اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
تعامل اجتماعى مىبيند و انسانهاى راحتطلب و منزوى را عارى از فضيلت مىداند، چنانكه تصريح مىكند:تنآسايى و راحتطلبى از بزرگترين رذيلتها است، زيرا انسان را از انسانيت تهى مىكند. نكوهش ما را از اهل زهد نيز كه از مردم كنارهگيرى و در بالاى كوهها و صحراها زندگى مىكنند به همين دليل است، زيرا آنان توحش را انتخاب كردهاند كه ضد تمدن است، به همين جهت آنان از فضيلتهايى كه برشمرديم عارى هستند. وقتى كسى جداى از مردم زندگى بكند و عارى از فضيلتهاى اخلاقى باشد چگونه مىتواند ميانهرو، عادل، گشاده دست و شجاع باشد. نيرو و ملكاتش تماماً بيهوده و باطل گرديده، نتواند روى بر نيكويىها و درستىها آورد و چون نيروى او بىبنياد شده كردارهاى مخصوص به ملكات قوا از او صادر نگردد، بلكه مانند جمادات و مردگان بىجان ماند.1تأكيد معلم ثالث بر پيوند اخلاق و سياست تا جايى است كه او در مباحث سياسى هيچگاه دولت و قدرت را فىنفسه مورد تأمل قرار نمىدهد، بلكه آنچه ذهن و فكر او را مشغول كرده فضيلت و ارزشهاى اخلاقى است؛ از اينرو، به محض ورود به عرصه حكومت و دولت مباحث هنجارى را نيز به ميان مىآورد و از اصطلاحاتى، چون «مدينه فاضله»، «مدينه عادله» و «مدينه ظالمه» استفاده مىكند و اين، نشان دهنده آن است كه مدينه و حكومت موردنظر وى تشكيلاتى دارد كه در رأس آن انسان متصف به فضيلت و عدالت حاكم است. مدينه مسكويه ريشه در طبيعت اجتماعى بشر دارد و به نوعى وجودى واقعى و مستقل است، اما او هم در اهداف شكلگيرى و هم در تداوم و بقاى مدينه به نقش اساسى فضايل و ارزشهاى انسانى تأكيد مىكند.