اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در فصل سوم، اجتماع و سياست با توجه به اهدافشان به سه نوع تقسيم شده است: گاهى براى تأمين «صرف عيش» است، گاهى براى نيل به «حسن عيش» و زمانى با هدف «تزيين عيش» مىباشد. مسكويه سياست برتر را در مجموع اين سه هدف مىداند كه تحقق آن تنها در سايه سازمان سياسى و تشكيلات حكومتى ممكن است. از اينجا ضرورت عقلى «دولت»، «حكومت»، «مدنيّت»، «تمدن»، «مُلك»، «سلطنت»، «ولايت» و «قيّم الجماعة» روشن مىشود. وى دولت و حكومت را جزء امور متغيّر مىداند كه تابع عقل محض نيستند، بلكه به تَبَع مقتضيات زمان گونههاى مختلفى را بهوجود مىآورند؛ گاهى در سطح مدينه و گاهى در قالب مملكت مطرح مىشوند.معلم ثالث بر مبناى شريعت و عدالت، نظامها را به دو نوع «فاضله» و «تغلبيه» تقسيم مىكند و معتقد است كه حكومت فاضل به دنبال دستيابى به فضيلت، عدالت و سعادت دنيوى و اخروى است. سپس ساختار حكومت مطلوب در انديشه وى مورد بررسى قرار گرفت. به نظر او، حاكمان وكيل مردماند و تدبير جامعه را براى تأمين مصالح آنها برعهده گرفتهاند و چون مسؤوليت رهبرى و اداره جامعه امرى خطير است حاكمان بايد واجد شرايط ويژهاى باشند: آنها بايد از حكمت و فضايل نفس ناطقه برخوردار باشند، قوه متخيله آنها قوت داشته باشد تا در شرايط شريعت سرشار باشند و در تدبير جامعه جانب قسط و عدل را مراعات كنند. البته مسكويه بر مبناى تفكر شيعى خود شرايط مذكور را در معصومان مىداند و در عصر غيبت به حاكمان غيرحكيم نيز متصف مىكند. آنچه در اينجا مهم مىنمايد آن است كه به اعتقاد وى، رهبرى حكيم بايد فردى باشد اما رهبرى غيرحكيم به حسب ضرورت، فردى يا جمعى است.در بحث خاستگاه حكومت، معلم ثالث بين مقام ثبوت و اثبات تفاوت قائل است؛ بدين معنا كه حكومت را در مقام ثبوت ناشى از شريعت مىداند و