اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
فيلسوف در فلسفه نظرى «فيلسوف ناقص» است و وقتى به فلسفه عملى وارد شود و فضايل فكرى، خُلقى و عملى را تحصيل نمايد، به كمال مىرسد. او در «الفوز الاصغر» بعد از بيان حكمت نظرى مىگويد:... ثم عمل بعد ذلك كتب فى الحكمة العمليه... ثم فى تدبير المنزل ثم فى تدبير الملك و هى صناعة الملك و قالوا من كمل سياسة نفسه و تهذيب اخلاقه، صلح لتدبير منزل و من صلح لتدبير منزل صلح لتدبير مدينة و من صلح لتدبير مدينة صلح لتدبير مملكة فاذا استكمل الانسان هذين الجزئين من الحكمة فقد استحق ان يسمى حكيماً و فيلسوفاً و قد سعد السعادة التامة؛1 بعد از تأمل در حكمت نظرى و بهرهگيرى از آن بايد وارد حكمت عملى شد. ابتدا بايد در عرصه اخلاق و سپس تدبير منزل و تدبير زمامدارى كه عبارت از صناعت زمامدارى است، وارد شد كه گفتهاند كسى كه سياست نفس و تهذيب اخلاق را به كمال برساند شايستگى تدبير منزل دارد و آنكه صلاحيت تدبير منزل دارد صلاحيت تدبير مدينه را پيدا مىكند و آنكه شايستگى صلاحيت مدينه را دارد براى تدبير مملكت شايستگى پيدا مىكند، و هرگاه آدمى در اين دو جزء از حكمت كامل شد شايسته عنوان حكيم و فيلسوف شده و به سعادت تام نايل مىآيد.از عبارت فوق چنين برمىآيد كه فيلسوف، حكيم و سياستمدار در مملكت، و امامت و خليفةاللّه كه در تهذيب الاخلاق آمده، همه در جايگاه واحدى واقع مىشوند و بيانگر پيوند حوزه سياست و حكمتاند. اين پيوند در موضوعهاى انسانشناسى و غايتشناسى بيش از ساير مسائل فلسفى مورد توجه معلم ثالث بوده است:فلسفه و كمال نظرى به منزله صورت، و فلسفه و كمال عملى ـ كه به اعتقاد