شهادت مسلم بن عقيل - مروری بر زندگانی پیامبر و امامان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مروری بر زندگانی پیامبر و امامان - نسخه متنی

حسن قاسمیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهر كوفه بسيار بود. دوستان امام على (ع ) از وضعى كه داشتند به ستوه آمـده بـودنـد. از ايـن رو، براى نجات از ستمگرى هاى بنى اميّه با شنيدن خبر ورود امام (ع ) به مـكـّه ، در نـامـه هـايـى فـراوان از آن حـضرت خواستند تا به سوى آنان برود و رهبرى شان را بپذيرد.

امام حسين (ع )، مسلم بن عقيل (ع ) را به نمايندگى به سوى كوفه فرستاد تا موقعيت سياسى مـنـطـقـه را از نـزديـك بـبـيـند و برايش گزارش كند. خبر ورود نماينده امام به سرعت در كوفه پيچيد. كوفيان با استقبالى بى سابقه با مسلم به عنوان نماينده امام ، بيعت كردند و روز به روز برشمار بيعت كنندگان افزوده مى شد.

پـس از آن كـه كـوفـه ، حـال و هـوايى انقلابى به خود گرفت ، دو نامه نوشته شد. يكى به حـسـيـن بـن على (ع ) و ديگرى به يزيد. مسلم ، براى امام (ع ) نوشت كه (تاكنون جمعيّتى بى شمار با من بيعت كرده اند. مقتضى است به سوى كوفه حركت كنيد.(128)) مزدوران يزيد نيز بـه او نـوشـتـنـد: (اگـر حكومت عراق را مى خواهى ، بايد فرماندارى شايسته بفرستى كه اين فـتـنـه هـا را پـايان بخشد؛ زيرا نعمان بن بشير (حاكم كوفه ) مردى ناتوان است ، يا خود را به ناتوانى زده است .(129)) ايـن دو نـامـه ، دو نـتـيـجـه به دنبال داشت . نامه اوّل ، مقدّمات حركت امام (ع ) را به سوى كوفه فراهم كرد و نامه دوم موجب شد كه فرماندار عزل شود و (عبيدالله بن زياد) جايگزين او شود.

هـرچـنـد امـام حسين (ع ) كوفيان را به خوبى مى شناخت و بى وفايى و سستى ايمان آنان را در زمـان حـكـومـت پـدر و بـرادرش ديـده بـود، بـراى اتـمام حجّت و اجراى امر پروردگار، تصميم گرفت كه به سوى كوفه برود.

امـام (ع ) تـا روز هـشـتـم ذى الحـجـّه ـ كـه هـمـه حـجـّاج عـازم مـنـى بـودنـد ـ در مـكه ماند سپس با اهـل بيت و يارانش مكه را به سوى عراق ترك كرد.(130) امام (ع ) با سفر ناگهانى و آشكار خـود، بـه مـسـلمـانـان فهماند كه حكومت يزيد را به رسميّت نمى شناسد و نه تنها با او بيعت نمى كند، بلكه قصد دارد عليه ظلم و جور بنى اميّه ، قيام كند.

شهادت مسلم بن عقيل

يـزيد، كه از بيعت كوفيان با مُسلم و گرايش آنان به امام حسين (ع ) آگاه شده بود، ابن زياد را بـه كـوفـه فـرسـتاد. او، پس از تشكيل جلسه مشورتى در دارالا ماره كوفه و انجام اقدامات مـقـدمـاتـى ، از ضـعـف ايـمان ، دورويى و ترس ‍ مردم كوفه استفاده كرد و با تهديد و ارعاب ، جـمـعيت را از پيرامون مسلم پراكنده ساخت تا جايى كه وقتى مسلم براى نماز به مسجد رفت ، از هـيـجده هزار نفرى كه با او بيعت كرده بودند، تنها سى نفر با او نماز خواندند و پس ‍ از نماز پـراكـنـده شـدنـد و چون از مسجد بيرون آمد، كسى همراهش نبود؛ حتى كسى كه او را در خانه خود پناه دهد!(131)

امام حسين (ع ) در كربلا

كاروان امام حسين (ع ) هنوز به كوفه نرسيده بود كه در سرزمين كربلا با لشكر دشمن روبه رو شـد. از هـمراهان امام (ع ) جز اندكى ياران با ايمان و از جان گذشته ، كسى نمانده بود. در نـتـيـجـه ، بـه آسانى در حلقه محاصره لشكر سى هزار نفرى ابن زياد قرار گرفتند. لشكر دشمن حتى آب را نيز بر كاروان امام حسين (ع ) بست .(132) امـام حـسين (ع ) بين بيعت با حاكم ستمگر و تن دادن به ذلت و شهادت مخيّر شد. امّا آن حضرت ، تن به ذلّت نداد و همراه با هفتاد و دو تن از بهترين ياران و نيز بستگان و فرزندانش از صبح تا غروب دهم محرّم (عاشورا) سال شصت و يك هجرى ، با دشمن جنگيدند. سرانجام همگى شربت شهادت نوشيدند و بدين سان دشمن را به خوارى و رسوايى كشانيدند.

در ايـن نـبـرد نـابـرابـر، امام حسين (ع ) و فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان و يـارانـش هـمـگـى شـهـيـد شـدند. تنها فرزند گرامى اش امام سجاد على بن الحسين (ع ) بنا به خواست خداوند و بيمارى سختى كه در آن جا بدان دچار شده بود، زنده ماند.

لشـكـر دشـمـن ، پـس از شـهـادت آن حـضـرت بـه خـيـمـه هـاى بـازمـانـدگـان هـجـوم و امـوال كـاروانـيـان را بـه غـارت بـرد، خـيـمـه هـا را بـه آتـش كـشـيـد، اهل بيت امام (ع ) را اسير كرد و

/ 52