الف) تفسير غريزى
در اين تفسير، طبيعت حيوانى و غريزى انسان موجد حيات اجتماعى است نه واقعيت فطرى و انسانى او؛ از اينرو، شكلگيرى اجتماع براى ارضاى هرچه بيشتر جنبههاى حيوانى مىباشد.ب) تفسير روانى
گرايشها، احساسات و عواطف آدمى و جذبه و عشق به نوع، انسان را به زندگى جمعى وادار كرده است. اجتماع غايتى طبيعى و اولى است كه انسانها بدون هيچگونه اضطرار و ضرورتى بدان كشش دارند و فرد اجتماعى در حقيقت، به خود رسيده است و انسان از جمع بريده، انسانى از خود بيگانه و غيرطبيعى است.ج) تفسير عقلانى
براساس اين نگرش، حيات اجتماعى علاوه بر اينكه مطابق با فطرت طبيعى و موجوديت ادراكى فرد است، آنها با انديشه و تفكر و شعور فطرى خويش آن را بر زندگى انفرادى ترجيح دادهاند؛ بنابراين، اجتماع غايت اختيارى و انتخابى انسان متكامل است و در شكلگيرى آن هيچگونه اضطرارى نبوده است.معلم ثالث با قبول تفسير عقلانى از نظريه ارسطويى، چنين مىگويد: «الناس هم مدنيون بالطبع ولا يتم لهم عيش الا بالتعاون؛1 انسانها مدنى بالطبعاند و زندگانى آنها كامل نمىشود مگر با مساعدت و هميارى ديگران». سپس وى در شرح آن مىافزايد:آدميزاد در ميان جاندارها اكتفا نمىكند در تكميل ذات خود به خود، بلكه معاونت مىجويد از انبوه مردمان تا زندگانى او پاك و نيكو باشد و كارهاى او به سزاوارى به دست آيد. اين است كه حكيمان گذشته گفتهاند كه1. تهذيب الاخلاق، ص 110.