اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
است، بهگونهاى كه بر يكديگر غلبه نجويند و هر قوه متضاده در ماده او با هم ساخته باشند و كارها برحسب قوه مميزه او با نظم و ترتيب به طورى كه سزاوار است به ظهور آيد و منتهى به تدبير مدنى شود كه همان افعال و قوا را ميانه مردم جارى و سارى كرده و عموم مردمان را به سعادت مشترك مانند خود نايل كند.1ايشان در كتاب «الفوز الاصغر» تحصيل كمال و سعادت را تنها از راه حكمت مىداند و حكمت دو جزء دارد كه غايت بعثت همه انبياى الهى است تا همه انسانها و جوامع را بر طريق آن هدايت كنند. وى سپس در شرح آن مىگويد:كسى كه حكمت عملى را فرا گرفته و تهذيب نفس كند صلاحيت تدبير را مىيابد و مىتواند به تدبير و سياست منزل، مدينه و مملكت بپردازد، چنين كسى كه در هر دو جزء حكمت به كمال رسيده باشد، فقد استحق ان يسمى حكيماً و فيلسوفاً و قد سعد السعادة التامة.2به اعتقاد مسكويه، انسان كاملى كه در جايگاه «مدبر مدن» قرار مىگيرد وظيفه تأمين سعادت همه اجتماع را برعهده مىگيرد: «يجب على مدبر المدن ان يسوق كل انسان نحو سعادته التى تخصه؛3 بر مدبر مدينه لازم است كه همه انسانها را به سوى سعادتشان هدايت كند». اما اين سؤال مطرح مىشود كه مفهوم و ماهيت سعادت و كمال و خير چيست؟ غايت حكومت مطلوبى كه انسانها در آن سعادتمند مىشوند كدام است؟ براى پاسخگويى به اين سؤالها ابتدا مفهوم اين اصطلاحات را بيان مىكنيم: