اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بدرفتارى تميز دهيم.از نظر مسكويه، كسانى كه از مردم كنارهگيرى كردهاند از هرگونه فضيلت بىبهرهاند:گروهى به نادانى از آمد و شد مردم كناره كرده يا در غارهاى كوهستان و يا در صومعههاى بيابانها و يا در گرد شهرها روزگار خود را گذراندهاند از فضايل بشريه هرگز بهرهمند نشده، بلكه مانند موش دشتى و خزندههاى متحرك هستند، چه كسى كه در شهرها ساكن نشود و با مردم آميزش ننمايد هرگز عفت، شجاعت، سخاوت و عدالت را تحصيل نخواهد كرد، نيرو و ملكات او تماماً بيهوده و باطل گرديده، نتواند روى بر نيكويىها و درستىها آورد.1نكتهاى كه معلم ثالث اهتمام زيادى بدان دارد، همآهنگى و همسويى بُعد جسمانى و روحانى در حيات اجتماعى است؛ از اينرو، همانطور كه تأمين معاش، اجتماع را براى انسان ضرورى مىنمايد تحصيل سعادت و فضيلت نيز آنرا لازم مىكند. ايشان با دو «طبيعت» اوّلى و دو «ضرورت» ثانوى بر ضرورت اجتماع، براى هر دو بُعد استدلال مىكند، زيرا به اعتقاد وى، انسانها اولاً: «مطبوعون على النقصانات» بالطبع ناقصاند و در انطباق با طبيعت، به اين نقيصهها كه در هر دو بُعد مادى و معنوى است، پى مىبرند و ثانياً: همه انسانها «مدنيون بالطبع» با طبيعت اجتماعى آفريده شدهاند، بهطورى كه كمال و تمام بُعد جسمانى و روحانى خود را بدون همكارى با ديگران غيرممكن مىبينند. از طرفى انسانها براى ادامه حيات خويش به برطرف كردن نواقص خود نياز دارند و چون به تنهايى به رفع آن قادر نيستند به «ضرورت» همكارى ديگران را مىطلبند و از اينجا است كه وى دو اصطلاح «تأحد» به معناى جمعگرايى و يكرنگى و