده خداوند، به كسرا، بزرگ ايران . درودبر آن كـس كـه از حـقـيـقت پيروى كند و به خدا و پيامبرش ايمان آورد و گواهى دهد كه جز او خدايى نيست و شريك و همتايى ندارد و گواهى دهد كه محمّد بنده و فرستاده اوست . من تو را به فرمان خـداونـد بـه سـوى او مـى خـوانم . من فرستاده خداوند به سوى همه مردم ام تا تمام آدميان را از كـيـفـرش ‍ بترسانم و حجت را بر كافران تمام كنم . اسلام بياور تا سلامت مانى و اگر از اين كار سر باز زنى ، گناه ملت مجوس بر گردن توست .(73) سـفـيـر پـيـامبر(ص )، نامه را به خسرو پرويز داد. خسرو، مترجمى خواست . مترجم نامه را باز كـرد.

بـخـشـى از آغـاز نـامـه را تـرجـمـه كرد. هنوز ترجمه نامه تمام نشده بود كه شاه ايران بـرآشفت و فرياد كشيد و نامه را از مترجم گرفت ، و پاره كرد و گفت : (كار اين مرد به جايى رسـيده است كه نام خود را بر نام من مقدّم كرده است !) آن گاه بى درنگ سفير را از قصر بيرون كـرد. او نيز راه مدينه را پيش گرفت و ماجرا را براى پيامبر باز گفت . آثار ناراحتى در چهره پـيـامـبـر(ص ) پـديـدار گـشـت و او را نـفـريـن كـرد و فـرمود: (خداوندا! رشته سلطنتش را از هم بگسل !) خـسـرو بـه ايـن جـسارت اكتفا نكرد و به حاكم يمن ، كه دست نشانده دولت ايران در آن سرزمين بود، نامه اى نوشت كه (به من گزارش رسيده است مردى در سرزمين مكه مدّعى پيامبرى است . دو نفر از افسران خود را به آن سرزمين روانه كن تا دستگيرش كنند و به سوى من آورند.) (بـاذان )، حـاكم يمن ، بنابر دستور دو نفر از افسران خود را به مدينه روانه كرد. آن دو، به راهـنـمـايـى مـردى از اهـالى طـائف وارد مـديـنـه شـدنـد و نـامـه حـاكـم يـمـن را بـه رسـول خـدا دادنـد. عـظـمـت و هـيبت و آرامش پيامبر(ص ) ماءموران را متاءثّر ساخت . پيامبر با آرامش تـمـام بـه سخنانشان گوش داد. سپس فرمود: (امروز برويد. فردا پاسخ شما را مى گويم .) وقتى ماءموران باذان بامدادان به حضور رسول خدا(ص ) رسيدند، پيامبر فرمود: (پروردگار جـهـان ، مـرا مـطـلع سـاخـت كـه ديـشـب خـسـرو پـرويـز بـه وسـيـله فـرزنـدش ، شـيـرويـه بـه قتل رسيده و پسر بر جايش ‍ نشسته است .)(74)

/ 52