الف) عامل شريعت
از نظر مسكويه، حكومت و شريعت قابل انفكاك نيستند. وى هم در «الحكمة الخالده»،1 هم در «تجارب الامم»2 و هم در «تهذيبالاخلاق» به قول «اردشير بابكان» كه از او به حكيم فارس تعبير مىكند، تمسك جسته كه مىگويد:ان الدين والملك اخوان توأمان لا يتم احدهما الا بالآخر؛3 دين و شهريارى دو برادر همزادند كه يكى بدون ديگرى كامل نيست.به اعتقاد وى، اگر حكومت براساس شرع پايهريزى شود بهطورى كه مجرى دستورات و قوانين آن باشد و رفتار حكومت با مردم بر مبناى احكام دين باشد، در اينصورت اين حكومتْ مطلوب و شهريارش راستين است،4 اما اگر به حسب شرع حكمرانى نكند و روابطش با رعيت با جور و جفا همراه باشد اين حكومتْ تغلبيه بوده و حاكمش به «متغلب» موسوم است.5معلم ثالث به تَبَع معلم ثانى اصطلاح «مُلْك» (بضم ميم) و «مَلِك» (به فتح ميم و كسر لام) را در معناى حكومت و حاكم مطلوب منحصر مىداند و گاهى براى توضيح بيشتر، وصف «فضيلت» را براى آن مىآورد و به «ملك فاضل»6 تعبير مىكند.ب) عامل عدالت
در فلسفه سياسى مسكويه عدالت، محور اساسى در روابط اجتماعى و سياسى است، زيرا جامعه مطلوب او براساس «فضيلت» است.1. الحكمة الخالده، ص 371.2. تجارب الامم، الجزء الاول، ص 58.3. تهذيب الاخلاق، ص 129.4. همان؛ الهوامل والشوامل، ص 107 و 108.5. همان؛ الهوامل والشوامل، ص 107.6. تهذيب الاخلاق، ص 114.